عبدالعلی دستغیب (متولد 16 آبان 1310) ناقد ادبی، نویسنده،، مترجم کارشناس ارشد فلسفه، با سابقهٔ تدریس در مدارس عالی و دانشسراها است. وی بـیش از ١٠٠ عـنوان کتاب و مقاله در زمینههای نقد ادبی و فلسفی، شعر نو و ادبیات فارسی، ترجمههای متعددی از فلاسفهٔ غربی؛ هگل، نیچه، راسل و دیگران را، در کارنامهٔ خود دارد.
دستغیب در سال ۱۳۷۴ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان منتقد نمونه برگزیده شد و لوح سپاس خدمات فرهنگی دریافت کرد. همچنین، در سال ۱۳۸۲ طی مراسمی در صدا و سیما، دستغیب به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته شد و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه گردید. در مراسم نکوداشتی که از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس برگزار شد، سومین نشان مفاخر این استان در دی ماه ۱۳۹۵ در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به وی اهدا شد.
وی پس از سالها سکونت در تهران به شیراز بازگشته و هماکنون ساکن زادگاه خویش است.
دستغیب، شخصیتی چند وجهی است که در حوزه های گـوناگون از تـرجمه تا تألیف، قلم زده اما حوزه اصلی فعالیت او «نقد ادبی» است. وی از نخستین افرادی اسـت که نقد پرونده های(مطالعه موردی یا case study) را در ایران به راه انـداخت و آغـاز به نـوشتن کـتاب های مـجزایی درباره شاعران و نویسندگان مطرح معاصر و نـقد و بـررسی آثار آنها کرد. نگاه جدید و انتقادی او در این مجموعه کتاب ها، فصل تازه ای در نـقد ادبـی جدید ایران گشود.(ایرنا)
چند نمونه از صحبت های او را در باره نقد بخوانیم:
نقد شعر در ادبیات ما ضعیف است. در دوره جدید، چند نفری در زمینه نقد شعر فعالیت کردند از جمله رضا براهنی و محمد حقوقی. البته هر دو زحماتی کشیدند و کتابهای نقد شعری چون «طلا در مس» در زمینه شعر منتشر شد. منتهی رضا براهنی چون ادبیات فارسی را بلد نبود، مطالبی که محققان انگلیسی چاپ کرده بودند، به اسم خود منتشر میکرد. از طرف دیگر او در معرفی شاعران غرض داشت مثلا چون با شاملو و نادرپور مخالف بود، تلافی میکرد در واقع نقد او خدشه داشت. حقوقی در زمینه نقد شعر بهتر بود اما او هم درباره محتوا بحث نمیکرد و نگاه فرمالیستی داشت اما من سعی کردم جای خالی نقد را در شعر معاصرمان پُر کنم.( ایسنا)
شعر ابتهاج در قیاس با شاعران نوپرداز مانند فروغ فرخزاد و خود نیما و شاهرودی و شاملو، واپسگراست. در اشعار و نوشتههای او به مبارزه اجتماعی تظاهر میشود. او ذوق ادبی و موسیقی داشت، بر موسیقی تسلط داشت و وزن شعر را هم خوب بلد بود اما معلومات ادبی خوبی نداشت؛ مثلا کتابی که درباره حافظ تهیه کرده، فاقد جنبه اهمیت ادبی – تحقیقی است، صرفا کار ذوقی است.
نقد ادبی در جامعه ما رشد چندانی نداشته است زیرا نقد زاییده آزادی است و در یک جامعه بدون تعصب رشد میکند. ما هنوز نقد را با عیبجویی هم معنا میدانیم. از سوی دیگر تعداد جلساتی که شاعران در آن حضور پیدا کنند و به توضیح شعر خود بپردازند بسیار کم است پس امکانی برای شنیدن شعرهای جدید وجود ندارد. دلیل دیگری که موجب میشود مردم از شعر کمتر استقبال کنند این است که جامعه ما در پی تثبیت باورهای خود است. کسانی که گرایشات سیاسی دارند به شعر شاملو پناه میبرند و آنها که نیهیلیست هستند، شعر نصرت رحمانی را میپسندند.
با همه این اوصاف من درعینحال احمدرضا احمدی را شاعر میدانم، یعنی واقعاً شاعر بود. طبع شعر داشت و گاهی چیزهای شاعرانه خیلیخیلی خوبی درباره تنهایی و شب بیان میکرد. «در باران/ یک نان گرم خریدیم/ امید نبود که مسافر/ صبحانه را با ما بخورد/ حافظه ما از روزها/ از شبها/ از زمان/ تهی شده بود.» احمدرضا احمدی احساسات ساده بچگانه و نوجوانانه را بیان میکند؛ اما در این احساسات عمیق نمیشود که آدم را تکان دهد. خیلی احساسی و سانتیمانتال است. احمدرضا در شعر فعال بود. در قصهنویسی برای کودکان و نمایشنامه خیلی جدی بود. مدتی در کانون بود. کتاب برای کودکان تنظیم میکرد. من درگذشت این پیرمرد ۸۳ساله را که در واقع همیشه ۱۵ سال بیشتر نداشت به جامعه ادبی و خانوادهاش تسلیت میگویم.( قدس)
انتهای پیام/