آن‌قدر می‌نویسم تا ماه را کنار زده باشم | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس؛
با شعرهایی از: شهرام شیدایی/ پیمان سلیمانی/ لقمان دهقان/ فتح الله گودرزی / زهره قربانی/مریم محبوبی/معصومه ارتش رضایی/بدری دهنوی
کد خبر: ۶۲۶۷۱
۱۸:۲۵ - ۰۷ آذر ۱۴۰۰

شعر

**********************

شعر

شهرام شیدایی

*

همه‌جا که قرمز می‌شود
همیشه حرف‌هایم را، بعداً، پیدا می‌کنم
باران برای خود می‌بارد
پُرکردنِ فاصله‌ها را نمی‌خواهم
شوخیِ خواب‌آوری‌ست
بالارفتنِ معانیِ چیزها را، از هر چیز، نمی‌خواهم

آن‌قدر می‌نویسم تا ماه را کنار زده باشم
زمین را
تا ندانم زندگی
تا ندانم مرگ
زنده‌گی چیزی به من اضافه نمی‌کند
مجبورم همین حرف‌هایی را که همه‌جا به همدیگر می‌زنیم
زندگی بدانم
مجبورم!
تا این کلمۀ «همیشه» را
همه‌جا در شعر در نگاه در مرگ
(با خون) استفراغ کنم
دیگر، مدام خون‌بالاآوردنم را
از مادرم، از تو، پنهان نمی‌کنم
حالا مدتی‌ست که از حرف‌هایم کلمه‌هایم
وقت برای مُردن می‌گیرم
همه‌جا که قرمز می‌شود
از چشم‌هایم وقت برای آتش‌زدنِ آن‌چه می‌دانم
برای گم‌کردنِ آن‌چه از همه‌چیز دریافته‌ام
همه‌جا که قرمز می‌شود
از تو وقت می‌گیرم
تا حرف نزنم
جنون همه‌چیز را یک‌جا به من می‌دهد
«تو» مرا نمی‌پوشانی

بعد از مرگ
وقتِ زیادی برای فکرکردن خواهم داشت
وقتِ زیادی برای حرف نزدن

حرف نمی‌زنم.

--2--

دیر وقت است
فرشته ای در کار نیست
از دنیا چیزی نمی دانم
اسب رم می کند
گاری بر می گردد
از گذشته چیزی نزدیک تر می شود
دیر وقت است
بهانه ای در کار نیست
شعر می آید و
به جای تو زنده گی را می گیرد
همیشه در همان جاده می ایستی
جاده ای کم گذر
تا من به تو بگویم دیروقت است،
دیر وقت
و تو سر به زیر در تاریکی
به خانه برگردی
و جای چیزی را همیشه خالی ببینی
و بنویسی :
برای زنده گی یک شعر
زنده گی ای کم داری

--3--

چرا هیچ‌كس به ما نگفته است كه زمین
مدام چیزی را از ما پس می‌گیرد
و ما فكر می‌كنیم كه زمان می‌گذرد
 
********************
شعر
 
پیمان سلیمانی
*
 
قطار شو که مرا با خودت سفر ببری
به دورتر برسانی به دورتر ببری  
 
تمام بود ونبود مرا در این دنیا
که تا ابد چمدانی ست مختصر ببری
 
ومن تمام خودم را مسافرت بشوم
تو هم مرا به جهان های تازه تر ببری
 
سپس نسیم شوی تو و بعد ازآن یوسف
که پیرهن بشوم تا مرا خبر ببری
 
مرا به خواب مه آلود ابرهای جهان
به خواب های درختانِ بارور ببری
 
و بعد نامه شوم من... چه خوب بود مرا
خودت اگر بنویسی ــ خودت اگر ببری
 
عجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبد
درخت اگر که تو باشی دل از تبر ببری
 
دوباره زوزه ی باد و شکستن جاده
چه می شود که مرا با خودت سفر ببری
 
--2--
 
این چند سالگی ست مرا باد می برد ؟!

به سمت چه ؟ به سمت کجا باد می برد ؟

من فکر می‌کنم که چرا باد می وزد ؟!
من فکر می‌کنم که چرا باد می برد؟

گاهی کنار پنجره ، گاهی درون شهر
دلتنگیِ مرا همه جا باد می برد !

به پستچی پیر شبیه است بی گمان
یا باد می رساند یا باد می برد !

بی بازگشت بودن ! تقدیر مبهمی ست
هر چیز را که در دنیا باد می برد!

در ایستگاه باد همه ایستاده اند
به سمت گم شدن! تنها باد می برد !

یک روز خالی از سکنه می شود زمین
یک روز می رسد همه را باد می برد!

 
*********************
شعر
 
لقمان دهقان
*
 
از کجای پاییز گذشتی؟
که زمستان دوباره بر من بارید
چه کنم
با دست های ترک خورده ام
و انار بر شاخه مانده ای
که تنها دست های تو را 
می شناسد!
 
--2--
 
سوگوار خنده های فرو خورده ی خویشم
بگو
کجا می توانم لبخندهایم را
در آغوش بگیرم
که چشم های هرزه گرد خیال
طعم نمکسود اشک هایم را
به مضحکه نسرایند.
 
--3--
 
دلگیر نیستم
دلی نمانده است
برای لبخند زدن
نه برای شمردن ناگزیر صبح
نه برای دوست داشتن
آسمان
سهم ناچیزی بود
که بخل زمین
لبخندش را
از من ربود
 

*********************

شعر

فتح‌الله گودرزی (سروش)

*

بشکاف سینه‌هایمان را
تو در من آرمیده‌ای
سرزمینِ قشنگی‌ست
آبی چشمانت
غرق می‌شوم میان هیاهوی
پلکهایت
به بیابان می‌مانی و سرابش
که لذت دیدارت
وقت به وقت احتیاج است
حالا دیگر وقتِ
استجابت است
اجابت شو
برایِ منِ مانده در راهت.

--2--

راه که تمام شد
برگرد
به من نگاه کن
برایم دست تکان بده
با سرانگشتان رنگین!
مو افشان کن
مست کن همه‌ی دشت را
انگار که پاییز
سپیدار تکان می‌دهد
چه حس عجیبی است بودنت!
و صد حیف از روزهای رفته‌ی
بی تو
بی عشق
بدون شانه زدن به موهایت
کمی بیشتر بمان
قول می‌دهم
پاییز امسال رنگین تر باشد
برایم دست تکان بده.

*********************

شعر

زهره قربانی

*

چه درختی بر زمین افتاد
چه برگی
می ترسم این خواب
نیمه کاره رها شود
خط بکشند
گنجشک‌ها روی سیم های خار دار خداحافظی
روی خستگی های دیوار
و زخم‌ ها سر باز نکنند
جنگی میان کرم ها و گردو ها را
شاهد باشد مادر بزرگ
می ترسم
روی باغ را
کلاغ ها بپوشانند
و روی این قصه را
برف.

--2--

نه از چشمم می افتی
نه از سرم
بند است
دست و دلم
به این پنجره های باران خورده

--3--

پرسید
نشانی چشمانت را
لرزید دست و دلم
تنها
" او "
می دانست
چقدر دوستت دارم

***************

شعر
مریم محبوبی
*
خستگی تنت را می ساید
خیره به یک نقطه
که به هیچ ختم می شود
سکوت از لبانت بالا رفته
و گوش ها بدون بدرقه
وداع کرده اند صدا را
 
آن کس که اینجا مانده
تندیسی بیش نیست
که تلقین می دهد
زنده گی را...
 
--2--
 
دهانم را در کودکی ام جا گذاشتم
و دندان هایم از هر دری که محکم بسته بودند
آویزان بود
و گوش هایم چهارپایه ای لگد خورده
حرف هایم از دهانم سُر
و زیر پای عابران له می شد
 
چشم هایم پیله بستند
در دنیایی که پروانه شدن
امری محال بود
 
--3--
 
خودتان را تکرار کنید
به من های ناشناسی می رسید
به زخم
به درد
به اشک
تو در هرکدام
یک شمایل متفاوتی
اما به آینه که نگاه می کنی
هیچ شمایلی نداری
 
چرا تمام آینه های دنیا تکه تکه اند؟
 
*********************

شعر

معصومه‌ارتش‌رضائي

*

هنوز در من نفس می کشد
چیزی که نامش زندگی ست
این را خونِ گرمی گفت
که در رگ‌های من جاری‌ست
اما
اما از چیست
که می خراشد باورم را 
بهانه های زنده بودن
می دانم
مردن
یعنی از دست دادن
و این اتفاق
یعنی که مرگ
گاه که دست در دستم بگذارد
تو را فراموش خواهم کرد

--2--

 نمی‌دانم!
او چه کرد با من 

من شدم
غَزال

او شد
صیادِ من.

*********************

شعر

بدری دهنوی

*

ثانيه ها...
آنقدر اندوهم را دست به دست کردند
كه ديوار‌ فرو ريخت
و سايه ات ایستاد
مثل همين درخت
با پرنده ای بر شانه

--2--

 آنقدر از من بالا رفت
که سر بر شانه ی هر ابری می گذارم
رودخانه ای عمیق
زیر پاهایم عبور می کند
آه
دریاتنها شاهد اندوه من است

--3--

خورشید را در چمدانت
و آسمان را
در پس ِ شعرهایم پنهان کردی
وگرنه
این همه برف
در هوای دست هایم
چگونه نتوانست
پرواز را از یاد پرنده ها بِبَرد

*********************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۷
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۷
سپاس بیکران بابت حمایت سایت یکتا پرس از شاعران و نویسندگان معاصر. جاودانه بمانید
رضا رضی پور
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۷
آشنایی با شعر های زیبا و شاعران عزیز لذت بخش بود و تشکر از مدیریت محترم یکتا پرس
ارام
United States of America
۰۰:۲۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۸
اشعارهمه عالى
ژاله زارعی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۸
درود و سپاس از استاد ابوترابی گرامی
و زحمات بی دریغشان