یادداشت/ رضوان ابوترابی
آن روز علیرضا راهب تماس گرفت. صدای رسول یونان عزیز از پشت تلفن به گوشم می رسید که به راهب می گفت : نگو، نگو . اما راهب گفت و من در بهتی غریبانه ماندم. چطور می توانستم باور کنم که عمران مرده است. یعنی چایخانه انقلاب هر روز 5 بعداز ظهر بدون عمران خواهد بود.
چایخانه ای که پاتوق ما بود و هر روز آنجا جمع می شدیم: عمران صلاحی، حسین منزوی، حسن ریاضی ( ایلدریم). بختیار نصرت، ائل اوغلی. حسن اسدی، محمود کریمخانی و..
چه لذتی داشت شعرهای تنوری حسین منزوی که داغ داغ برای ما می خواند. و همچنین طنزها و شعرها و حرف های شیرین عمران. یا صمیمیت شعرهای بختیار نصرت، و شوریدگی های محمود کریمخانی و .. حالا اکثر آن عزیزان از دنیا رفته اند و امروز سالروز درگذشت عمران صلاحی است. و خانه ما سال هاست که منتظر است تا او دوباره بیاید و همسایه ها با شنیدن صدایش در بزنند و دورش جمع شوند و با حرف های عمران چنان بخندند که گویی هیچ دردی در این دنیا نیست.
مادرم مثل بهار
گوشه ی پارچه گل می دوزد
نخ گلدوزی او کوتاه است
مادرم می ترسد
غنچه ها وا نشوند
( عمران صلاحی)
«من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شدهام. در محلهٔ امیریهٔ مختاری. البته آن طور که شناسنامهام میگوید باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند اتفاق افتاده باشد. اما خالهٔ بزرگم میگفت10 تیرماه متولد شدهام.»که البته او خود بیشتر بر 1 اسفند تأکید داشت.
این بیوگرافی عمران است از زبان خودش.
آشنایی با پرویز شاپور باعث شد که او سر از مجله توفیق در آورد. و در سال 1349 همراه با بیژن اسدی پور کتاب طنزآوران امروز ایران را منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر بود.
در سال 1352 به استخدام رادیو درآمد و تا سال 1375 که بازنشسته شد به این همکاری ادامه داد.
نامهای مستعار ،بچهٔ جوادیه، بلاتکلیف،، زرشک، تمشک، ابوطیاره،جواد مخفی، پیت حلبی، ابوقراضه، زنبور، کمال تعجب ، مراد محبی، ، آب حوضی،شخصیت های او در مجله گل آقا بود. اما چاپ صفحه حالا حکایت ماست در مجلات دنیای سخن، کارنامه و آدینه یک شروع طوفانی برای او بود. و طنزهای او را سر زبان ها انداخت. که این نوشته ها در سال 1393 توسط انتشارات مروارید در مجموعه ای جمع آوری شذ و به چاپ چهارم رسید.
این اطلاعات چیزهایی قرار دادی بود که در باره شاعر و طنز پرداز معاصر، زنده یاد عمران صلاحی عنوان شد.
اما این ها عمران نبود. و هرگز نمی نوان او را در این چند سطر خلاصه کرد. به قول مفتون امینی :هيچ شاعري به اندازه او در معاشرت با مردم محبوبيت نداشت.
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
كوه را به نام سنگ
دل شكفتۀ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام كوچكم صدا بزن
-2-
عمران صلاحی ساعت 4 عصر 11 مهر ماه سال 1385 پشت به دنیای فانی کرد و رفت...
انتهای پیام/
یاد و نام علیرضا راهب گرانقدر نیز گرامی.
عمرتان طولانی و باعزت استاد ابوترابی گرامی.
سپاس هاااا
الهی زنده باشید
از خواندن شعر ها بخصوص شعر گلدوزی مادر بسیار لذت بردم
کنار تنگ ماهیا گربه رو نازش میکنن
خرد یاران خیلی نوشتم در اینجا صفحه امادستم نا اهلی کرد پاک شد.... من باشعر مانا یاد عمران در سالهای دور زندگی کردم از جنس من / ها/ بود