معرفی کتاب/ سه نمایشنامه از رسول یونان:
__گندم زار دور: نمی دونم چرا همه روباه ها تو این گندم زار به تله می افتند
_ وقت خواب است یوسف: وقتی هیچکس نمی تونه کمکت کنه یعنی مرده ای
_ آن مرد دروغ می گفت اینجا بلدرچین نیست: نمایشنامه های ترکی که توسط سیما حسینیان به فارسی ترجمه شده است
درباره رسول یونان نویسنده، مترجم، شاعر،نمایشنامه نویس، نقاش، بازیگر سینما، کارگردان و فیلمنامه نویس می خوانیم: سال 1348 در ارومیه به دنیا آمد. او فردی پیشرو است و خود را به راحتی با شرایط وفق میدهد. محیط شعرها، داستانها، و نمایشنامههای او کاملا با شرایط کنونی جامعه پیش میرود. به عقیدهی او زمان برای کسی متوقف نمیشود و باید با آن رو به جلو حرکت کرد.
یونان معتقد است آثار او از دنیای واقعی الهام گرفته شده است و او از تجربه زیستی خود برای خلق شعر و داستانهایش بهره میگیرد. او زبان را شکل نوشتاری زیست هر انسان و بازتاب دهندهی تجربیات فرد میداند. یونان یکی از دنبال کنندگان داستان کوتاه کم حجم در بین نویسندگان ایرانی است. در این سبک از نوشته ها داستانهای کوتاه از 0 تا 55 کلمه تشکیل شدهاند. رسالت این داستانها تاثیر گذاری عمیق و درگیر نمودن ذهن مخاطب است. در واقع این داستانها باید در ذهن خواننده ادامه پیدا میکند. ایدهی اصلی شعرهای رسول یونان مانند داستانهایش از مردم گرفته شده است. شعرهای او مضامینی اجتماعی با چاشنی طنز دارد.
رسول یونان مجموعه داستانهای کوتاه و کم حجم خود را داستانک نامیده است. برخی از آثار او در این زمینه «احمق ما مردهایم»، «کلبهای در مزرعهی برفی»، «فرشتهها» و «دیر کردی ما شام را خوردیم» اشاره کرد.در مجموعه داستان «احمق ما مردهایم» میخوانیم:
وقتی مشمول عفو عمومی شد دیگر پیر شده بود. آزادی به دردش نمیخورد. شهر ها و آدم ها را دیگر نمی شناخت حتی نمی دانست كجا باید برود و با چه كسی ارتباط برقرار كند. هنگامی كه خواست از در اصلی زندان بیرون برود، ناگهان دست هایش را دور گردن نگهبان انداخت و آن را فشرد. كمی بعد دوباره به زندان برگشت، با زخم هایی بر صورت و لبخندی بر لب.
یکی دیگر از آثار تالیفی رسول یونان، نمایشنامه نویسی است. کتابهای « سنجابی بر لبه ماه»، «یک بعد از ظهر ابدی» و «گندمزار دور» « وقت خواب است یوسف» و آن مرد دروغ می گفت اینجا بلدرچین نیست»از آثار او در این زمینه است. او تجربهی بازیگری را در کارنامهی هنری خود دارد. او در اولین تجربه بازیگری خود نقش یک مضنون به قتل را بر عهده داشت.
از میان آثار رسول یونان میتوان به روز بخیر محبوب من/کلبه ای در مزرعه برفی/ راه طولانی بود از عشق حرف زدیم/آکوردی برای صرف شام/دیر کردی ما شام را خوردیم/احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد/اسکی روی شیروانی/خداحافظ ای درخت توت/ پایین آوردن پیانو از پله های یک هتل یخی/من یک پسر بد بودم / ترجمه اشعار ناظم حکمت با نام یک کاسه عسل/ رمان خیلی نگرانیم شما، لیلا را ندیدیدو ... اشاره کرد.
علاوه بر این یکی از کتابهای او، به نام رودی که از تابلوهای نقاشی میگذشت، به دست واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه و منتشر شده است. مریوان حلبچهای هم آثارش را به کردی سورانی و سعیده سادات کابلی هم ترانههای او را به فرانسوی ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب آن مرد دروغ می گفت اینجا بلدرچین نیست:
نه پدر! اون نباید رازمونو بفهمه.
پدر: این راز برملا می شه. دیر یا زود همه می فهمن. (به راه می افتند، صدای پاهایشان شنیده می شود.)
دروگر: دنبال کی می گردین؟ بهم بگین شاید بازم بتونم بهتون کمک کنم.
پدر: (بی حوصله) دخترم و پسری که دخترم رو دوس داره.
دروگر: می خواین اونا رو بکشین؟
پسر: اگه زنده مونده باشن آره!
دروگر: درد بی درمونیه! منو ببخشین اما باید بگم بی انصافیه.
پسر: اگر خواهر تو با یکی فرار کنه تو مجازاتش نمی کنی؟
دروگر: نه! هرگز! دوست داشتن که گناه نیس.
پسر: شما هم منو ببخشین! به نظر من شما آدم بی غیرتی هستین!
پدر: راستش منم اینجوری فکر می کنم.
دروگر: (زیر لب) اینا دیگه کی هستن خدای من؟ نکنه می خوان خودشون با آی پارا ازدواج کنن!
پسر: چیزی گفتین؟
دروگر: نه! فقط دعا کردم این قضیه با خون تموم نشه.
پدر: اما با خون تموم می شه. شاید هم تا حالا تموم شده.
پسر: هرجایی واسه خودش قانون داره. جایی که ما زندگی میکنیم بی آبرویی رو فقط با خون میشه شست.
پدر: و این قانون را ما نذاشتیم. تا بوده همین بوده.
(مکث)
ما به ده دشمن دختر نمی دیم. هر دختری هم که با پسر بیگانه فرار کنه باید خونشو بریزیم.
دروگر: به نظر من قانون خیلی بدیه!
پسر: می خواد بد باشه خوب باشه به هرکسی که این قانون رو زیر پا بذاره پست و آشغال می گن.
دروگر: به کسی که قانون رو رعایت کنه چی می گن؟
پدر: نمی دونم! تا جایی که یادم می آد تو این ده تا به حال کسی این قانون رو زیر پا نذاشته!
دروگر: فکر می کنم این قانون رو گذاشتن تا فقط خون بریزن.
پدر: (عصبانی) اینکه تو چی فکر می کنی واسه ما مهم نیس. ببینم تو چی می خوای بگی؟ اگه می خوای ما رو به راه راست هدایت کنی باید بگم ما تو راستترین راه داریم قدم برمیداریم.
دروگر: من قصد ناراحت کردن شما رو ندارم. فقط می خواستم باهاتون حرف بزنم. ببخشین.
(مکث)
(صدای پا کند شده و بعد قطع می شود)
دروگر: رسیدیم دوستان! اینم گندمزاری که می خواستین.
پدر: ردپاها رو کجای این گندمزار دیدی؟
دروگر: وسطش. (با انگشتش نشان می دهد)
اونجا!
پسر: برم اونجا یه نگاهی بندازم پدر؟
پدر: صبر کن با هم بریم.
(صدای پا و خش خش گندم ها)
پدر: (عصبانی) خدا این بلا رو سر هیشکی نیاره. آدم نمی دونه چیکار کنه!
پسر: پشیمون که نیستی پدر؟
پدر: نه پسرم! پشیمون هم باشم دیگه سودی نداره
این سه جلد نمایشنامه توسط نشر چلچله به چاپ رسیده است.
قسمتی از مصاحبه رسول یونان را با هم می خوانیم:
آدم وقتی کارهای تو را می خواند باخودش فکر می کند که تو خواب هایت را می نویسی.
من خواب هایم را می نویسم. اما نه خواب هایی که دیده ام خواب هایی که قرار است آنها را ببینم. چون خواب هایی که می بینم خواب های خوبی نیستند بیشتر سرگرمی اند. ملغمه ای از فیلم های اکشن هستند که آرنولد یکه تاز آنهاست!
به عنوان یک شاعر، آیا فرشته الهام بخشی برای شعرهایت داری؟
فرشته الهام بخش هیچگاه به خانه ما نیامده است. اگر می آمد حتما چیزهایی واجب تر از شعر برایمان می آورد. من شعرهایم را می بینم. در بیداری می بینم و امیدوارم روزی در خواب هایم هم ببینم شان.
این نکته مهمی است. گاهی اینقدر حال شعرهای تو خوب است که ممکن است حال آدم را بد کند. انگار در این دنیا زندگی نمی کنی.
دردها وجود دارند. ولی اکثر اتفاقات در ذهن رخ می دهند. پدیده هایی مانند شادی، آزادی، سلامتی همه و همه ذهنی هستند. من از ذهن های سالم حرف می زنم تا ذهن هایی که ممکن است مثلا سالم نباشند. من حرکت به سمت ذهن های سالم را تشویق می کنم. نه اینکه غم و اندوه نداشته باشم. اما مثلا وقتی شب ها بیدارم، شب را با یادآوری آفتاب سپری می کنم. من سرما را با یادآوری آفتاب سپری می کنم. می گویم دنیا می چرخد و موقعیت های مطلوب هم بالاخره می آیند.
دبیر بخش فرهنگ و هنر: رضوان ابوترابی
انتهای پیام/