صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

صفحه شعر/ اختصاصی یکتاپرس
با شعرهایی از: کریم رجب زاده/ مهدی نژاد هاشمی/ آبا عابدین/ مریم گمار/ سمانه دانیانیان و مهشید کاوه
کد خبر: ۹۰۲۸۴
۱۹:۲۷ - ۱۰ تير ۱۴۰۱

**************************************************************************************

کریم رجب زاده

روزی
سر از تابوت برمی دارم
و برای شما که مهربان نبودید
دستی تکان می دهم
و بیتی ساده از مهربانی می خوانم
سفر که گریه ندارد!
شبی برمی گردم
و خواب یکایک شما را
پر از ترانه می کنم.

2)____________________

این چندمین باران است که می آید
تو نمی آیی
هنوز هم خیال آمدن نداری؟
دلم، دستم، دفترم
تشنه مانده است
بی نان بودن آسان است
بی ترانگی را چه کنم؟

3)___________________

چه باشیم
چه نباشیم
قرار بر این است:
تو را به حسرت زمزمه کنیم!

4)____________________

ناگهان فرو ریخت
نیمکتِ چوبی ِ پارک
درست مثل من
در آخرین نگاهی که دل تنگ بود
هی راه می روم
هی شعر می خوانم
هی جای خالی تو را 
می نویسم
درختان 
برگ برگ اشک می ریزند
و پرندگان
به چیدن تنهایی من
گرد می آیند
نترس
بی راهه نمی روم
در چشم های تو
دنبال خودم می گردم

*********************************

مهدی نژاد هاشمی

آخر این داستان از پوستین، رنجیدن است
پوست اندازی نکردن، آخرش، پوسیدن است

همنشین با حضرت انگور چون تاکم ، ولی
هرکه با تو همنشین شد، طالعش، خشکیدن است

گرگ بالان دیده ای سردر گم صحرا شدم
که فقط رویای این دیوانه، باران دیدن است

می زنم خود را به عمق لشکرت هرچند که
فصل این از هم، چنین لشکر کشی، پاشیدن است

چشم بگشا تا ببینی کشته ام را بر زمین
چشم بگشا این چه وقتِ رو ازآن پوشیدن است

خاک را با یک نظر چون کیمیا کردن خطاست !
سیب های سرخ را از شاخه، چاره، چیدن است

خط کشیدم روی هرچیزی، نشانی از تو داشت
تیغ بر روی رگم درحال خوش رقصیدن است

خواب را از چشم هایم در پی دزدیدن است
چاره ی کار من از تو بیش از این رنجیدن است

ماهی برکه شدی مشق لبت، لغزیدن است
کارو بارت ماه را هر نیمه شب، بوسیدن است

2)______________________________

مثل پرنده ای که گرفتار میله بود
دنیای من بدون تو در حکم پیله بود

فکرم به برد و باخت نبود و دوچشم تو
مثل قمار باز به دنبال ِحیله بود

گفتم بهای عشق تو را می شود خرید !
اما به نرخ ِ طرد شدن از قبیله بود

تا آمدم به خود ، دل ِ بیچاره ام گرفت
بدپیله شد اگرچه که بی شیله ، پیله بود

پیله درید از تن من چشم های تو...
پیله درید و مرگ فقط یک وسیله بود

**************************

آبا عابدین

قلبـش با باتری کار می کرد
تـو رفـتی...
باتری ها را کشید
ساعت بیچاره!
فکر می کرد
بایستد
نمیری

2)_____________________

از شب تنها دو حرف باقیست
که باید در بلند مویت
یافت
بافت
نواخت

3)_______________________

به تو نیاز دارم
نه اینکه ارزشمند باشی
شبیه بادبادک به نخ
رها کنی
از دست رفته ام

4)___________________

دریا
رودها را به هم می رساند
باد
ابرها را
و شعر ، کلمات را
همیشه وسیله ای هست که دو چیز
را به هم می رساند
ببین!
چه دور
چه دیر
ما به هم می رسیم
که رودیم
که ابریم
که کلمه ایم

***********************************

مریم گمار

بلند می شوم از گوشه ی سطرها
و تو را از کلمات شکسته وکِرخت شب
پس می گیرم
تا آفتاب
عبور کند از ذهن‌ پنجره و صمیمیت بادها
ببین!
از میان‌ این همه نقطه، ویرگول و کلمه
برمی گردم
به مویرگ های تو
جایی میان قصّه وترانه!
تا انگشت اشاره
از پوست به عمق برسد
وسپیدار
به آب
بگو!
چگونه نامت بر سبابه ننشیند؟
که رگ‌ به‌ رگم در جریانی
ومن‌
کجای تو نشسته ام
به تقدیر؟
که به بلندای صبح رسیده ای
ای گنجشک اوّل صبح !
دستی بتکان به این کلمات شتاب زده !
تا شعر بپاشد
بر صورت خیابان ها
بر شاخه های بید
و نامت بلند شود
تا ارتفاع آسمان
حالا که نشسته ای
به مداوای زخم هام
سبز دامن باش و رها
از پلک پایانی

***********************

سمانه دانیانیان

 نام خانوادگی ات را به من هدیه
می دهی
من، پروانه های روی پیراهنم را
در آغوشت رها می کنم
تا
من وخیالت
که تنها شدیم
در رگ و ریشه های تنت
ریشه بدوانیم
می دانم
تو درمن متولد می شوی

2)___________________

عاشق زنی نشو
که می نویسد
تو را میان اشعارش

او نامهربانی هایت را
کتاب می‌کند.
و بی تفاوتی ات رامی فروشد

3)_____________________

دست روی شانه هایم گذاشتی
خواستی تنهایی ام را بتکانی
نمی‌دانستی
گرد پیری
تکاندن ندارد.

************************************

مهشيدكاوه

با بغض گلو پرنده آواز نداشت
رؤیای عقاب و حسرتِ باز نداشت
با اینکه دلش به آسمان پر می زد
از کنج قفس خیال پرواز نداشت

2_______________________

طوفان شد ‌و بغض آسمان در چشمش
یک منظره با غمی خزان در چشمش
باران سکوت سمفونی ها جاری
موسیقی بی کلام آن در چشمش

3________________________

یک صاعقه زد که آسمان راز نداشت
چون دست قفس شکست و اعجاز نداشت
در شعله دهان بسته را باز گذاشت
ققنوس پرید و ترس آغاز نداشت

***********************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: