معرفی کتاب/ رضوان ابوترابی
رمان «به افق پاریس» داستانی جذاب و پرکشش دارد؛ چهار شخصیت اصلی داستان با سرگذشتهایی متفاوت از یکدیگر، با نزدیک شدن به نیمه شب خود را در مسیری مشترک در سرنوشت همدیگر میبینند. الکس جورج،اولین رمانش را با عنوان امریکایی خوب سال 2012 منتشر کرد که 6 ماه در فهرست پرفروش ترین های نیو یورکتایمز بود. سال 2017 با انتشار رمان مان به افق پاریس که رمان دومش بود جایزهی ادبی میسوری را در بخش داستان از آن خود کرد. جورج فارغ التحصیل رشتهی حقوق از دانشگاه آکسفورد؛ هشت سال زندگی خود را به کار حقوقی و رفت و آمد به پاریس و لندن گذرانده و سال 2003 به ایالات متحده مهاجرت کرده و رمان به افق پاریس حاصل همان روزها است.
اسدالله امرایی مترجم توانمند و مطرح کشور در درباره این رمان می گوید:
«الکس جورج نویسنده آمریکایی در این رمان خاطرهانگیز خواننده را به پاریس میبرد که غولهای ادب و هنر جهان را گرد آورده و در دل خود جا داده. مارسل پروست، ارنست همینگوی، گرترود استاین، پابلو پیکاسو و هنرمندان دیگری که هرکدام گمشدهای دارند و در شهر به دنبال آن میگردند.هرکس داستانی دارد و داستان خود را روایت میکند.سورن جوانی ارمنی است که از نسلکشی گریخته و در پاریس با نمایش عروسکی برای کودکان در پارک روزگار خود را میگذراند. کناره سن پر از هنرمندان و نقاشانی است که به دنبال سوژههای خود هستند...»
در بخشی از کتاب آمده است:«شعله پتپت میکند و سایهها بر دیوار اتاق محقر میلرزد؛اشباح به رقص درمیآید. سورن بالاکیان پارچه را از وسط تا میکند و لبهها را به دقت روی هم میگذارد و بعد قیچی را برمیدارد. تیغههای فولادی قیچی که پارچه را میبرد مقاوت را در انگشتهای خود حس میکند. همیشه وقتی فشار مختصری میدهد و قیچی پارچهی دولا را میبرد، از این مقاومت لحظهای لذت میبرد.»
کریستینا بیکر، نویسنده مطرح آمریکایی درباره «به افق پاریس» مینویسند: «یک پایانبندی شگفتانگیز و مسحورکننده از پاریس پس از جنگ، روزهایی که همه بیپناه بودند و حتی زیبایی پاریس هم التیامی برای زخمها نبود.»
کتاب «به افق پاریس» نوشته الکس جورج با خرید حق کپیرایت توسط نشر برج منتشر شده است
اسدالله امرایی (زاده اول اردیبهشت ۱۳۳۹در شهر ری)کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی است و از سال ۱۳۶۰ با مطبوعات همکاری داشته و از جمله روزنامه نگاران و مترجمان پرکار کشورمان به حساب می آید و حدود 3دهه سابقه همکاری با روزنامه ها و نشریاتی چون؛ کیهان، اطلاعات، کیهان فرهنگی، سروش، کتاب هفته، همشهری، گردون،تکاپو، روزگار وصل، کارنامه، گلستانه، شوکران، زمان، پروین، آدینه، آفتاب، جامعه، آینده، ایران، ایران جوان و بسیاری دیگر، دارد.
قسمتی از مصاحبه با استاد امرایی را که سال قبل در یکتاپرس داشتیم به اتفاق می خوانیم:
امرایی: « اگر دقت کنیم همه در جامعه یکسان نیستند. طیف های مختلفی در آن وجود دارند که هر کسی و طیفی با سلیقه خود پسند می کند. مثلا یکی شعر کلاسیک را می پسندد، يادیگری شعر سپید را،یا یکی دوست دارد رمان بخواند. شما بیرون از مرزها هم بروید امکان ندارد همه مارسل پروست را خوانده باشد. خیلی ها اگر به مجموعه مارسل پروست نگاه کنند وحشت می کنند که آن همه کتاب را باید بخوانند؟ بنظر من هنرمند اثر خود را خلق می کند و این مخاطب است که آیا سمت اثر می آید یا نه. پس یک طرف قضیه مخاطب است. شما اگر برای مخاطب بنویسید، مخاطبِ خود را دسته بندی کرده اید، یعنی یک گروهی که از هنر شما استقبال می کنند. اما بقیه نه. چون نتوانسته اند با شما ارتباط تنگاتنگ پیدا کنند.»
--« ببینید مثال می زنم : خانم آلنده کتاب می نویسد، بعد می آیند برای او کتابگردی می گذارند، چنانکه تا یک سال برنامه این نویسنده را پر می کنند، در دانشگاه ها و این شهر و آن شهربرایش سخنرانی می گذارند، و او راه می افتاد و کتابخانه ها را یکی یکی می گردد تا با مردم ارتباط بگیرد یا همین آقای بن لوری که او را درایران من معرفی کردم، ایشون اولین داستانش در جایی چاپ می شود که داستان بزرگترین نویسندگان در آنجا به چاپ می رسد. و همان داستان هم عنوان داستان برگزیده را به خود اختصاص می دهد.
بعد این آقا کتابش که چاپ می شود راه می افتاد شهر به شهر و روستا به روستا همراه با کتابش می گردد، یعنی برای او برنامه ریزی میشود تا مردم با این نویسنده آشنا شوند، جالب این که در برنامه ای می رود ورزشگاه، و رینگ بوکس را تریبون خودش می کند و همانجا نشسته برای مردم داستان می خواند. این تازه نویسنده ای است که یکی دو تا کتاب بیشتر ندارد. چیزی که در سایر کشورها اهمیت دارد این است که نویسندگان از چاپ کتاب یکدیگر استقبال می کنند، با خوشحالی آن را به اشتراک می گذارند، همدیگر را تبلیغ می کنند، در برنامه های همدیگر شرکت می کنند. خب ،مشخص است که این برنامه ها تاثیر گذاری زیادی خواهد داشت.»
اسدالله امرایی در قسمت دیگری از مصاحبه نسبت به مسئولین می گوید:«شما اگر اطراف نویسنده و شاعر و فیلمساز و بازیگر را باز بگذارید، آن ها مثل آیینه اند و فراغ بال با مردم صحبت می کنند و نوید زندگی را می دهند و وسایلش هم ساده است. اهل فرهنگ را به دیده ی یک دوست نگاه کنید و چراغ کتاب فروشی ها را که جزو اولویت های جامعه هستند با حمایت هایی مثل تخفیف مالیاتی، وام کم بهره و امثال آن نگذاریدخاموش شود.
یکی هم ساعات کاری کتابخانه های عمومی است. مردم باید در اوقات فراغت شان بتوانند سری به کتابخانه بزنند و با تعطیلی آن مواجه نشوند. البته چه بهتر که کتابخانه های شبانه روزی داشته باشیم تا مردم به راحتی استفاده کنند. یکی هم الگو برداری از کتابخانه های خارجی هست. شما وقتی به کتابخانه ای مراجعه می کنید و کتابی را درخواست دارید که فقط یک جلد در آنجا نگهداری می شود، خیلی سریع یک جلد از آن کتاب را چاپ و صحافی می کنند و تحویل می دهند. من چند بار برایم اتفاق افتاده مثلا مجله 30 سال پیش را خواستم و یک مجله نو تحویل گرفتم.
تعدادی از ترجمههای اسدالله امرایی:
سهگانه آلنده:
داستانهای پنج قاره: