من و دنیا با هم لج کردیم و هیج یک کوتاه نیامدیم | یکتاپرس
معرفی محمد حشمتی فر شاعر و نویسنده/ یکتاپرس
با پایان دبیرستان، زندگیم یک رنگ شد. مدتهاست که یک گوشه می‌نشینم و با کمترین امکانات شعر و داستان می‌نویسم هر چند که برای خودم آینده‌ی روشنی نمی‌بینم.
کد خبر: ۱۰۰۰۰۹
۰۸:۳۰ - ۲۷ شهريور ۱۴۰۱

من و دنیا با هم لج کردیم

معرفی یک شاعر: رضوان ابوترابی

محمد حشمتی‌فر شاعر توانمندی است. و من همیشه با علاقه شعرهایش را دنبال می کنم. او یک معلول دیستروفی است که عضلات ضعیفی دارد. متولد 22 اسفند 1366 است و در روستایی نزدیک شهر چناران (خراسان رضوی)به دنیا آمده و چند سال بعداز تولد به همراه خانواده به مشهد رفته و در آنجاساکن می شود. 

می گوید: درست از زمان کودکی فهمیدم که معلولیت برای اکثریت مردم چیزی ناآشنا است! وی دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه استثنایی به تحصیل پرداخت. در اوایل نوجوانی با خواندن یک رباعی از خیام، عاشق طرز فکر این حکیم شد. آن روزها آرزویش این بود که سیاستمدار بزرگی شود. اما عدم امکانات او را از رفتن به دانشگاه منصرف کرد! و متاسفانه از هفده سالگی بیماری صرع هم به مشکلاتش اضافه شد‌.

من و دنیا با هم لج کردیم

محمد برای من نوشته بود: با پایان دبیرستان، زندگیم یک رنگ شد.چون مدت هاست که یک گوشه می‌نشینم و با کمترین امکانات شعر و داستان می‌نویسم و در کنار این ها زبان می خوانم‌. هر چند که برای خودم آینده‌ی روشنی نمی‌بینم. اما با این حال من و دنیا از روز اول با هم لج کردیم و هیج یک کوتاه نیامدیم.

در اینجا شما را به خواندن چند نوشته و شعری از محمد عزیز دعوت می کنم. محمدی که با تمام مشکلاتی که دارد از خیلی ها که هیچ مشکلی ندارند، بهتر می نویسد و زیباتر می بیند:

من و دنیا با هم لج کردیم

صدایت را می شنوند و تمام واژگانی که در جملاتت چیده ای برای شنونده ها آشناست. اما هر کس در کتابچه ی  کهمه ی خود به دنبال معنا می گردد و کسی به توضیحاتت گوش نمی سپارد!

*********************************************************************

از قفس که گریختی بال هایت را باز کن و گاهگداری در راه پروازت به روی شاخه ها بنشین. ای زاغک تنها،نمی  دانم از چه رو در قفست انداختند. اما حال که می توانی غروب را تماشا کن. ستاره ها را دانه به دانه بشمار و صبح ها زودتر از پیش بیدار شو. تو باید تمام یاعات اسارتت را بال بزنی تا بلکه به آسمان برسی. اگر نرسیدی هم زانوی غم بغل نگیر. زیرا آن هایی که به روی قله نشستند نیز از نامهربانی زمین بی نصیب نیستند.

**********************************************************************

به ستاره ها که چشم می دوزم، فقط الماس های درخشان می بینم. اما از ستاره ها که می خوانم، سرم به درد می آید و جهان بی انتهایی را می شناسم که غرور بزرگ بودن آدم را به سخره گرفته اند.

********************************************************************

من و دنیا با هم لج کردیم

سار دل انگیز

آوای  مرا  سار دل انگیز شنیده
و از کوی غریبی به لب بام پریده

با آمدنش توی حیاطی که گلی نیست
عطرگل رز، نرگس و پامچال دمیده

شمشیرنگاهش به چه برقی و چه تیزی
آن کهنه طناب غم از این دار بریده

دردفتر شعری که برایش بنوشتم
از شوره یکی راه به دریای کشیده

آن شهد خوشی را که  خدا  هدیه به او داد
کام من خام است که بی نقص  چشیده

ما خاک و گلیم و تو بگو قصه چه بوده است
که از هرم نفس‌ها به چنین سینه تپیده؟

************************************************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
❤❤
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
درودها باارزوی سلامتی
ارام
United States of America
۱۳:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
احسنت ب پشتكار و علاقه ش
شهلا اسدی تهرانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۷
قلم من ناچیز تر از آن است که چیزی بنویسم
شعر ها عالی هستند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۹
عالی، عالی، عالی
احــــــــــــــــــــسنت.