پلک برهم نزن/ خانه کور خواهد شد | یکتاپرس
با شعرهایی از: یاسین نمکچیان/ سعید صدر محمدی/ سمانه معیری/ مهدی دهاقین/ بهار سعوه و فائزه سیدرضا زاده
کد خبر: ۱۲۸۹۴۱
۱۶:۵۹ - ۲۰ خرداد ۱۴۰۲

پلک برهم نزن**********************************************************************************

پلک برهم نزن/

یاسین نمکچیان

آه عباس
دیوارها دروغ می گویند
که سنگینی شانه هایمان را
تحمل می کنند
دروغ می گویند عباس
تو خوب می دانی ما
کودکان دوره گرد خیابانی بزرگ بودیم
که باد را
زیر پل هایی که از بالای سرمان می گذشت
لرزیدیم
تو خوب می دانی ما
گرمای ظهر تابستان را
پا برهنه روی آسفالت های کودکی دویدیم
آیینه ها
تکه تکه گریختند و مجبور شدیم
خط های چروکیده صورت هامان را
در قاب چشم های یکدیگر ببینیم
مجبور شدیم
دشنام تلخ عابران را
نشنیده بگیریم
آه عباس
زندگی میوه ای ممنوعه بود
که ما فریبش را خوردیم
ما فریب خوردیم و حالا
تمام چیزها، مثل تُفی سر بالاست
که در وسط پیشانی ما فرود می آید
درست در وسط پیشانی ما
----------------(2)-----------------
پریدن ار ارتفاع که تزس ندارد
چشم هایت را ببند و
هوا را در آغوش بگیر
اندوه این سال ها را به خاطر بسپار و
غروبی که بر ویرانه های زمین راه می رود
پریدن از این ارتفاع که ترس ندارد
ما دنیا را
افتادن همیشگی برگ ها دیده ایم و
چرخیدن بیهوده مدارهایی بر بالای سر
ما دنیا را
با سوتی های سیامک خندیدیم و
دل تنگی را
زیر بارانی مسخره به گریه درآمدیم
ما دنیا را
چیزی جز سطرهایی دری وری نفهمیدیم
پریدن از این ارتفاع که ترس ندارد
مرگ شکل زیبای زندگی است.

********************************************

پلک برهم نزن

سعید صدر محمدی

جای خالی ات آنقدر بزرگ است
که خدا را می شود آنجا جا داد
تمام روز
تمام شب
و تمام حرف های مگو را...
جای خالی ات را هر روز می پوشم
می روم پیِ کارم
گم و گوری می شوم برای خاطرات
کسی برایم فاتحه ای نمی خواند
هیچ وقت درِ خانه ای را که چراغ هايش خاموش است، نمی زنند.
کسی منتظرم نیست
راهم را دور می کنم
در این عبور و مرورِ تو در من
خیابان به کافه ای می رسد
هنوز آن دو صندلی نشسته اند روبه روی هم
اولین قرارمان را
به هم تعریف می‌کنند
پاتوقشان جای خالی ماست
و جای خالی تو که هر بار
شبیه تو  عطر می زند
لبخند می‌زند
چای می خورد
و شبیه تو...
اما هیچ کدام جای خالی تو را پر نمی‌کنند.

 -------------------(2)---------------------

دورا دور  با تو زندگی می کنم
هر بار که احساس می کنم
فراموشم می کنی
خودم را به عصر های خیابانی می‌رسانم
که تکلیف اش در امتداد نگاهت معلوم نیست
پابه پای تو قدم می زنم
خسته که می شوی
درِ ماشین را برایت باز می کنم
موسیقی مورد علاقه ات را زیاد می کنم
پاییز و درخت هایش برایت دست تکان می دهند
شیشه را پایین می کشم
باد   گره یِ موهایت را باز می کند
و باران  گره یِ اَخم هایت را
همینکه لبخند می زنی
به خانه می رسیم  و به خاطرات مشترکمان
که قاب شده اند روی دیوار
روی تخت
روی مُبل
روی میز
روی شعله یِ گاز که دیر بجُنبی ته می‌گیرد.
دوباره به خاطر می آوری
پیاده میشوی
و من خاطرجمع برمی گردم.

*********************************

پلک برهم نزن/

مهدی دهاقین

قفلی که غم به دل زده وا می شود مگر؟
اصلا اسیر عشق رها می شود مگر؟

هر کس که رفته از نظر از یاد رفته است
اما تو را چگونه، تو را می شود مگر؟

از عمر با تو رفته ندارم گلایه ای
راهی که عشق رفته خطا می شود مگر؟

از من گذشت، فکر خودت باش و دل مبند
آن را که دل زمین زده، پا می شود مگر؟

بر شانه های سست کسی اتکا مکن
چوبی که مور خورده، عصا می شود مگر؟

از من بپرس، قاصدک از من که پرپرم
در باد، آشیانه بنا می شود مگر؟

----------------------(2)-------------------------
بنای عشق ما را وصل مستحکم نخواهد کرد
دلت را پاره ای کاغذ به من محرم نخواهد کرد

تو و غم هر دو هم پیمان من هستید و می دانم
تو ترکم می کنی یک روز، اما غم نخواهد کرد

اگر از کوه رودی می شود جاری ملالی نیست
که گریه از غرور مرد چیزی کم نخواهد کرد

بیا با غنچه ای زخم زمستان را مداوا کن
یقین دارم که کار بوسه را مرهم نخواهد کرد

اگر چه قامتش خم می شود این مرد بعد از تو
ولی هرگز برای هیچکس سَر خم نخواهد کرد

****************************

پلک برهم نزن

سمانه معیری

سراسیمه در باد
برگ های پر هراس
فرو می افتند
از شاخه های سپیده و انار
خس خس برگ ها در رقص باد
بر سنگفرش خیابان های شهر
دهان پاییز را
به آوازی زرد
باز خواهد کرد
-----------(2)------------
اندوه بار است
این ملافه های سپید آویخته
در هذیان باد
اندوهبار است
ابر بیاید
و باران نبارد و زمین
ننوشد از حقیقت ابر
دریا نداند از راز امواج
و من
هرشب
صومعه نشین تصویری دورم
به غایت دور
اندوه بار است
که این ملافه های سپید آویخته در باد
قرار است
کفنم باشد.
--------------(3)----------------
چراغی اگر می سوزد
در این خانه ی تاریک
روشن چشم های توست
پلک بر هم نزن
خانه کور خواهد شد

************************

پلک برهم نزن

فائزه سیدرضا زاده

دریا نمی داند
از این راه هم که بیاید
کوچه به بن بست می کشاندش
فرض چند قایق کاغذی بیاورد
یا از پیراهن های آویزان
بادبانی دست و پا کند
عقب نشینی
جواب سر بالای کوچه است
*
شاید به کوچه مربوط نباشد
که دریا دلتنگ ماهیگیر پیر است
--------------(2)-------------------
اگر او یک پنجره بود
به سمتش می رفتم
و منظره های زیبا را
در چشمانش می دیدم
اما یک در است
بسته ی چهار چوبش
*اگر من یک منظره بودم
همه پنجره می شدند
جز آن در!

****************************

پلک برهم نزن


بهار سعوه

خنده ای روشن
از حضور شمعی که سال هاست
ساکت و خاموش
پشت یک خاطره پنهان است
گریه ای تیره
در انتهای زایش یک اقاقی
که خشک شد میان دستان من و تو
در باور این باغچه
--------------(2)----------------------
غصه ای دوباره
از دستان پینه بسته ی یک سخت باورِ ِ عصیان زده.
حال تو کجای این قصه ای؟
--------------(3)-----------------------
و چه بی مقدار
خلاصه شدیم
در هم
تو میان من و آتش
آتش میان حضورت
این رسوایی
تقدیم به هر چه که نامش دیوانگی است

*************************************************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: