حرکت استعاره ی مفهومی و طرح واره های تصویری در شعرحجم | یکتاپرس
یادداشت ادبی/ شعر حجم قسمت اول
استعاره نوعی فرآیند و حرکت و جنبش زبانی است و در علم بیان و زبانشناسی و زبان شناسی شناخت گرای امروزی، زبان ادبی( شاعرانه) را،زبان استعاره یی می دانند.
کد خبر: ۱۰۰۱۳۰
۰۸:۳۰ - ۲۸ شهريور ۱۴۰۱

شعرحجم 

نوشته: سعیدجهانپولاد

حرکت استعاره ی مفهومی و طرح واره های تصویری در شعر یدالله رویایی ( َشعرحجم) از منظر شناختی و شعرشناسی شناختی   

با رویکرد شناختی نوین استعاره در آرای لیکاف، جانسون، کووچش

دیدگاه سنتی از استعاره

 استعاره از دیدگاه ارسطو در کتاب فن خطابه، مبتنی بر کاربرد لفظ در معنای مجازی و غیر حقیقی آن است، ارسطو باور دارد که استعاره، تازه گی و سرزنده گی خود را با قدرت القاء شگفتی در شنونده ایجاد میکند، زیرا در حالی که شنونده انتظارچیزمتفاوت دیگری را دارد، اکتساب و استخراج معانی تازه تر او را تحت تاثیر خود قرار می دهد، استعاره در علم بیان و تحلیل انتقادی کلام، از دیدگاه ارسطو بر مشابهت با ارکان تشبیه هست، چنانکه، لفظ را در معنای غیر حقیقی و به واسطه ی مشابهت با معنی حقیقی آن می انگارد، پس اساس استعاره از تشبیه است، اما به ندرت می شود فاصله ی استعاره با تشبیه را یکی دانست،

بلاغت پژوهان قدیمی به تبع ارسطو، به طور معمول استعاره را تشبیهی بی وجه شبه و ادات و یکی از دو سوی تشبیه دانسته اند، در تعریف جدیدتر، استعاره را از جنبه ی شناختی و  زیباشناختی، بررسی می کنند که هر استعاره ابتدا در ذهن شاعر به صورت تشبیه پدید می آید و سپس شاعر با حذف آدات و تلخیص در آن، استعاره می سازد، از این حیث، زیر ساخت استعاره در قیاس و مشابهت هست و این مشابهت و قیاس اگرچه در تشبیه هدف راستین است و به قول " ای . ای ریچادز " در استعاره، وسیله یی برای ورود و انتقال تجربی ذهنی و "دروغ راستین"اتفاق می افتد. ریچاردز استدلال می کند که اندیشه و موضوع اصلی« هدف مشبه»و تصویر یا مستعار، بردار است و از دیدگاه زبانشناسی در بدو پیدایش، نوعی استعاره یا مجاز بوده اند،پس استعاره،در واقع مجازی است که بر مجاز فراموش شده و یا زیاد مصرف شده که نام دیگرش، « استعاره ی مرده »است،بنا می شود، یعنی استعاره ی مرده از بدو پیدایش چنین نبوده و در صدد مصرف و استعمال زیاد از نوع ادبی و غیر ادبی نیز مثلا در مثل یا کنایات در زبان روزمره آن برجسته گی و نموداری و شگفتیش در دلالتمندی معانی اش پیوسته کاسته و فرسوده شده است. 

از این حیث استعاره  مرده و کلیشه شده  تلقی می شود  و درست برعکس همین گشتار و چرخش  استدلالی و  منطقی در کلام و زبان ادبی  و شاعرانه، استعاره  پویا و زنده به دستاوردی شگرف، پر بنیه و در زمانی " دیاکرونیک" مبدل می شود که آنرا استعاره ی زنده می نامند. ریچاردز اما در گسترش این مبحث به معنا می رسد و آنرا در این امر نسبی می داند و استعاره را در اصل تناسب و نقش آن در ساخت یک جمله و یا یک شعر و از حیث موتیف و پرنسیب ش، در نظر می گیرد، باور دارد که ما به طور ناخودآگاه، معنی را برای اصوات و واژگان قائلیم که به خودی خود هیچ معنایی واقعی و عینی ندارند و کارکرد آنها ابزاری هستند و نه هدف و مقصود، از این حیث، استعاره از کاربرد غیر معمول و خاص زبان نیست بلکه زبان از پایه ی استعاری تبعیت می کند به تعبیر دیگر استعاره، حاصل زبان و به گونه یی پنهان در معنا اثر می گذارد و آنرا به نسبیت معنای و چند وجهی و تنوع فرهنگی و گفتمانی و بینا گفتمانی می کشاند، استعاره نوعی فرآیند و حرکت و جنبش زبانی است و در علم بیان و زبانشناسی و زبان شناسی شناخت گرای امروزی، زبان ادبی ( شاعرانه) را، زبان استعاره یی می دانند.

ریچاردز اعتقاد دارد که یک اصل پذیرفته شده و همه جا حاضر زبان، همین استعاره ی بودن آن است که با تیزبینی محض قابل رویت است، این دیدگاه آنقدر نزدیک به نظرات شناخت استعاره مفهومی و طرح واره تصویری لینکاف، جانسون و نیز کووچش و از منظر  هستی شناختی و زبان شناسی شناختی  متصل به نظرات هوسرل و ژاک دریدا  است که معتقدند، کنه ی زبان استعاره یی ست،  و معنا در غیاب حضور، اینطور به نظر می رسد که حتا ما نمی توانیم  چند جمله بکار ببریم از یک کلام سیال عادی و بدون حرکت درونیش، ساختار بیانیش، استعاره یی نباشد، چنان است که از دیدگاه میشل فوکو هم حتا در زبان های خشک و بیمارستانی و پزشکی و علوم چنان این پایه گان تثبیت شده است که به هیچ وجه نمی شود آنرا ریشه کن کرد و حضور جنبه ی استعاره ی زبان را در نظر نداشت ، بدین سبب، استعاره جزو ذات و از پایگان زبان حاصل می شود و نوعی تعامل و داد وستد و ابزاری برای ارتباط،  انتقال و بر اصل عاریت است و مشابهت و تناسب و تخصیص و تعامل است که حرکت استعاره یی زبان را توجیه می کند ،  این تعامل و ارتباط  ذاتی ست در زبان، که موضوعیت کلام و تغییر و انتقال کلمات و کنش نوشتاری متن و شعر را می سازد، هایدگر باور دارد که ما پیوسته در دو سوی « لوگوس  و میتوس »  درزبان شعر کنش داریم   که مجاز و غیرحقیقی و غیر واقعی است،"ما با زبان سخن می گوییم و زبان نیز با ما در سخن است"، در این دیدگاه تازه، زبان به مثابه شناخت و اندیشه خود را برجسته می کند.

نیچه نیز باور دارد که "در هر کنش هنری می باید یک اصل ثابت شده فیزیولوژیکی را ردیابی کرد، و آنهم سرمستی است "،این اصل فیزیولوژیکی  ما را به سمت حوزه های تکمل شناختی و مبانی شناخت گرایی سوق می دهد، نیچه نیز باور دارد که " شعر ماهیتا متافیزیکی است و زبان آن، متافوریک ( استعاره ای )، در مطالعات تازه در زبان شناسی شناختی از پس رویکردهای شناخت گرایان زبانی همچون لیکاف، جانسون و اخیرا کووچش می توان نگاه تازه و شناخت گرا به شعر ، زبان شعر، استعاره های مفهومی، طرح واره های تصویری ذهنی و زبانی در شعر حجم گرای یدالله رویایی بیندازیم، اما پیش از ورود به بحث لازم است مختصری درباره این رویکرد نوین شناخت گرا به  اصطلاحات استعاره مفهومی، طرح واره های تصویری و تنوع، درون فرهنگی شدن و بینا فرهنگی استعاره های مفهومی نگاهی بیندازیم.

 رویکرد نوین شناخت گرایانه از استعاره و طرح واره های تصویری

استعاره مفهومی، طرح واره های تصویری، نقشه راه، مکانیت، تنوع، درون فرهنگی، بینا فرهنگی، زبان توزیع شده، پسا زبان گرا

در مطالعات زبان شناسی  و شناختی یکی از مکاتب نوین در مورد مطالعات شناخت گرایT استعاره است. در این دیدگاه، استعاره یک فرآیند زبانی/ ذهنی است. آنها استعاره را به صورت یک موضوع معنایی در حافظه تحلیل می کنند. اصطلاحات استعاری، بر اساس داده های موجود در حافظه، در حافظه بلند مدت بازیابی می شوند. این سیستم هرگونه درک مفاهیم انتزاعی را بر مفهومی عینی تر و کاربردی تر از مفاهیم استعاری می داند. در نگاه به اشعار و نیز تأملات یدالله رویایی و شعر حجم و فضایی اش می توان استعاره مفهومی و طرح واره تصویری و مفهومی را به صورت یکی از زیرساخت های انتقادی و اندیشگی و شناختی  و بهره وری از استعاره های اشعار و تفکراتش باز شناخت، چنانکه استعاره ها با این رویکرد نوین و شماتیک خود را متصل به تجربه های زیستی و گسترده ترش و یا به اصطلاح کووچش آنرا سوپر استعاره و یا استعاره برتر و یکپارچه ساز در تنوعات فرهنگی و بینا فرهنگی می توان در جهان متن ها و جهان های گفتمانی و بینا گفتمانی  بسط و گسترش داد. استعاره های برتر یدالله رویایی نه همچون استعاره های مرده از دیدگاه ریچاردز هست و نه در سطحی از استعاره هایی که در زیر بنای فکری استعاره های مفهومی لیکاف  و جانسون در اشکال اولیه شناختی اش، گرچه از همان مدخل تجربی و زیسته حاصل می شود،

اما به گفته کووچش، استعاره ها ابزاری قدرتمند متنوع بینا فرهنگی و درون گفتمانی هستند، برای بیان عقاید پیچیده، مبهم و دور از ذهن با استفاده از تجربه شعر و شاعرانگی مولفان و با تلاقی جنبه دریافت مخاطب به یک همسویی و تنوع  در چند وجهی بودنش می انجامد و  بهترین راه برای به ثمر نشستن  در متن ادبی پیدا می کنند. برخی از استعاره‌های رویایی با مفاهیم متعارف و زبان خودکار و برخی دیگر با بسط قراردادها  و حتا با عبور از مرز قراردادها و هنجارهای نحوی و کلامی  به رابطه بدنی و مادگی و توسعه فضایی و غیرت فضایی می انجامد، می توان دریایی های او را مثال روشنی از این فرآیند خلاقه در سیر ظهور استعاره های برتر و طرح واره های تصویری متنوع و درون فرهنگی و بینا فرهنگی بر شمرد، در موارد متعددی رویایی استعاره‌های بدیع و خلاقانه خلق کرده است. 

دریا زبان دیگر دارد
شور حباب ها
در ازدحام و همهمه ی آب
غلیان واژه های مقدس
در لهجه های مبهم گرداب
ای خطبه های آب
بر میز های مفرغی دریا..!
ای کاش با فصاحت سنگین این کبود
اندام من تلفظ شیرین آب بود

 ریچارد نوردکوئیس،زبان شناس شناختی با اتکا به نظرات لیکاف و جانسون درباره این اصطلاح استعاره مفهومی چنین توضیح می دهد: " استعاره مفهومی که به عنوان استعاره مولد نیز شناخته می شود، استعاره (یاتشابه  یا نوعی مقایسه مجازی) است که در آن یک ایده (یا حوزه مفهومی) بر حسب ایده دیگر درک می شود. در زبان شناسی شناختی، حوزه مفهومی که از آن عبارات استعاری لازم برای درک حوزه مفهومی دیگر را می گیریم، به صورت  حوزه منبع شناخته می شود و حوزه مفهومی که به این صورت تفسیر می شود، حوزه هدف است.

بنابراین سیر دامنه منبع معمولاً برای توضیح دامنه هدف زندگی استفاده می شود. استعاره های مفهومی بخشی از زبان مشترک و احکام مفهومی مشترک اعضای یک فرهنگ هستند. این استعاره ها سیستماتیک هستند، زیرا یک همبستگی تعریف شده بین ساختار حوزه منبع و ساختار حوزه هدف وجود دارد. ما به طور کلی این موارد را بر اساس یک درک مشترک می شناسیم. برای مثال، در فرهنگ ما، اگر مفهوم مبدأ «مرگ» باشد، مقصد هدف مشترک «ترک کردن، جدا شدن یا خروج» است. چنانکه در شعر یدالله رویایی از کتاب دریایی ها " دریا "مبدا و همبستگی منابع و مقاصد در ذهن، بدن، حس‌ها و عواطف همینطور قابل ردیابی است،

آنچه که ما در پیشاذهن خود و در حافظه داریم و از طریق ظهور و ابداع استعاره های همبسته و جهت دار و یا حتاچرخشی به سمت بازشناخت رابطه بدن، مکانیت، مناظر دیگر مانند (بویایی، چشایی، دیداری و شنیداری شدن این حوزه ها می رویم ) از آنجا که استعاره های مفهومی از درک فرهنگی جمعی استخراج می شوند، در نهایت به قرار دادهای زبانی تبدیل شده اند. این توضیح می دهد که چرا تعاریف بسیاری از کلمات و عبارات اصطلاحی وابسته به درک استعاره های مفهومی پذیرفته شده است. ارتباطاتی که ایجاد می کنیم تا حد زیادی ناخودآگاه هستند. آنها بخشی از یک فرآیند تفکر تقریباً خودکار هستند. اگرچه گاهی اوقات، زمانی که شرایطی که استعاره را به ذهن می‌آورد غیرمنتظره یا غیرمعمول است، چنانکه در کارکرد زبان ادبی و شعر به ویژه می توان نمود چنین برجستگی و خلاقیت ظهور ابداعی چند وجهی  استعاره را مشاهده کرد و برانگیخته‌شدن آن در مخاطب و در متن نیز ممکن است غیرعادی‌تر باشد. سه دسته استعاره های مفهومی با هم تداخل دارند، جورج لیکاف و مارک جانسون، زبان شناسان شناختی، سه دسته استعاره های مفهومی را شناسایی کرده اند که  با هم همپوشانی دارند:

_استعاره جهت‌گیری استعاره‌ای  است که شامل روابط فضایی، مانند بالا/پایین، درون /بیرون، روشن/خاموش یا پیش/پس است.

_استعاره هستی‌شناختی استعاره‌ای است که در آن چیزی عینی بر چیزی انتزاعی فرافکنی می‌شود. خصوصیات بازتابی و پرتابشی دارند، این مجموعه های که در زبان شناسی کاربردی پسا انسان گرا به تعبیر پنی کوک " رپرتوارهای فضایی" و زبان توزیع شده در غیریت فضایی است، شامل انسان، حیوانات ، گیاهان، اشیا، ماده و به تعبیر کلی( ارتباط کنشمند فضایی ذهن / زبان/ بدن بینا گونگی در مکان و فضا و زمان اتفاقی جالب توجه به وجود می آورد،

استعاره ساختاری یک سیستم استعاریست که در آن یک مفهوم پیچیده(معمولاً انتزاعی)برحسب مفهوم دیگری معمولاً ملموس تر ارائه میشود.

_اصل نظریه استعاره مفهومی در شکل مختصر چنین رویکردی را نسبت به نظریات استعاره سنتی لحاظ می کند، در نظریه استعاره مفهومی، استعاره"یک وسیله تزئینی، پیرامون زبان و اندیشه" نیست، در عوض، این نظریه معتقد است که استعاره های مفهومی" مرکز تفکر و بنابراین زبان هستند". از این نظریه، تعدادی از مبانی اساسی از آن استنتاج می شود.

  • استعاره ساختاردهنده تفکر.
  • استعاره ساختاردهنده دانش.
  • استعاره مرکزی برای زبان انتزاعی است .
  • استعاره مبتنی بر تجربه فیزیکی است.
  • استعاره ایدئولوژیک است.

درک یک دامنه از نظر دامنه دیگر مستلزم مجموعه ای از پیش تعیین شده از نقاط متناظر بین دامنه منبع و مقصد است. این مجموعه ها به عنوان "نقشه برداری" شناخته می شوند. آنها را در قالب یک نقشه راه در نظر می گیرند. در زبان‌شناسی مفهومی، نگاشت‌ها درک اساسی از نحوه رسیدن شما از نقطه A (منبع) به نقطه B (هدف) را تشکیل می‌دهند. هر نقطه و حرکت رو به جلو در طول جاده که در نهایت شما را به مقصد نهایی می رساند، در این سفرشما از چند و چون آنها با خبر می شوید و همچنین پس از رسیدن به مقصد،به این سفر معنا و تفاوت می بخشید، درک و شناخت تفاوت در تنوع معنایی، از خاصیت های این حرکت شناخت گرایانه است، 

در مطالعات استعاره شناختی متون ادبی، خود استعاره به مثابه روشی برای شناخت و تفکر را فراهم می آورد، استعاره در متن ادبی سازوکار خلاقانه فعال دارد. بسیاری از تحقیقات بر تجزیه و تحلیل توسعه روابط استعاری، تصاویر، مفاهیمی که از اسطوره به نماد تکامل می یابند، متمرکز شده اند. استعاره در متن ادبی تنها وسیله بیان نیست، بلکه شیوه ای برای اندیشیدن و شناخت جهان است.

تازگی مطالعه درک و شناخت نویسنده، متن و مخاطب و ارتباط همزیستی و همبسته  از واقعیت  تجرب زیسته  و از طریق تصاویر مفهومی است که مرزهای فضای استعاری متن را گسترش می دهد. این ایده مکانیسم استعاره هستی‌شناختی متعلق به پل سی. مارتین (2013) است، که تأکید کرد: «[...] استعاره عملیات مفهومی ما را می‌سازد و بنابراین از طریق نقشه‌ برداری جزئی دانش در سراسر حوزه‌های هستی‌شناختی، عموماً از خاص تا انتزاعی، جهان را می‌سازد. ". همان نظر توسط  نوویتسکایکا (۲۰۱۹) بیان شده است، زیرا در تحقیقات تازه نوویتسکایکا "[...] استعاره وضعیت یک مکانیسم مفهومی، یک الگوی تفکر است که امکان فرافکنی و بازتابی پدیده‌ها و کنش‌های خاص را بر روی طیف گسترده‌تری از موارد انتزاعی می‌دهد. این امکان را در این شعر می توان ردیابی کرد.

ما خاطره از شبانه می گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
 از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطره ایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
 ای جلوه ی از به آرامی
 من دوست دارم از تو شنیدن را
 تو لذت نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
 بر دیده تشنه ام تو دیدن باش

از این حیث،زبان و شعر، این تعامل و کنش نوشتاری آنرا دو سوی این تعامل و گفتگو و مکالمه می دانیم،موضوع شناخت و اندیشه که در شعر به تعبیر ژان لوک نانسی، اندیشیدن و شناخت با خود شعر اتفاق می افتد، رویکر دی که شناخت گرایان فرانسوی به آن توجه خاصی دارند، یدالله رویایی از آنجا که در بستر فرهنگی و ادبی فرانسه رشدکرده، شدیدا متاثر از چنین رویکردی هست،هم با نظرات هوسرل آشنا است و هم شاعرانگی های سن ژون پرس را خوانده، عنصر فاصله گذاری و تعلیق شگرد ویژه ای است که فاصله عینی شدن و ذهنی شدن را از طریق برهم زدن قواعد هنجاری نحو و نیز رویکرد شناخت گرایانه در اشعارش اتفاقی فضایی و چند بعدی را به نمایش می گذارد.

(قسمت اول)

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: