می خواهم قبل از رسیدن به رودخانه، صدایت را پارو بزنم | یکتاپرس
با شعرهایی از: کریم رجب زاده/ نعمت مرادی/ سعید صدر محمدی/ محمد مبشری/فرشته گلدوست/پوران محتشم/بدری دهنوی/ مژگان معدنی
کد خبر: ۱۱۷۸۳۴
۰۸:۳۰ - ۰۷ اسفند ۱۴۰۱
صدایت را پارو بزنم
##########################################################################################
 صدایت را پارو بزنم

کریم رجب زاده

چقدر فاصله ها را نرفته پیمودم
همیشه، آه همیشه، کنار خود بودم

بهانه بود رسیدن به ناکجا اما
برای این نرسیدن چقدر فرسودم

کدام جاده مرا می برد نمی دانم
که هیچ گاه به دریا نمی رسد رودم

بزن به تار دل من ببین چه می بینی
ترانه های غریبانه ای ست در پودم

به آه و دم نتوان تکیه داد می دانم
یکی ست صبح درود و غروب بدرودم

------------------2-------------------

این چندمین باران است که می آید
تو نمی آیی
هنوز هم خیال آمدن نداری؟
دلم، دستم، دفترم
تشنه مانده است
بی نان بودن آسان است
بی ترانگی را چه کنم؟

تمام داراییِ دارا به مویی بند است
دل من به تو

-------------------3--------------------

سارا
از کتاب های دبستان بیرون بیا
تو دیگر بزرگ شدی

#############################################
صدایت را پارو بزنم

نعمت مرادی

ابرهای بی باران
کوه شتک‌زده
گندم‌زار بیمار
و پیرزنی که در آستانه در
دنبال مرگ خویش می‌گردد
قبرستان آرام و بی‌صدا کنار گندم‌زار خوابیده است
کسی تاریخ قبرها را دست‌کاری می‌کند که من نیستم
زنی از سوراخ قبر برای مردش دست تکان می‌دهد
من از سوراخ پنجره دنیا را دست‌کاری می‌کنم
و به آخرین سرفه‌های  مرگ می‌خندم
قبرستان از خواب بیداری می‌شود
فانوس به دست 
مردی که از سوراخ قبر بیرون آمده را دوباره به قبر بازمی‌گرداند
پیرزن‌ در را می‌بندد و آب می‌دهد به انگور حیاط
من سوراخ دنیا را می‌بندم
مرگ می‌خواهد از مرگ بگریزد

#####################################################

 صدایت را پارو بزنم

سعید صدر محمدی

امروز خودت هستي
بدون لكه‌اي ابر
چشمهام قلبت را خوب مي‌شنوند
كه چطور دست رد مي‌زند
به پرنده‌هاي قفس سينه‌ات
وقتي به آزادي دست‌هاي تو غبطه مي‌خورند
بس كه دست دور گردن آسمان انداختي
بس كه ...
امروز باد هم هر چقدر موهاي تورا شانه مي‌كند پريشان تر مي‌شوي
من نگران تر
موهاي دامادي‌ام را چه طور دست اين آرايشگر پير بسپارم
كوچه ها مُد روز مي‌گردند
و خيابان‌ها پير مردهايي كه خط ريششان را
هر كجا كه شده پياده مي‌كنند، برايشان كرايه مهم است
نه دختري كه امروز روي پاشنه ي كفشش مي‌گردد
و گاهي كه عصايشان دست نوه ها مي‌افتد
دَست اَنداز‌هايي مي‌شوند كه دَست مي‌اَندازند
نسنجيده‌هايي را كه رفتن را دَربَست سوار مي‌شوند
و پشيماني را با تاريكي برمي‌گردند
كه از پشت شيشه‌هاش نه مسافر و نه راننده اش معلوم است)
اما تو هيچ وقت نمي‌روي هر روز پَري روزي
لاي مداد رنگي‌ها گم مي‌شوي
و من دوست دارم اين صفحه از تقويم نقاشي‌ام را پاره كنم و دوباره تو را بِشكم
بي رنگ
مثل امروز
طوري كه از خطوط رگه‌هاي صورتت جريان داشته باشم
تا قلبت
تا زنداني‌هاي قفسِ سينه‌ات

##################################################

صدایت را پارو بزنم

فرشته گلدوست

وقتی هوایت در سرم جریان ندارد
انگار خونی در بدن شریان ندارد

گم می کنی هر بار راه خانه ام را
شاید که ایران نقشه ی گیلان ندارد

در سرزمین شرجی عشّاق امّا
معشوقه ات بودن دگر امکان ندارد

ما مبتلای درد بی درمان عشقیم
دردی که هرگز چاره ی درمان ندارد

پشت تمام حرفایم را شکستی
اندوه قلبم نقطه ی پایان ندارد

بعد تو می پاشم نمک بر زخم هایم
حجم غمم را هیچ شورستان ندارد

چشمان تو یک شهر را اِشغال کرده
حالا چرا میلی به بمباران ندارد ؟!

تو نیستی شاید به سویم برنگردی
اما دلم از رفتن اطمینان ندارد.

----------2-------------

چون عنکبوت خسته ای حس وصالت را
رج می زنم با تارهای خود خیالت را

طوری خودم با فکرهای خسته درگیرم
گم می کنم انگار گاهی حس و حالت را

ای کاش وقت رفتنت در آخرین دیدار
با گریه می دادم جواب هر سوالت را

وقتی که می بینی تفأل های من خوب ا

وقتی که می بینم ته فنجان، فالت را

یا عشق را پشت سرت بگذار و راهی شو
یا پیش رو با خود ببر فرض محالت را

##################################################

 صدایت را پارو بزنم

محمد مبشری
در کوچه های خلوت و متروک شهرمان
از عشق جز تو هیچ نشانی نیافتم
در ازدحام بی کسی دست هایمان
دل را بجز به چشم سیاهت نباختم

بار گناه آدم و حوا بروی دوش
در غربت حریم دلت پا گذاشتم
از خیر خاک پاک بهشتی گذشتمُ
سیبی که چیده بودمش آنجا گذاشتم

دنبال تو نفس به نفس در به در شدم
در حسرت کنار تو بودن گداختم
یک روز هجر و دوری یک روز انتظار
هر درد را از عشق بگوئی شناختم

دنبال چشم های سیاهت، سیاه شد
چشمان بی فروغ و فروغ جوانی ام
جز اشک و آه و درد فراغت برای من
سهمی نبوده از تو در این زندگانی ام

هر چند سخت، نیست ولی راه دیگری
در راه عشق و عاطفه باید صبور بود
در لحظه های حادثه باید چو کوه شد
محکمترین صدای، ولی سوت و کور بود

حالا دلم خوش است که فهمیده ام که تو
دوری برای اینکه زمین جای ماه نیست
ای ماه روشن همه شب های تیره ام
من عاشقم ،وَ عشق بجز درد و آه نیست...

----------------------2--------------------
سخت است از تو دل بِکَنَم مهربان من
سخت است دوری از تو و چشمم فدای تو
تنها نگاه چشم سیاهت برای من
جانم، دلم، تمام وجودم، برای تو

از دست رفته فرصت کوتاه دیدنت
حالا رسیده نوبت یک عمر انتظار
حالا در این کویر محبت بدون تو
من ماندم و خیال تو و قلب بی قرار

اما گمان نکن که تو از یاد می روی
هرگز...مگر خیال تو از یاد رفتنی ست؟!
هر چند دور می شوم از تو، ولی مگر
عهدی که بسته چشم تو با من شکستنی ست؟!

می ترسم از زمان خداحافظی، ولی
انگار هیچ راه فراری نمانده است
در کوچه های شهر خودم هم غریبه ام
این عشق را ببین به کجایم کشانده است

################################

 صدایت را پارو بزنم

پوران محتشم(پرنیان)

سیب هبوط ،دیدن و چیدن نداشت،حیف
آدم توان آن نچشیدن نداشت، حیف

وقتی که عشق در پی ام افتاد،پای من
تاب و توان تیز دویدن نداشت، حیف

در پیله ماند این دل و پروانگی نکرد
می خواست، لیک جانِ پریدن نداشت،حیف

شب بود و وقت عاشقی اما دریغ و درد
این شب، بدون ماه که دیدن نداشت، حیف

ظلمت دو چشم پنجره را کور کرده بود
خورشید هم‌ خیال دمیدن نداشت، حیف

چشم انتظار نیم نگاه خدا شدیم
اما به ما خیال رسیدن نداشت، حیف

از ابتدای قصه من و دوست ،بی همیم
این دردنامه نیز شنیدن نداشت،حیف

####################################

 صدایت را پارو بزنم

بدری دهنوی

ثانیه ثانیه خط می خورم
حوالی فصلهایی که
ممتد زمستان است
حالا
ادامه ی آدم برفی ها را بگیر
می خواهم قبل از رسیدن به رودخانه
آنقدر صدایت را پارو بزنم
که این قایق کاغذی در حافظه ام پهلو بگیرد

-------------------2-----------------------

با کال چیدن  کلمات
و رسیدن به خطی که
پایان این  درخت نیست،
شاخه به شاخه
پرنده ای هستی
که روی شانه ام نشسته است

---------------3-------------------------

دیوارها تهی از پنجره
پنجره ها،
تهی از آسمان
آسمان،
تهی از پرنده
پرنده ها،
تهی از پرواز
آه ...
ادامه ی این تراژدی را
به چند درخت بسپارم
که جنگل تهی نشود

###########################

صدایت را پارو بزنم

 مژگان معدنی:

چشمان تو  زبان‌‌ام را نمی‌فهمند
یا می‌بارند
یا موج می‌زنند
یا وقتی می‌رقصند
که‌ باد می‌آید
اما من‌ فقط ادامه می‌دهم
حتی اگر مقصدی در کار نباشد
زبان به‌ دندان می‌گیرم و
باز هم
چشمانت را بهانه می‌کنم ...

-------------2-------------------

سایه‌ام تمام قد می‌خوابد
اما
هیچ‌گاه کوتاه نمی‌آید.
از آفتاب لبِ‌بام، خیالت راحت
آن‌قدر صدایم بلند است
که آن‌هم
تمام قد پُر می‌کند گوشه‌ها را
حواست باشد
خواب‌ام فقط با خیال تو
شیرین می‌شود ...

###################################################
انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: