سعدی شاعر نیست؛ حافظ، لسان الغیب نیست | یکتاپرس
یادداشت //فیض شریفی
اندر حکایات استاد عبدالعلی دست غیب  و سخنان مشعشع ایشان : دوران غزل به پایان رسیده است
کد خبر: ۲۴۸۸۳
۲۱:۲۳ - ۲۳ فروردين ۱۴۰۰

 

سعدی شاعر نیست .

 

گروه فرهنگ و هنر یکتا پرس،اندر حکایات استاد عبدالعلی دست غیب  و سخنان مشعشع ایشان :
دوران غزل به پایان رسیده استسعدی شاعر نیست
حافظ لسان الغیب نیست
مولوی شناسان اشتباه می کنند .مولوی مطرب است ...
شاملو  شاعر بزرگی نیست، بازسرایی کرده است. ..
رویایی شاعر نیست ..."

این نگارنده به استاد گرامی، عبدالعلی دست غیب، سفارش می کنم که مثل مجتهدان از دادن حکم و فتوا خودداری کنند.

ایشان به خوبی از ارادت صادقانه و دوستی موافقانه ی من خبر دارند. ما چهل جلسه نشستیم و گفت و گو کردیم و کتاب " جدار شیشه ای را سر و سامان دادیم و  نشر ناکجای بیدر کجا چاپ و منتشر کرد.
این نگارنده دقیقا با حالات و خصوصیات شما آشنایی دارم .
شما در یک برهه، سعدی را شاعر نمی دانستید. بعدا فرمودید که اشتباه کرده ام . پسرم شعری از سعدی را در مقام زد و من فهمیدم که شاعر است.یک روز هم فرمودید چون شما درباره ی رویایی شعر زمان نوشته ای رویایی شاعر است .

در گفت و گویی هم که با نصرت رحمانی داشتید، بعدا گفتید اشتباه کردم. او شاعر بود ولی من ناقد بودم. او از توللی در جایی حمایت می کرد و من او را می کوبیدم.
درباره ی شاملو هم در تاریخ شفاهی تان فرمودید : "اشتباه کردم .من نباید با نگاه کلاسیک به اشعار او نگاه می کردم. "

درباره ی حافظ هم گفتید که :" حافظ لسان الغیب نیست. "
شما فکر کرده اید که حافظ به منبع غیب متصل است ؟
خیر !حافظ از تکنیک و فصاحت و بلاغت قرآن استفاده کرده و با هنر خود، کلام قرآنی را در خود گوارده و از صافی ذهن خود گذرانده  و حتا ارتقاء داده است. این لسان بدین گونه از غیب آمده و به دست " دست غیب " رسیده است.

و اما همان زمان هم که شما مثل شاملو حکم به ختم غزل دادید. من نوشتم :" چرا بگویم آری چرا بگویم نه؟ مگر دست ماست. فروغ فرخ زاد می گوید : وقتی شعرم تمام می شود و از آن عالم بیرون می آیم، مطلب خود را می خوانم و می بینم شده است غزل یا مثنوی یا شعر نیمایی (نقل به مضمون ) ..."
مگر شاعر اگر شاعر باشد می تواند غزل نگوید و حالا که در عالم شعور نبوت گفت، آن را چاپ نکند؟
چرا شما حتا وقتی درباره ی شعر نو حرف می زنید از غزل های سعدی و حافظ به عنوان فاکت استفاده می کنید؟
شکل تغزل و غزل ایرانی بر شکل غزل پتراکی و غزل انگلیسی یا شکسپیری اثر عمیق داشته است. ..سمبولیسم فرانسه و حتا آلمان از نظر شکلی و جهان بینی القایی عارفانه است و شدیدا تحت تاثیر ادبیات عارفانه و حافظانه است.
این حرف ها که فقط مال من نیست. رضا براهنی هم بر همین سیاق سخن رانده است.
رنه ولک هم در تاریخ نقد جدید  نوشته است که :" ناپلئون و گوته هردو خود را تسلیم فریبندگی مشرق زمین می کنند. ..حافظ گوته را از خود بی خود می کند. "
جلد هشتم، ص ۲۵۹
گوته بر این باور بود که حافظ چهار قرن پیش از ما سمبولیست بوده است.
شما وقتی فرمان ختم غزل را صادر می کنید، حکم بر قتل حافظ هم صادر کرده اید.

درباره ی شاملو هم آن چه درباره ی او نوشته اید و چاپخانه ی وزارت ارشاد چاپ کرده و آن چه در کتاب تاریخ شفاهی تان آورده اید زمین تا آسمان تفاوت دارد.
شما او را " بازسرا " یا به تعبیری "دزد "دانسته اید.
حالا بگذریم که " دزدی حسن " هم چیز بدی نیست.
شاملو از روز نخست در مصاحبه های خود درباره ی تاثیرات اش از لورکا، مایکوفسکی و الوار سخن گفته و شاخک های منتقدین را تیز کرده است.
ما که شاعر اوریجینال نداریم.
شاملو به جز آن سه نفر، شعرهای برشت و امثالهم را هم خوانده، اما چون با الوار و مایاکوفسکی و لورکا هم فضا و همفکر بوده از آنها تاثیر پذیرفته است.

هدایت ،علوی ،نیما ، چوبک ،فروغ هم متاثر از آن سوی مرز های ما بوده اند و اتفاقا همه آنها به غایت ملی و ایرانی اند.
هیچ شاعری در ادبیات معاصر ایران بیش تر از شاملو شعر خوب ندارد و اگر شما بخواهید حدود ۱۲۰شعر شکوهمند او را مال دیگران کنید دیگر از ما چیزی  نمی ماند .
اگر شما می خواهید در این باره با فاکت ها و المان ها به میدان بیایید، یا علی مدد و اگر بخواهید چند مورد که خود شاعر به آن اشاره کرده اند بیاورید کارتان نمی شود.
بعضی از جمله ها در ادبیات جهان از مشاعات اند. همه می توانند و می گویند :" دلم گرفته است. ..خون را به سنگفرش ببینید. ..سهم من این بود. .." اینها که برای فاطی تنبان نمی شود.
حالا به فرض آن که شاملو مثل حافظ کش رفته باشد و بلند کرده باشد، اگر زیباتر گفته نوش جان اش و اگر بهتر نگفته که ول معطل است.

در مورد مولوی هم چندین بار فرمودید که او مطرب است.
می خواسته رقاصی و مطربی راه بیندازد و مجالس سماع دایر کند.
کی جرات داشته در آن عصر آن هم در قونیه بگوید بالای چشم مولوی ابرو است ؟
مولوی که اکنون در آمریکا دارد آقایی می کند.  آقای رابرت دانکن شعرهای او را به زعم خود ترجمه کرده و با صدای خود خوانده و او را به آفاق برده است. اگر آن کتاب را بخوانید نمی دانید او از کجای مولوی و آثار او برداشته و ترجمه کرده است. رایحه ای از مولانا در ترجمه های او نشت کرده است و تازه مگر راه انداختن رقص و موسیقی و پایکوبی و نشئگی در قونیه ممنوع بوده؟

برای چه مردم از یک آدم عبوس که حالا به ترقص درآمده است ناراحت باشند؟ مگر
در قونیه یک حکومت یبس حکومت می کرده که برود پای مولوی را قلم کند ؟
مطلب دیگر بر این قرار است که شما فرموده اید بروند یک گزیده از غزلیات مولوی را بیرون بیاورند که نیازی به تار و تنبک و طبل نداشته باشد. خیلی ها مثل شمیسا و کدکنی کرده اند.
کدکنی به صبغه و عشق اقلیمی در کلاس ادوار شعر فارسی به ما می گفت :" اگر کسی غزل های مولوی را به گزین کند او چیزی از سعدی و حافظ کم ندارد ."
آنها کردند ولی مولوی نه سعدی شد و نه حافظ. ..اصلا چرا ما او را می خواهیم سعدی و حافظ کنیم.
همام تبریزی گفت :"
همام را سخن دلنشین فراوان است
ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی. .." 

این سخنان که فرموده اید که نظریه نیست .پیش از شما همه گفته اند و حرف جدیدی نیست.
باری بر شما حرجی نیست. ناقد می تواند هر آن نظرش را تغییر دهد به شرط آن که با فاکت های مدرن و درست به میدان بیاید.
شما به درستی می دانید که دوستتان داریم. سعدی گفت :" ما پرورده ی نعمت بزرگان ایم "
ما نیز از نعمات مادی و معنوی شما برخوردار شده ایم. روز آخر هم که شما را در اتوبوس زیارت کردیم به حرمت دست شما را گرفتیم و به سمت خانه روانه کردیم و سخن ها گفتیم. من به حرمت تا درب منزل در کنارتان بودم و باقی راه را پیاده پیمودم.
به من گفته بودی که :" دارم غزل خداحافظی می خوانم بیا کتابی بنویسیم، آمدیم و بیش از پانصد صفحه سخن گفتیم و اغلب شما گفتید. حالا یک دهه از آن ماجرا می گذرد و شما در سن 87 سالگی الحمد الله ،گوش شیطان کر، هنوز قبراق و سرحال هستید و در جهان ملیون ها آدم خرقه خالی کرده اند.
از خدا می خواهیم که در اوان جوانی  و عنفوان پیری هنوز بنگارید و بگویید .

روزی تلفنی برای استادم، کدکنی غزلی خواندم که یک بیت آن زحافی کم  یا اضاف داشت ، گفت :" تو اکنون پای در 60 گذاشته ای .60 دوران تکامل است. اگر شعرت مشکل دارد برای زن ات هم مخوان. "

استاد دست غیب ،شما اکنون چند دهه از 60 گذرانده اید .سخن به صواب بگویید و اگر می گویید با جزئیات فاکت بیاورید و بی خود مار در معرکه نیندازید که انعکاس دیگران را ببینید.
آخر شما با این همه کتاب نقد و نظر باید به این جا برسید که منوچهر نیستانی و فروغ فرخ زاد و پروین اعتصامی و چند بچه مکتبی دیگر را بالای سر شاملو بگذارید ؟
اگر از خود این شاعران به جز پروین می پرسیدید به حرف شما نمی خندیدند؟
لااقل حرف های فروغ را درباره ی رهگشایی شاملو یک بار دیگر مطالعه می کردید.
فکر نمی کردم سخن این همه سخن بشکافد و روزی به استادم در این ایام خراب جواب بگویم و درس پس بدهم ولی چه کنم که من هنوز دوستتان دارم.
فیض شریفی
هفده ام فروردین ماه جلالی 1400

 

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: