آنچه امروز به وقوع پیوسته قطعا حاصل خطاهای گذشته ما در عرصه نادیده گرفتن توسعه پایدار است که محیط زیستمان اینگونه با خشکسالی و سیل و زلزله و طوفانهای گردوغباری به جنگ سخت و نرم با ما آمده و کوتاه هم نمیآید، یادمان نرود از گذشته معروف بوده رودخانه خشک شده را هم نمیتوان تغییر مسیر طبیعی داد چرا که حتما روزی طغیان خواهد نمود.
آلودگیهای هوا در پاییز و زمستان در کلان شهرها، هوای سرطان زا و غبار آلود و آغشته به گرد و خاک در جنوب و مرکز و غرب کشور، خشکی دریاچه بزرگی همچون ارومیه و رودخانههای کارون و زاینده رود، نشستهای زمین و روبه انقراض بودن بخشی اعظمی از حیات وحش و بسیاری نمونه دیگر قدرتهای سخت طبیعتند که در غفلت و دستبردهای انسانی ما به آن در بلند مدت و میان مدت با سیل و بیمارهای سرطانی و تنفسی پاسخ داده میشوند و قابل رویت شده اند و به ما هشدار میدهند که حاصل این بی توجهی و بی تدبیریهای دولتی و انسانی به قدرت سخت طبیعت و قدرت نرم آن در دراز مدت مشکلات بزرگ فرهنگی و فقر اجتماعی و اقتصادی هم ایجاد کرده که شاید آنرا امروز با شلیک تیر مستقیم شکارچیان به محیط بانان میتوان دنبال کرد.
آنچه نگارنده به مدت ۲۰ سال مستند سازی در گوشه گوشه طبیعت ایران و بازدیدهای منطقهای در سراسر کشور ثبت کرده این بوده که شکارچیان به سه دسته تقسیم میشوند:
عده معدودی که برای تفریح به شکار میروند، عدهای که به دلیل فقر برای رزق و روزی و تامین گوشت قرمز خود اقدام به شکار میکنند و سوم عدهای که هم دلال گوشت شکارند و هم به گواه فیلمهای منتشر شده شخصی در اینترنت برای خود برتر بینی و یک اقدام تلافی جویانه و یا هشداری و تهدیدی دست به شکار میزنند، این عده که قبلا شکارچی حرفهای بوده اند امروز یک شکارچی اعتقادی و انتقامی شده اند آنهم نه از طبیعت که به جایش حق خود را از اینها خواهد گرفت بلکه از مسئولانی که به زعم برخی روانشناسان برخوردهایی با این شکارچیان داشته اند که نه تنها موجب سلب تصمیم به شکار آنها نشده اند بلکه آنها را وادار به شکارهای انتقام جویانه کرده اند.
مناطق شکارگاهی این شکارچیان عمدتا تحت حفاطت سازمان محیط زیست بوده و ورود هر فرد بدون مجوزی بدانجا ممنوع میباشد مگر با هماهنگی نهادهای ذیربط و از آنجایی که این مناطق حفاظت شده ملی بومی محسوب شده و عمدتا در محلهایی دور از شهرهای بزرگ هستند انتظار میرود تا مردم محلی بدانجا دید قداست داشته باشند و خود از آن مراقبت و محافظت کنند، اما به وفور دیده میشود که عمده شکارچیان از همین مناطق بومی و منطقه بلدهای بومی بوده و متعلق به اقوام حاشیه نشین این محیطهای حفاظت شده هستند که شاید اگر با طرحهای مشارکت محوری دستگاههای دولتی و سایر انجی اوهای محیط زیستی جذب میشده و آموزش متدهای کارافرینی با چرخه اقتصادی توریست محوری و طبیعت گردی را میدیدند برای معیشت و تفریح به جای شکار و این جنایتها راه دیگری را بر میگزیدند.
بسیاری از کارشناسان حقوقی و علوم اجتماعی معتقدند برخورد برخی مدیران محیط زیستی استانها و مراکز مختلف محیط زیستی هم خود عامل دیگری شده است که به این جنایات در دراز مدت دامن زده میشود، این کارشناسان معتقدند از ضعفهای سازمان حفاظت محیط زیست در انتخاب مدیران کل و مدیران ادارههای ذیربط در استانها نمیتوان به راحتی گذر کرد و این ضعفها در انتخاب سبب شده تا ضعفهایی دیگری در این در استانها پدید آید همچون، نگاه بومی نداشتن و عدم بومی سازی پرسنل و نگاه خودی و غیرخودی به مردم منطقه در جذب پرسنل در این مناطق که شاید حاصلش اینگونه رفتارهای انتقامی و خشن برخی بومیان بلد منطقه شده است که شاید در منطقه هاشان هیچ کاری برای گذران معیشت هم بدست نمیآورند؛ و در آخر این یادداشت باید از خوانندگان بخواهم به این موضوع کمی تامل کنند، به راستی تاکنون بررسی شده است که چند درصد از مدیران ساز مان حفظات محیط زیست از پرسنل این سازمان هستند؟ آیا افرادی که از بیرون از این سازمان به عنوان مدیر مشغول به کار میشوند همان کارایی و درک درست از مسائل اجتماعی، بومی، قومی، محیط زیست و پرسنل آن اداره کل را دارند که وضعیت از این بهتر شود؟
انتهای پیام/