صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

صفحه شعر یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
با شعرهایی از: علی جهانگیری/ شهرام شیدایی/ سریا داودی حموله/ امید بیگدلی/ مرضیه رشید پور( کیمیا)/ سپیده اسدی فریسار
کد خبر: ۱۱۲۱۰۱
۱۰:۳۰ - ۱۵ دی ۱۴۰۱
 
*****************************************************************
علی جهانگیری

وقتی گذشته ای
انگشت های تو را تاراج می کند 
چهره ات را به روی پنجره ها می بندی 
رودخانه از چشم های تو می گذرد 
و تو چشم هایت را می بندی

+++++2++++++++

هر چند خیلی داغ
این تابستان هم
بدون صورتی تمام شد
یک سبد بردار
و چند قلم مو
درشت ترین میوه ی پائیز
رنگ است

+++++++3+++++++

به این آفتاب بگو اسب
بگو سرو
نهالی در باغچه بکار
و دمیدن اسب را تماشا کن
به این سرو بگو آفتاب
بگو اسب
باغ می‌شود و می‌دود نور
تابلو را تمام نکن
بگذار ادامه‌اش را اسبی بکشد
که در خواب‌هایت می‌درخشد و می‌روید

+++++++++4+++++++++

آسمان را بو کشید
ماه را بو کشید
گرگ خاکستری رفت تا تنها بماند
رودخانه ماه را با خود برد
آسمان را با خود برد
رفت تا تنها بماند
کوهستان آرام شد
آب آرام شد
من تنها ماندم

**********************
شهرام شیدایی
دنیای جاماندۀ مرا برمی‌دارید
پشت و رو می‌کنید
و وقتی می‌خواهید دورش بیندازید
سخت به سینه می‌چسبانید
در بازیافتنِ شما
من زنده‌گی می‌کنم 

+++++++++2+++++++
 تو زمینۀ شعرهایم هستی
گرچه هیچ‌کس این را نداند
همۀ کلمه‌ها
اول معنای تو را می‌دهند
بعد به آن‌چه خوانده می‌شوند
در همۀ حرف‌هایم
پنهانت کرده‌ام   

+++++++3++++++++++++++
چه چیز میانِ آدم‌ها عوض شده؟
نمره‌ی کفش‌ها، نمره‌ی عینک‌ها، رنگِ لباس
یا رنج که هیچ تغییری نمی‌کند؟
خندیدن
در خانه‌ای که می‌سوخت:
زبانی که با آن فکر می‌کردم
آتش گرفته بود.
دیگر هیچ فکری در من خانه نمی‌کند
شاید خطر از همین‌جا پا به وجودم می‌گذارد.
سکوت کلمه‌ای‌ست که برای ناشنواییمان ساخته‌ایم
وگرنه در هیچ چیزی رازی پنهان نیست.
کسی عریان سخن نمی‌گوید
شاعرانِ باستان‌شناس
شاعرانِ بی‌کار، با کلماتی که زیاد کار کرده‌اند.
چه چیز ما را به چنگ زدن اشیا
به نوشتن وادار می‌کند؟
ما برای پس گرفتنِ کدام «زمان» به دنیا می‌آییم؟
آیا مردن آدم‌ها
اخطار نیست؟
چرا آدم‌ها خود را به گاوآهنِ فلسفه می‌بندند؟
چه چیز جز ما در این مزرعه درو می‌شود چه چیز؟
من از پیچیده شدن در میان کلمات نفرت دارم
چه چیز ما را از این توهم_زنده بودن_
از این توهم_مردن_ نجات خواهد داد؟
پرنده یعنی چه؟
از چه چیز درخت باید سخن بگویم
که زمان در من نگذرد؟
خندیدن در خانه‌ای‌ بزرگ‌تر
که رفته رفته زبانش را
خاک از او می‌گیرد
و مثل پارچه‌ای که روی مرده‌ها می‌کشند
آن را روی خود می‌کشد

**********************
سریا داودی حموله
هر چهره ای
به آیینه بدهکار است
جز مرگ
که از گورهای خالی می ترسد!
+++++++2+++++++++++
من آفتابم
تو آفتابگردان
کودکانی که نام تو را دارند
به چشم های من هم عادت می کنند!
++++++++3++++++++++++
همه ی عمر
از خواب اقاقیا بالا می رویم
نمی دانیم 
دنیا
از گلوگاه همین کبوتر چاهی
آغاز می شود!
+++++++++4++++++++++
هیچ نقطه ای 
خالی از گورم نیست
راه در من راه می رود
 **********************
امید بیگدلی
از باجه تلفن
روی خط اعتباری ام می ایم
خاموش
خط ثابتم را می گیرم
در دسترس نمی باشد
چه قدراین روز ها به تنهایی ام مشکوکم
+++++++2+++++++++++
خواب
یعنی
تمام  خیابان ها را قدم بزنی
و
بیداری
یعنی
خیابان های رفته را برگردی
++++++++3++++++++++++
مرگ یعنی
زندگی بعدی
خانه بعدی
اتاق بعدی
صندلی بعدی
تا خواستم بفهمم
کجای این قصه ایستاده ام
پیر زنی که این ها را می گفت
ایستگاه بعدی پیاده شد
++++++++++4++++++++++
هنوز مثل دیوانه‌ها
تکه‌تکه های آینه را جمع می‌کنم
از تکه‌ای که تو در آن خندیده بودی
خون بیشتری می‌آید
***********************
مرضیه رشیدپور (کیمیا)
به این نگاه می کنم 
به آن
به همین دور و ور
و بافته های ذهنم.
تو را زیر و رو  می کنم
دست از شاخ و برگ بر می دارم و
در اندام سطرها
دل می کارم.
 
رفتار کن به فهمیدن 
به برداشت
از این ابر گاه و بی گاه 
که در میان نسیم
بال می زند
با همان حس و حالِ 
از خواب های پریده 
تا
شرجی هوای تو.
 
چه روان 
تمام آب های جهان شده ام
بر ساقه ها ی ترد نگاهت
و چه عریان
پوشیده ام از نور
چند خوشه آفتاب...
 
بگو چه بگویم از تو؟!
که برخیزد احساست
عاشقانه دست بزند 
تا کمی شعر
تکان بخورد...!
***********************
سپیده اسدی فریسار
زخم چاقو سطحی تر است
یک نفر
جای کلمه و چاقو را 
عوض کند
++++++++2+++++++
سکوت لب هایم
هیاهو به پا می کند
دلم چمن زار وسیع شانه هایت را می خواهد
_ برای باریدن
با آتشی در آغوش 
به دنبالت می گردم
شهرها را از پا در می آورم
تو را خواهم یافت
حتی اگر خودم را گم کرده باشم
حتی اگر در سایه ی دیوارها پنهان شده باشی
تو را خواهم یافت
و در سرزمین دست هایت
آرام خواهم گرفت
++++++++3+++++++++
قطره هایی که به شیشه می خورد
صدای دلتنگی من است
امشب
خوب به صدای باران گوش کن
*****************
انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: