صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

اختصاصی یکتاپرس؛
با شعرهایی از: علیرضا طبایی/ محمد سلمانی/ حسن نورانی/ سمانه نائینی/ محمد مبشری/ ماریا آشنایی/ مهلا اهورایی/ طاهره داوری/ سپیده غفاری
کد خبر: ۶۴۲۵۲
۰۰:۲۱ - ۱۶ آذر ۱۴۰۰

******************************

علیرضا طبایی

*

سلام بوته یاس من، دمیده فصل گل افشانی
چه بر تو رفت که افسردی، به زیر برف زمستانی؟

فرشتگانی از آبی ها، به روی دوش، تو را بردند
شکفت سالی و پرپر شد، نیامدی تو ز مهمانی

پس از تو صاعقه بر ما زد، زمین مکعب سیمان شد
نوشت: سهم تو از بودن، غروب و غربت و ویرانی!

پس از تو روح درختان را، خزان خانه مسخر کرد
نشست بر در و بر دیوار، غبار بی سر و سامانی

پس از تو روح غریب عشق، درون آینه ها، تنهاست
گرفته چهره هر تصویر، شیار بهت پریشانی

طنین نقره‌ای نامت، کلید معجزه ها، گم شد
کنار خاطره ات جاری ست، زلال گریه پنهانی

سکوت روزنه ها را بست، صدای پای تو را خط زد
کشید پرده ای از پاییز، بر این مکعب سیمانی

کسی در آینه می گرید، به شکل نیمه روح من
صدای صبح نمی آید، از این دریچه بارانی

چه چیستان شگفتی، مرگ...! کلید و قفل و نشانی، گم
دو پای سنگی و تاریکی،... هزار راهه حیرانی!

چراغ خانه خداحافظ! وداع چهره‌ای از مرگ است
دگر طلوع نخواهی کرد، در این شبانه ظلمانی!

 

******************

محمد سلمانی

*

بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرد
دوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کرد

جای‌جای بی تو بودن را در آن تنگ غروب
آسمانی ابر با بغض سترون گریه کرد

با هزاران آرزو یک مرد - مردی پر غرور -
مثل یک آلاله در فصل شکفتن گریه کرد

این خبر وقتی که در دنیای گل‌ها پخش شد
نسترن در گوشه‌ای افسرد، لادن گریه کرد

وسعت تنهایی‌ام را در شبستان غزل
شاعری با فاعلاتن فاعلاتن گریه کرد

گریه یعنی انفجار بغض یعنی درد عشق
بارها این درد را در چاه بیژن گریه کرد

یک زمان حتی تو هم در مرگ من خواهی گریست
مثل سهرابی که در سوگش تهمتن گریه کرد

--2--

بین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم
تــو هـــم پایان تلخـــی داری ای آغــــاز شیرینـم

ببین در فال "حافظ" خواجه با اندوه می گوید:
کـــه مـن هـم انتهـــای راه را تاریک می بینم

تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی
برای من کـــه تآثیری ندارد ، هر چــه ام اینـم

چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را
کـــه از آغـــاز ، پایان ِ تــو را در حال تمرینم

نه!  تـو آئینه ای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم

در آن سو سودِ سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تــــو  و  سودای  شیرینت  ،  من  و  یاران  دیرینــــم

بــرو بگـذار شاعــــر را بــــه حــال خویشتن مـاند
چه فرقی می کند بعد از تو شادم یا که غمگینم

پس از تو حرفهایت را بگوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبر چینم

--3--

کلبــه ام پنجــــره ای باز بـــه دریـا دارد
خوب من! منظره ی خوب ، تماشا دارد

ساختــم آینـه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وا دارد

راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
کــه بـــه اندازه ی صد فلسفـــه معنــا دارد

گوش کن خواسته ام خواهش بیجایی نیست
اگـــر  آیینــــه ی  دستت  بشـــوم ، جــــا دارد

چشـــم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد

کـــوزه بــر دوش سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه ی زیبا دارد

در تو یک وسوسه ی مبهم و سرگردان است
از همـــان وسوسه هایـــی کـــه یهـــودا دارد

عشق را با همـه شیرینـــی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد

بـــی قرار  آمدن ، آشفتــن و  آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد

یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش
دل  دریایـــی ام آغــــوش پذیــرا دارد

******************

حسن نورانی

*

دریا آرام است

آسمان آرام است

گله ی وحشی ابر هم

رام است!

من تعجب می کنم، ما چرا در ساحل

غرق شدیم

************

سمانه نائینی

*

صبح است و بغض خیمه زده در خیال من
با تو خوش است و بی تو خراب است حال من

تو نقطه‌ی امید نفس‌های آخری
در روزهای مبهم رو به زوال من

چشمان روشن تو تمنای صبح بود
رویای خواب‌های کماکان محال من

مانند نور آمدی و روشنی شدی
بر بغض‌های قبل تو هر شب وبال من

آرام آمدی و نشستی و صبح شد
آرام شد جهان پر از قیل و قال من

آرام آمدی و دلارام من شدی
بی‌بار بود قبل تو دنیای کال من

صبح است و با تو طعم عسل می‌دهد دلم
صبحت بخیر دلبر نازک خیال من

*******************

محمد مبشری

*

هر چند که دل بار گناه آورده است

با روی سیاه رو به ماه آورده است

ای ضامن هرچه بی پناه است و غریب

آهوی دلم به تو پناه آورده است

--2--

در حسرت خورشید نگاهم گم شد

ای ابر گرفته رخ گواهم گم شد

از تو گله ای ندارم اما افسوس

از خود شده ام دور که راهم گم شد

******************

طاهره داوری

*

از غربت سرد خاک بر می گردند

در هیبت یک پلاک بر می گردند

از شط شراب عشق نوشیدند و 

بر شانه مست تاک بر می گردند

--2--

وقتی که بدون تو دلم تنها شد

صد پنجره غم رو به جهانم وا شد

در سال و هزار و سیصد و .. بعد از تو

هر سیصد و شصت و پنج شب یلدا شد

--3--

نزدیکتر از پیرهنت خواهم شد

آنقدر که پاره ی تنت خواهم شد

چون دست شکسته شک ندارم یک عمر

ای عشق،  وبال گردنت خواهم شد

*******************

مهلا اهورایی

*
به دور کرسی عشق
حلقه بسته است .
به دور گردی هندوانه. قرمزانه
و شعر حافظ به دست مادر بزرگ
حلقه تسبیح بسته است

نگاه ثانیه ها
گرم عشق

اما، چشمانم از عبور خیس است
یا باران پاییزی ؟

نمی دانم

تو
کدامین عشق را یلدایی می دانی ؟
وقتی 
برگ ها را جارو می کند رفتگر

*****************

ماریا آشنایی

*

دیگه ساعت برا من نمی گذره
من دیوونه هنوز منتظرم
لک زده دلم برای دیدنت
نمیتونم بی تو از اینجا برم

مث یه حصاری که دورم کرد
خط کشید بین منو رویاهام
توی این خط و نشون بیجا
هنوزم بدون اون من تنهام

نمیدونم چی شد عاشقش شدم
آسمون زندگیم رنگی نداشت
دل من هوای موندن داشتو
دلِ اون پا رو دلِ من می ذاشت

بین خواستن و نخواستن رفتش
آرزوهامو گذاشت ترکم کرد
شیشه ی غرورمو زد به زمین
مثِ افتادن یه برگم کر

 

******************

سپیده غفاری

*

لانه را گم کردەام
سراغ از هر لبی می‌گیرم
ترک می‌خورد

گمشده‌ام
در هزارتوی آفتاب و مهتاب
فریاد می‌زنم
کسی می‌تواند مرا پیدا کند!؟

همه، سایە شدەاند
مژەهایم پژمردە می‌شوند
و دیگر آن تاب همیشگی را ندارند
تاب اشک‌هایم را نمی‌آورند
تاب غروب‌هایم را نمی‌آورند
گفتم غروب؟
پس از مرگ آفتاب
ماه
زاییده شده
تولدش را ستارەها برپا کردند
بەناگاه پلک‌هایم سراسیمه از هم سوا می‌شوند
و آسمان پوک
پوچ
آسمان کە مهمان ندارد
مهتاب ندارد
هنوز عزادار آفتاب تابانش است
و من سرگردان در کاموای دست‌وپاگیر شب

درهای هزارتو بستە می‌شوند
پاهایم فلج
هوا
سوز عجیبی را
در مویرگ‌هایم تزریق می‌کند
من و شب گمشدەایم
اگر ماه را دیدید
بە او بگویید
یک نفر خون از مژەهایش می‌چکد
یک نفر با شب گمشدەاست

****************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
دنیا زینالی
۱۶:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
درودها بر دوستان شاعر عزیز و گرانقدر
بسیار لذت بردم

و سپاس بیکران از لطف و زحمات استاد ابوترابی بزرگمهر و بزرگوار
سپیده غفاری
۱۱:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
خیلی ممنون ... اشعار روح منو زندە نگه داشتە
ژاله زارعی
۰۹:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
درودهای بیشمار
خداقوت فراوان
سپاس بیکران از زحمات استاد ابوترابی نازنین
و ممنون بابت مطالب ارزشمندتان
رضائي
۰۹:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
شعرهای زیبایی خواندیم. درود بر شاعران گرانسنگ
رضآ رضي پور
۰۰:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
دست مریزاد چقدر گلچینی زیبایی
متشکرم
مهران
۰۰:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۶
درود استاد
خدا قوت
و تبریک به همه دوستان شاعر