پسری که پدر ۴۰ فرزند است | یکتاپرس
«مهرداد و بچه‌هایش»؛ تنها یک قصه معمولی یا ایده‌پردازی یکی از نویسندگان شهیر دنیا نیست، داستانی است بر اساس واقعیتی جذاب، دلنشین و خواندنی که هم لبخند دارد و هم درد، هم آرزو دارد و هم حسرت، هم برادر است و هم پدر، هم شغل ایجاد کرده و هم امید، دست آخر هم «شبه‌خانه‌ای» به وسعت دل ۴۰ فرزند بنا شده تا راز لبخند برملا شود.
کد خبر: ۲۶۹۱۸
۱۸:۰۰ - ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۰

پسری که پدر ۴۰ فرزند است

به گزارش گروه اجتماعی یکتاپرس، کاش منظومه عاشقانه «مهرداد و بچه‌هایش» همچون داستان لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین و پروانه و شمع را عطار نیشابوری، نظامی گنجوی یا وحشی بافقی می‌سرود بعد به چند زبان زنده دنیا ترجمه و در دانشگاه‌های سراسر جهان تدریس می‌شد.

چون یکی پیدا شده در عمر پروانه‌ای‌اش طالب شمع شده و پای‌کوبان بر سر آتش نشسته، از وجود خود دست شسته و قائم به وجود معشوق شده است، یکی پیدا شده مرز آمیخته دریا و آسمان را از هم گسیخته و روی لبه نازک آن آهسته و خرامان طی طریق می‌کند و راز مگوی دشت و کوه را خنده‌کنان فاش کرده است.

یکی پیدا شده و بی آنکه بداند، مهر آفریده و روی همین خاک خوب مهربانی عشق را معنا کرده، بعضی وقت‌ها عشق‌های اساطیری از لابه لای کتاب‌های مشاهیر ادبی در کتابخانه بیرون می‌جهند و قلب‌های آدم‌های زمانه را تسخیر می‌کنند و شاهکاری دیگر خلق می‌شود، دقیقا مثل عشق «مهرداد به بچه‌هایش».

«مهرداد و بچه‌هایش»؛ تنها یک قصه معمولی یا ایده‌پردازی یکی از نویسندگان شهیر دنیا نیست، داستانی است بر اساس واقعیتی جذاب، دلنشین و خواندنی که شما را به عصر اسطوره‌ها و دنیای پهلوان‌ها می‌برد. هم حماسه دارد که فردوسی را برای روایتش می‌طلبد هم عشق دارد که تنها از عهده عطار برمی‌آید.

پرده اول

اولین سالی که بچه‌ها به مدرسه رفتند معلم از آنها خواسته بود انشاء با موضوع «نامه‌ای به پدر» بنویسند بیشتر آنها با بغض و برگه سفید به خانه برگشتند چراکه خیلی از بچه‌ها مفهومی به نام «پدر» را تجربه نکرده بودند چه طور می‌توانستند در مورد آن بنویسند؟ این موضوع دلم را سوزاند.

امان از آرزوی بچه‌ها که وقتی می‌شنوم درد نافذی به جانم می‌افتد و تیشه به ریشه‌ام می‌زند، گاهی برای یکدیگر از روزهایی می‌گویند که قرار است نقش یک پدر واقعی را بازی کنند «اگر پدر شوم فلان می‌کنم و بهمان می‌کنم ....».

هر سال روز اول مدرسه برای کلاس اولی‌ها تراژدی داریم تاثیرگذارتر از قصه «رستم و سهراب»، از مربی گرفته تا دوست و آشنا در پستویی قایم می‌شوند تا تألم بچه‌ها را نبینند به جای مادر دستشان را در دستانم می‌گیرم و با خود می‌برم و روی نیکمت کلاس اول می‌نشانم.

یکی دیگر از لحظات دردناک چشم‌انتظاری بچه‌هاست، دو سه ماه به عید چشمشان به دَر خشک می‌شود تا شاید قوم و خویشی از راه برسد و تعطیلات نوروز را کنار فامیل‌ها جشن بگیرند و حداقل ۱۰ روزی در مرخصی به سر ببرند، ای وای از دل کودکانی که می‌دانند هیچ فامیلی ندارند نه عمه و عمویی، نه حتی خاله و دایی.

بچه‌ها دوست دارند مرا «پدر» صدا کنند اما من به ناچار مخالفت می‌کنم چراکه نگران مسؤولیت این واژه مقدس هستم مبادا نتوانم به درستی وظایف پدری را انجام دهم، با هم مشورت می‌کنند و «داداش» صدایم می‌زنند، من داداش بزرگه می‌شوم و آنها داداش کوچکتر همه ساله برای داداش بزرگه جشن تولد می‌گیرند و از پول تو جیبی‌هایشان هدیه و کیک می‌خرند و روی آن می‌نویسند «داداش جان! تولدت مبارک...» .

در زندگی زخم‌های مثل خوره روح آدمی را آهسته در انزوا می‌خورد مثل زخم‌های مردی که وجدانش آرام ندارد تا لبخند را بر لبان فرزندانش بنشاند.

پرده دوم

«مهرداد فرهادی» با اینکه متولد دهه ۷۰ است از ۱۴، ۱۵ سالگی آستین همت را بالا زد و مشغول به کار شد. پدر متمکن بود و دستش به دهانش می‌رسید اما او برخلاف خواسته او دوست داشت از بچگی روی پای خودش بایستد و تلاش کند.

از برق‌کاری شروع کرد و نان درآورد و دست به جیب شد، امروز هم علاوه بر کشاورزی کارگاه تولیدی ترشیجات و شوریجات با برند «کارآمد» را اداره و سالانه بیش از ۳۰ هزار دبه خیارشور و بیش از ۱۵۰ تن زیتون تولید و روانه بازار می‌کند، خلاصه مرد کار است و ۲۴ ساعته فکر و ذکرش کار و بار.

خیر ۱۴ ساله

«مهرداد» از روزهای اولی که مشغول کار شد به تاسی از پدربزرگش که از خیران به‌نام روستا بود کار خیر می‌کرد درست از همان ۱۴ سالگی دو یتیم را زیر پوشش قرار داد و ماهی ۱۴ هزار تومان از درآمدش را صرف نگهداری از آنها می‌کرد، با وجود سن و سال کم اما دریادل بود و کار خیر را جزو وظایفش می‌دانست تا جایی که همان سال‌ها ۲۵۰ هزار تومان هم به یک خانم سرطانی کمک کرد تا هزینه دوا و درمانش تامین شود.

همزمان با کار تحصیلات دانشگاهی را پیش گرفت و به خاطر رسیدن به اهدافش در رشته روانشناسی تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل داد، تخصص، لازمه هدفش بود. او برای راه‌اندازی مرکز شبه‌خانواده حتی از ماشین مدل بالایش که ۲۰۰ متر بیشتر حرکت نکرده بود گذشت و بر سر دو راهی نماند.

این جوان خیر معتقد است: طبق آیه قرآن «یا ایها الذین آمنوا و عملوا الصالحات: ای کسانی که ایمان آوردید عمل صالح انجام دهید»؛ «آمنوا» قبول بندگی و «عملوا» اطاعت بندگی است و اگر به دنبال اثبات دینمان هستیم باید در مرحله «عملوا» باشیم، مهم نیست چقدر داشته باشید مهم این است که شما به کمک کردن عادت کنید.

وجدان؛ آرزوها را برآورده می‌کند

انگیزه اصلی مهرداد برای انجام کار خیر وجدان است و آرزوهای ناچیزی که رنگ واقعیت نمی‌گیرد انگار خود را حتی اگر شده برای لحظه‌ای جای ایتام می‌گذارد و دل به دلشان می‌سپارد. او آرامش و حال خوب را در کار خیر و توجه به ایتام می‌داند و از وقت گذاشتن برای آنها لذت می‌برد.

او با اتکا به خدا و البته پشتیبانی پدر و پدربزرگش در سن ۲۱ سالگی درخواست مجوز مرکز «خیریه رهروان راه علی(ع)» را می‌دهد و در کمال ناامیدی منتظر می‌نشیند تا شاید مجوز صادر شود، اما خداوند در او چه دیده بود که این مسؤولیت بزرگ را بر دوشش گذاشت، نمی‌دانم. بین مهرداد و خدایش چه گذشت که قرعه به نامش افتاد و حالا پدرخوانده ۴۰ فرزند پسر است، نمی‌دانم، گویی رازی سر به مهر است.

امروز هشت سالی می‌شود که مجوز خیریه صادر شده و این خیر جوان در سه رده سنی ۶ تا ۹ سال، ۹ تا ۱۳ سال و ۱۳ تا ۱۸ سال فرزند خوانده دارد و در سه مرکز خیریه در روستای انصارالامام همان روستای آبا و اجدادی‌اش از آنها نگهداری می‌کند.

مهرداد به تصویر ذهنی خود از زندگی می‌پردازد و می‌گوید: آدمی باید طوری زندگی کند که در طول عمرش بتواند یک سری از انسان‌ها را نجات بدهد درست مثل کسی که اعضای بدنش را اهدا می‌کند، انسان‌ها برای زنده ماندن به این دنیا آمده‌اند نه برای مردن.

«لبخند»، راز عاقبت بخیری

او به «لبخند» اعتقاد خاصی دارد و معتقد است «اگر می‌خواهید عاقبت‌بخیر شوید خنده بر لب نیازمند بنشانید» چراکه از لبخند معجزه‌ها اتفاق می‌افتد و خدا از وجود انسان‌هایی که لبخند می‌زنند و شاد هستند بیشتر لذت می‌برد.

در مراکز خیریه وقتی بچه‌ها با این همه مشکل و مسئله می‌خندند یعنی توانستیم بخشی از رضایت آنها را جلب کنیم و خنده بر لبانشان بنشانیم، شاید آن روز که از ته دل می‌خندند شکرگزارترین مخلوق خداوند باشند و این برای من بسیار ارزشمند است.

مجموعه یا موسسات خیریه‌ نمایی از کاروان امام حسین(ع) هستند و این کاروان با ۷۲ یار یا هزاران نفر به راه خود ادامه می‌دهد هر فردی در این کاروان باشد در معامله برد- برد شرکت کرده و هر کسی نباشد باخته است، از یاد نبریم افرادی که کمک می‌کنند در اصل به خودشان کمک کرده و پاداشی معادل یک عمر آرامش دریافت خواهند کرد.

پرده سوم

مهرداد هرگز از پشیمانی حرف نمی‌زند و یادآور می‌شود: با وجود تمام سختی‌ها و مسؤولیتی سنگینی که بر دوش دارم اگر به عقب بازگردم بازهم برای دریافت مجوز اقدام می‌کنم.

در تمام این سال‌ها فقط ۱۳، ۱۴ شب در منزل پدری خوابیدم و همیشه پیش بچه‌ها بودم، مداوم حواسم به بچه‌هاست از شب عید و جمعه و روزهای هفته بگیر تا جمع دوستان و مهمانی همکاران اما در کنار تمام این مشکلات و درگیری‌ها بی‌شمار لذت بردم و خوشحالی را در عمق وجودم احساس کردم، وقتی که مدرسه تعطیل می‌شود و تمام این بچه‌ها به امید خانه راهی می‌شوند و این مراکز را خانه امید خودشان می‌دانند کیفم کوک کوک است.

«بهشت» به بهای ویرانی خانواده نمی‌خواهم

بعضی از افراد فکر می‌کنند فرهادی جایش ته بهشت است اما چه بهشتی! من لب تیغ هستم یک لحظه سهل‌انگاری و غفلت من جبران ناپذیر است چراکه طرف حسابم شخص خاصی نیست بلکه طرف حساب من مستقیماً خداست پس حتی از اعماق قلبم هم نمی‌توانم نیت خوبی نداشته باشیم. باید مهر و محبت صادقانه نثار این بچه‌ها کنیم و کوچکترین تفاوتی حتی بین برادر تنی با این برادرها قائل نشویم.

هر لحظه عمر بچه‌ها در این مراکز می‌گذرد و ما نمی‌توانیم عمر آنها را تلف کنیم چون در برابر آینده و حال این بچه‌ها مسؤول هستیم به ویژه اینکه ایتام حق بیشتری بر گردن ما دارند بنابراین نسبت به پرسنل خیلی سخت‌گیر هستم و تمام تلاشم بر این است که تمام نکات مربوط به بچه‌ها به موقع و مرتب انجام شود.

اشتغال و آینده فرزندانم

اشتغال بچه‌ها هم بسیار با اهمیت است با اینکه ماهانه پول توجیبی دریافت می‌کنند اما هر کدام که توانایی کار و وقت آزاد داشته باشد در کارگاه تولید ترشیجات و شوریجات مشغول می‌شوند، از دوران نوجوانی و جوانی بستری برای شغل و آینده فرزندانم مهیا کرده‌ام، زمینه را برای کار کردنشان مهیا کرده‌ام مگر اینکه با تمام حواس مشغول درس خواندن باشند که در این صورت تا مقطع دکتری حمایتشان می‌کنم.

این خیر جوان اضافه می‌کند: بهزیستی برای نگهداری این بچه‌ها یارانه پرداخت می‌کند اما این مرکز سه برابر آن یارانه یعنی ماهانه بیش از۸۰ میلیون تومان هزینه دارد، البته برای ریالی از هزینه‌ها حساب و کتابی ندارم، قانون کار خیر این است حساب و کتاب در بین نیست.

خدا می‌گوید قدم اول را بردار باقی‌اش با من، مگر قدم اول من چه بود اما امروز بزرگترین معجزه این است که من به عنوان یک فرد جوان این مرکز را می‌چرخانم. با این شرایط اقتصادی خیلی از افراد جامعه خانواده خودشان نمی‌توانند اداره کنند چطوری امور اینجا می‌چرخد؟ جواب ساده است در ۹۹ درصد موارد من هیچ تاثیری در اداره امور این مرکز ندارم بلکه رد پای خدا را می‌بینم.

دست خدا

به خدا یقین دارم پس حساب کتاب مفهومی ندارد، این بچه‌ها امانتی هستند در دستان ما و خدا روزی آنها را می‌رساند و همه چیز به موقع مهیا می‌شود به عبارت دیگر این مرکز با توجه و عنایت خداوند به بهترین نحو اداره می‌شود.

یکی دیگر از قوانین کار خیر «باید کر و کور و لال باشی، کر باشی تا نشنوی مردم درباره‌ات چه می‌گویند، کور باشی تا نبینی به چه کسی کمک می‌کنی فقط انسانیت را مدنظر داشته باشی و لال باشی تا وقتی کمک کردی سکوت کنی و جار نزنی».

پرده چهارم

او از بذل محبت شهدا نسبت به ایتام یاد می‌کند و می‌افزاید: هر روز و هر ساعت و هر لحظه این چند ساله خاطره خوب است اما «یکبار به یکی از مربیان تذکر دادم چرا صبح‌ها زود می‌رویی و صبحانه بچه‌ها را آماده نمی‌کنی این مربی خیلی ناراحت و دل‌شکسته شد به ویژه اینکه رفتار تندی با او داشتم با احساس ناراحتی و گریه به خواب رفته بود و در عالم رویا یک شهید به خواب این مربی می‌آید و می‌گوید:

- مگر چه شده فقط گفته صبحانه بچه‌ها را آماده کن چرا اینقدر ناراحت شدی؟ می‌خواهی من صبحانه درست کنم، مربی در خواب از شهید تشکر کرده و گفته بود نه دست شما درد نکنه من خودم آماده می‌کنم و یکبار از خواب می‌پرد و به ناخودآگاه وارد آشپزخانه می‌شود. می‌گوید به محض ورود دیدم چای دم و سفره پهن شده همه چیز آماده و صبحانه کاملا حاضر است» این خواب برای ما نشان از توجه و عنایت شهدا به ایتام دارد پس ما هم نباید در این رابطه کوتاهی کنیم.

خواسته‌ای که بی‌جواب نمی‌ماند

تا کنون نشده بچه‌ها غذایی دلشان بخواهد و در اولین فرصت مهیا نشده باشد یا خودمان آماده می‌کنیم یا از بیرون می‌رسد و ما متعجب می‌شویم یکی دیگر از خاطرات خاطره جوجه مرغ است «در اوایل تاسیس مرکز بچه‌ها گفتند آقا ما جوجه مرغ می‌خواهیم در بحبوحه‌ کارهای اولیه موسسه بودم و وقت نکردم فورا این خواسته بچه‌ها را برآورده کنم بنابراین یک روز صبح زود جلوی در مرکز یک کارتن گذاشته بودند که داخل آن به تعداد بچه‌ها دقیقاً به تعداد بچه‌ها جوجه مرغ بود.

هزاران اتفاق خوب دیگر که تکرار تمام این اتفاقات باعث دلگرمی و دوام من شده چون نگهداری از ۴۰ فرزند قطعاً مشکلات و دغدغه‌های خاص خود را دارد علاوه بر نگرانی از آینده بچه‌ها حقوق و مزایای ۱۸ پرسنل همگی درگیری‌های ذهنی است.

امیدوارم به حق لبخند این بچه‌ها روزی برسد که به مراکز خیریه نیازی نباشد، بنیان هیچ خانواده‌ای از هم نپاشد و همه زندان‌ها جمع شود. خیلی‌ها به من که می‌رسند دعا می‌کنند «انشاءالله سال آینده پدرخوانده ۷۰ فرزند باشی، بهشت را برای خود خریده‌ای تو یک قهرمان هستی» بله من ثواب می‌برم اما آن طرف خانواده‌ای نابود و آرزوی یک کودک پرپر می‌شود پس بهشتی که بهایش نابودی خانواده و آرزو به دل ماندن کودکان باشد را نمی‌خواهم.

«مهرداد» بزرگترین آرزوی خود را عاقبت بخیری این بچه‌ها می‌داند و ادامه می‌دهد: دوست دارم خانه سالمندان تاسیس کنم و این دو گروه در کنار هم زندگی کنند تا علاوه بر افزایش امید به زندگی نمایی از پدربزرگ و مادربزرگ برای کودکان و نوجوانان متصور ‌شویم.

انتهای پیام/ 

منبع: خبرگزاری فارس
برچسب ها: پدر و پسر

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: