صفحه نخست

سیاسی

اقتصادی

بین الملل

اجتماعی

فرهنگ و هنر

ورزشی

عکس و فیلم

انتخابات 1400

ایستادی که مگر خیمه نگردد غارت/ ای همه غیرت حیدر به زمین افتادی
کد خبر: ۹۴۸۳۳
۲۱:۵۸ - ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

سوگواره هایی عاشورایی از محمد مبشری

***=================***

 با منِ تشنه لب اِی مشک وفاداری کن
دلِ اهل حرم این جاست تو دلداری کن

همره آبِ درونت به زمین می‌ریزد
آبرویم به بر یار خریداری کن

خواهم آبی ببرم بهر گلویی کوچک
آه اِی مشک زمین خورده مرا یاری کن

یاد لب‌های حسین آب نخوردم هرگز
یاد مظلومی او باش تو غمخواری کن

دستم از بازوی من قطع شد و با دندان
سوی خیمه بَرَمَت یاریِ بیماری کن

من علمدار سپاهم به زمین افتادم
بهر یاری تنم خیز علمداری کن

آبرویم به بر فاطمه رفت از خجلت
با منِ تشنه لب‌ای مشک وفاداری کن

***=============***
#حضرت علی اکبرعلیه السلام

بدنت مثل گل یاس به هم می ریزد
تو روی، لشکر عباس به هم می ریزد

اکبرا راه برو تا که پدر گریه کند
تو روی این دل حساس به هم می ریزد

به دل لشکرشان می زنی و مثل علی
هیبت لشکر خناس به هم می ریزد

تا که دیدند تو را لشکرشان ریخت به هم
حالت یک سپه از ناس به هم می ریزد

شیشه ی جسم تو ای ظرف تجلی خدا
در بیابان پر الماس به هم می ریزد

وصف جسم تو فقط واژه ی اربا ارباست
چون که با وضعیتی خاص به هم می ریزد

پدرت روی زمین جسم تو را می جوید
عالم از این همه احساس به هم می ریزد

***===============***
#حضرت علی اکبرعلیه السلام

دشمنم خواست ز تن بال و پرم را بِبَرَد
روشنی بخش دو چشمان ترم را بِبَرَد

او که دانست تویی دار و ندار حرمم
آمده تا همه هستیِ حرم را بِبَرَد

حاصل عمر من غمزده هستی بابا
قصد کرده که ز عمرم ثمرم را بِبَرَد

تیره و تار شده دشت از این نیزه و تیر
تا مگر روشنیِ دور و برم را بِبَرَد

در برت جان ز تنم گشت برون و زینب
آمده جان دهد و بال و پرم را بِبَرَد

نتوانم ببرم نعش علی را ای کاش
که نسیمی به جوانان خبرم را بِبَرَد

هر طرف تکه ای افتاده ز گلبرگ تنت
باد هر سوی دلِ نوحه گرم را بِبَرَد

همه ی دشت شده پر ز علی اکبر من
باید انگار عبایی پسرم را بِبَرَد

باید این بار عبایی برسد تا آن که
پاره های دل خون و جگرم را بِبَرَد

کاش می شد به ردا جای تو می خوابیدم
یا که خاکت شوم و باد اثرم را بِبَرَد

***=============***

آسمان بودی و آخر به زمین افتادی
به بر دیده ی دلبر به زمین افتادی
آن قدر خون ز تنت رفت ز تیر و نیزه
بی رمق گشتی و دیگر به زمین افتادی
هر چه خون بود ز جسم تو برون آمد و باز
بین خون ها چه شناور به زمین افتادی
تکیه بر نیزه ی خونین غریبی کردی
ایستادی ولی آخر به زمین افتادی
ایستادی که مگر خیمه نگردد غارت
ای همه غیرت حیدر به زمین افتادی
یک بیابان همه پر بود پر از بی کسی ات
دور از یار و برادر به زمین افتادی
همه ی دشت پر از جام شقایق ها بود
بین هفتاد و دو ساغر به زمین افتادی
آمد از خیمه گه و قتلگه ات را می دید
پیش چشم تر خواهر به زمین افتادی
امت دین نبی این همه بودند و تو باز
ای همه عشق پیمبر به زمین افتادی
پیش چشمان پر از اشک عزای زهرا
ای گل فاطمه با سر به زمین افتادی
نگران نیست کسی باز سرت ضربه خورد
چون روی دامن مادر به زمین افتادی
به بر دیده ی زینب ز سر نیزه حسین
سنگ می خورد و مکرر به زمین افتادی

***==============***
در راه خدا تو برترین فریادی
از بهر بقای دین حق جان دادی
گویا همه آسمان زمین خورد حسین
آن دفعه ی آخر که زمین افتادی
++++++++++++++++++++

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: