سهراب سپهری // من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا " | یکتاپرس
یادداشت //رضوان ابوترابی
در شعرهای او یک نگرش شرقی موج می زند . و انسان در آنجا جزیی از طبیعت و جهان است . انسانی که هرچه وسیع تر می شود تنهاییش نیز به همان وسعت بزرگ می شود .
کد خبر: ۲۶۸۷۴
۱۴:۳۸ - ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۰

سهراب سپهری /

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس :اول اردیبهشت 1359 – سالروز در گذشت سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر است .
شاعری که حامل پیام نور بود ، حامل پیام معنویت و احساس .

و بدانیم اگر نور نبود
منطق زنده پرواز دگرگون می شد
هنوز سراغ ندارم شاعری را که بتواند مانند سهراب به  ماده شکل روحانی بدهد .
قبله ام یک گل سرخ
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

سهراب در کل به انسان و اشیا یک نگاه خاص داشت . محدود هم نگاه نمی کرد که یک زمان مشخص را شامل شود.

من نمیدانم که چرا می گویند
اسب حیوان نجیبی ست ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
او در ابتدا تحت تاثیر هوشنگ ایرانی بود ، سفر به هند را هم  ایرانی به او پیشنهاد کرد. چرا که تابلوهای نقاشی سهراب نزدیک به سبک و چینی ها  بود ،اما خود خبر نداشت تا این که هوشنگ ایرانی این مطلب را به او گوشزد کرد . و او بعد از به بن بست خوردن در سفر فرانسه ، راهی هند شد.

صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای باد های جهانم
و رودهای جهان
رمز پاک محو شدن را
به من می آموزند ..
.... و من مفسر گنجشک های دره گنگم
و گوشواره عرفات نشان تبت را
برای گوش بی آذین دختران بنارس
کنار جاده سرنات شرح داده ام

در شعرهای او یک نگرش شرقی موج می زند . و انسان در اینجا جزیی از طبیعت و جهان است . انسانی که هرچه وسیع تر می شود ، تنهاییش نیز به همان وسعت بزرگ می شود .

زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد

فروتن بود  و خجول ، اما این دلیل بر سکونش نبود . سفرهای زیادی را تجربه کرد ، شرق و غرب جهان را دید  و در اکثر نمایشگاه‌ها ی نقاشی شرکت کرد. اما همیشه دور از هیاهو بود .از همین هم است که مسائل اجتماعی در شعرهایش حضور بسیار کم رنگی دارد و چیزی هم اگر هست نگاهی با مهربانی ست:

جای مردان سیاست
بنشانید درخت
تا هوا تازه شود

از مردان سیاست زمان خودش گله مندبود اما با رفتاری مودب، اعتراض خود را بیان می کرد .

تصویر روح بزرگ و معنویت وسیعش در شعرهای او به وضوح پیداست . به همین علت هم هست که سروده هایش فراتر از زمین و زندگی مادی می رود

به تماشا سوگند /وبه آغاز کلام/ و به پرواز کبوتر از ذهن/ واژه‌ای در قفس است.... من به آنان گفتم/ آفتابی لب درگاه شماست/ که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد

سهراب در دهۀ 30 به استخدام وزارت کشاورزی در می آید و با عنوان سرپرست سازمان سمعی و بصری این وزارتخانه مشغول می شود  . پروژه‌ها و کارهای مشترکی با شاملو انجام می دهد و در هنرکدۀ هنرهای تزیینی هم تدریس می‌ کند . برای ادامه تحصیل بورس می گیرد و عازم فرانسه میشود . اما در میان راه  بورس او قطع میشود .  بی‌کس و بی‌پول برای تأمین هزینه اقامت در یک شرکت پیمانکار  نظافت و پاک کردن شیشه برج ها  ساختمان های بلند ، کار می کند .

دچار شدن به بیماری سرطان در سال 57  که مصادف با انقلاب بود و سفر به لندن در سال 58  برای درمان و عدم بهبود، زندگی او را تا اول اردیبهشت 1359 می کشاند و اولین روز اردیبهشت، آخرین روز زندگی سهراب می شود . کلام را با نامه ای از سهراب به احمد رضا احمدی به پایان می رسانم و یقین دارم که سهراب به پایان نخواهد رسید . 

،" احمد رضای عزیز

من به شدت در این شهر تنها مانده ام ، آن هم در این شهر بی پرنده و نادرخت . هنوز صدای پرنده نشنیده ام . در همان امیرآباد خودمان ، تو هر درخت نارون یک خروار جیک جیک بود .

من نقاشی می کنم . شعر می خوانم و یکتایی را می بینم و گاه در خانه غذا می پزم . .غذاهای مادرم چه خوب بود . تازه من به او ایراد می گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودی ست . آدم چه دیر می فهمد . ..

من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا "

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: