دلربایی بیدل از دهلی تا طهران | یکتاپرس
سید ضیاءالدین شفیعی
شاید بتوان بیدل‌پذیری شعر ایران در این چند دهه را همسنگ همه‌ی ادوار پیش از آن به شمار آورد.
کد خبر: ۲۹۲۸۷
۱۱:۴۶ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰

دلربایی بیدل

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس:استاد ضیاالدین شفیعی شاعر، پژوهشگر و مدرس نام آشنای معاصر، سال های زیادی از عمرشان را صرف تحقیق و تدریس درباره اشعار، جهان بینی و دنیای پیچیده و دست نیافتنی بیدل دهلوی، شاعر بزرگ سبک هندی کرده اند. جا دارد از این معلم گرانقدر بخاطر مطلب ارزشمندی که در اختیار گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس گذاشتندسپاسگزاری کنم. 

یادداشت/سید ضیاالدین شفیعی

به دلایل متعدد و مختلفی در فرایند اثرگذاری و اثرپذیری شعر امروز و دیروز (به ویژه سبک هندی و بیدل) وقفه‌ای طولانی رخ داده است، اما با بهجت باید گفت سایه‌ی این فراق پس از ظهور نیما کم رنگ شده و ماهِ در محاق افتاده‌ی هندی‌سرایان و به ویژه شعر بیدل به مجلس شعر امروز ایران دوباره باریافته ‌است.

این طلوع در دومقطع ممتاز قابل بررسی است:

الف) از 1300 تا اواخر دهه 50
ب) از اواخر دهه 50 تا اکنون

در این مقاله، این دو مقطع همراه با نمونه‌هایی کافی از شعر شاعران در هر برش استناد شده است.
کلید واژه:

سبک هندی، بیدل، شعر، شعر معاصر ایران، محتوا، مضمون و معنا، صورت، فرم و قالب، شعرِ‌حاضر
 
خلاصه:

برای به دست دادن تصویری کمابیش واضح از شمایل شعر معاصر فارسی در آستانه‌ی ورود به ششدری شلوغ سده‌ی چهاردهم شمسی می‌بایست پیشینه‌ی شعر در آن روزگار را دانست؛

الف) از سر‌گذراندن تجربیات سبک‌های سه گانه‌ی عراقی، خراسانی و هندی و حضور همزمان پیروان هر یک از سبک‌ها
ب) سپری شدن دوره‌های طولانی ِشعر خاص(اشرافی، درباری، عرفانی، و...) و پدیدارشدن بارقه‌هایی از طلوع شعر مردم‌بنیاد

ج) سپری شدن دوران میزبانی شعر از انواع اغراض و مقاصد آیینی، فلسفی، علمی و تربیتی و سبکبار شدن شانه‌های شعر از وظایف بی‌شمار

د) فراگیری زمزمه‌های نوگرایی در صورت و محتوای شعر و انتشار نظریه‌های نیما و انتشار نخستین نمونه‌های شعر نو
هـ) گسترش تجربه‌های زبانی فرمی مشابه شعر به زبان‌های دیگر پیامد فراوانی نمونه‌های ترجمه‌شده
و) استیصال، سرگیجه، یأس و شوق توامانِ شعر، پیامد آمیختگی و هیاهوی پی در پی در عرصه‌ی شعر روز
اگر بتوان این شش نما و شش صورت را در یک کادر، ممزوج و تلفیق کرد آن‌گاه می‌توان یافت و دریافت که شاعری جوان و پرنشاط وقتی به میدانگاه شعر فارسی در دهه‌های اخیر وارد می‌شود کمابیش با چه افقی مواجه است.
در این چشم انداز، او از هر معرکه‌ی دایر در شش گوشه‌ی این بازار، متاعی بر می‌گیرد و ذوق خویش را به قبا و ردایی می‌آراید تا سر انجام از همه یا یکی از این رنگ‌ها برای شعر خود لباسی بر‌گزیند تا شناسنامه‌ی شعرش باشد اما این کشمکش‌ها، شعر معاصر فارسی را اغلب دچار نفس‌تنگی و تُنک‌جانی می‌کند و گاه حتی تا مرز احتضار پیش می‌برد. طلوع و غروب پیاپی و سراسیمه‌ی نام‌ها و نحله‌های شعری در قریب به یک قرن اخیر نشان می‌دهد که هریک از این مغازه‌ها و روزنه‌ها چند صباحی نفسی در جان شعر دمیده‌اند اما دولت‌شان مستعجل بوده و دیر نپاییده است جز پیشنهاد جذاب و عمیق نیما که هنوز در شعر، درگاهی پررونق است مشروط به آن‌که پیشنهادش برای شعر را منحصر به شکستن فرم و قالب ندانیم و درک کنیم تغییر نگاه به جهان فارغ - یا اعم از قالب نیمایی- مقصد عالی و نهایی نیما و شعرش، بوده است.  
به زعم نگارنده، شعر معاصر فارسی- این محتضر سراسیمه- که از پیشنهاد نیما، نیم نفسی به امید برآورده بود هر‌آینه در دهه‌های نخستین حیات خود دم در می‌کشید اگر اکسیژن سبک هندی به زعامت بیدل، مشام جانش را به بهجت نمی‌نواخت.
این نوشتار مستندات خود را از تأثیر پذیری همه‌ی شاعران فارسی پس از نیما از بیدل، جهان‌بینی و شعرش ارائه می‌کند تا نشان بدهد سبک هندی و شاه‌شاعرِ آن بیدل، این‌بار نیز همچون دوران طلایی تولدش تنها کلیددار گنج‌خانه‌ی خیال رنگین کمانی شرقی است که می‌تواند معشوق بی‌جان شعر را به طاووسی خرامان فراچشم اهل هنر، شکل بچرخاند و به رقص آورد.
 
باید بدانیم تاثیرپذیری شعر امروز از بیدل در دو حوزه‌ی محتوا(مضمون و معنا) و صورت(فرم و قالب) قابل استنتاج است.
محتوا: (مضمون و معنا)
باید بپذیریم که لااقل در سبک هندی و به‌ویژه بیدل، تغییر نگاه شاعر به جهان، نقطه‌ی عزیمت و حرکت دیگر تغییرات ملموس و ناملموس شعر او و دیگر شاعران هندی‌سراست؛ یعنی بیدل و شعرش آن‌قدر که پایگاه نظری متفاوتی نسبت به گذشته‌ی شعر فارسی دارند در وجوه دیگر- علی‌رغم همه‌ی تمایزات و تفاوت‌ها- به این پایه و مایه متفاوت نیستند.
شاخص‌های این تفاوت نظری از جمله است:
الف) اجتناب از مطلق‌گرایی و باور بر نسبی بودن ارزش، رستگاری، سود، زیان
ب) جزء محوری و نگاه از پایین به بالا و اصالت امید به جای غبطه و حرص و اغتنام لحظه‌ها و آنات
ج) باور به وحدت در عین کثرت و اصرار بر انتشار این نگاه در همه‌ی شئون شاعری
لذا مراد ما از تاثیرپذیری در مضمون و معنا از شعر بیدل یعنی به همین ایجاد و رواج تفاوت منظر در شاعران معاصر.
توافق بر این مواضع ما را مجاب می‌کند در بررسی تاثیر بیدل بر شاعران معاصر ایران‌زمین، شعاع نگاه‌مان را از جمع شاعران کلاسیک‌سرا وسیع‌تر بگسترانیم و در شعر نیما و پیروان او نیز این تاثیر را جستجو کنیم. به این ترتیب می‌توان به شهادت نمونه‌هایی که می‌آوریم نیما یوشیج، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، را متاثر از بیدل دانست.
نیما یوشیج:
نیما و پیشنهاد انقلابی و ممتازش برای شعر را چه از منظر نوع نگاه به جهان و چه از منظر اسلوب‌های تصویرگری و تماشاهای شاعرانه در نمای کلان و جامع می‌توان خویشاوند بی‌تردید مکتب هندی دانست و از این رو اغلب شعرهای او و شاگردان و پیروان ادبی‌اش را عیناً و مثالاً نمونه‌­های معاصرِ تاثیرپذیری از شعر هندی و به ویژه بیدل بر شمرد:
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن. 
از فراز گردنه
خرد و خراب و مست
باد می‌پیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن
که تو را آوای نی برده ست دور از ره
کجایی؟
 
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی،
در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
سهراب سپهری:
زير بيدي بوديم‌.
برگي از شاخه بالاي سرم چيدم، گفتم :
چشم را باز كنيد، آيتي بهتر از اين مي خواهيد؟
مي‌شنيديم كه به هم مي‌گفتند:
سحر مي‌داند، سحر!
سر هر كوه رسولي ديدند
ابر انكار به دوش آوردند.
باد را نازل كرديم
تا كلاه از سرشان بردارد.
خانه‌هاشان پر داوودي بود،
چشمشان را بستيم .
دستشان را نرسانديم به سر شاخه هوش‌.
جيبشان را پر عادت كرديم‌.
خوابشان را به صداي سفر آينه ها آشفتيم‌.
فروغ فرخزاد:
دلم گرفته است
 به ايوان مي‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشيده‌ي شب مي‌کشم
چراغ‌هاي رابطه تاريکند
چراغ‌هاي رابطه تاريکند
 
کسي مرا به آفتاب
 معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک‌ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني‌ست...

دلربایی بیدل
 
صورت:(فرم و قالب)
آن‌چه ذیل صورت در شعر بیدل رخ می‌دهد شامل همه‌ی تکنیک‌ها و شگردهای شاعری و ادبی است که سبب می‌شود شعری از او را در ازدحام صدها شعر دیگر ممتاز و متمایز کند و با فروریختن تردیدها و تشابهات، مخاطب حرفه‌ای و ادیب کارشناس را متقاعد سازد که این شعر از بیدل است.
برخی از این عناصر عبارتند از:
الف) اصالت و محوریت شعر بر پایه‌ی شبکه‌ی تداعی و تسلسل تصاویر
ب) استخدام همه‌ی مهارت‌های ادبی به نفع ایجاد چند معنایی در کلمه، مصراع، بیت و سپس کل شعر
ج) برجستگی و فرادستی جزییات و اشیاء در خدمت به فضاسازی و کمپوزیسیون شعر
د) التزام به هندسه‌ی حروف و کلمات و کشف ارتباط معنایی و لفظی کلمات و همزمان دلبستگی به موسیقی ذاتی، رفتاری و بیرونی شعر
توافق بر این مواضع نیز ما را مجاب می‌کند در بررسی تاثیر بیدل بر شاعران معاصر ایران‌زمین، شعاع نگاه‌مان را از تاثیرات لفظی وسیع‌تر بگسترانیم و در زیرساخت و نقشه و فرم شعر این تاثیر را جستجو کنیم. به این ترتیب می‌توان به شهادت نمونه‌هایی که می‌آوریم نصرت رحمانی، نادر نادرپور، سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، رهی معیری، محمد علی بهمنی، حسین مهدوی(م . موید) ، احمد رضا احمدی و عمران صلاحی را متاثر از بیدل دانست.
نصرت رحمانی:
دریا سرود گم شده‌ای می‌ریخت
در گوش صخره‌های خزه بسته
اهریمن پلید تن خود را
انداختم به قایق بشکسته
**
باران ز روی گونه من می‌شست
زهر لبان پر گنه او را
در لا به لای پنجه فشردم سخت
بازوی خیس خسته‌ی پارو را
**
طوفان حماسه‌های کهن می‌خواند
با پاره ابرهای سیه پیکر
من در شتاب و قایق من در جنگ
با موج‌های وحشی بازیگر
**
بردم تنی که با تن ننگین‌اش
در روی ماسه‌های پر از نم خفت
بردم لبی که از لب زخمین‌اش
چرک لبان مرد دگر را رفت
**
بردم تن پر از عطش خود را
در عمق آب شور بیاندازم
بردم که این وجود سیه‌خو را
در ژرف آن کبود نهان سازم
**
کردم تلاش و قایق سنگین را
تا غرقگاه تیره رسانیدم
وین نیم مرده لاشه خود را
تا وعده گاه مرگ کشانیدم
**
خون فریب در رگ من ماسید
رخوت گرفت و بست به زنجیرم
بر آسمان نهیب زدم با خشم
ای آسمان بخند که می میرم
 
نادر نادرپور:
باران دوباره کوفتن آغاز کرده بود
بر شیشه های پنجره‌ی کوچک اتاق
خاکستر سپید هزاران خیال دور
دامن گشوده بود به ویرانه‌ی اجاق
من آمدم به سوی تو، بی هیچ آرزوی
بی هیچ اشتیاق
زاغان، درون کوچه‌ی تاریک آسمان
پر می‌زدند مست
این، نعره می‌کشید که دست سیاه شب
خورشید را ربود
آن، نعره می‌کشید که مشت درشت کوه
خورشید را شکست
پوشیده بود چشمه‌ی ماه از غبار ابر
شب، کور بود و پنجره کور و ستاره کور
می‌سوخت در اجاق فرزوان چشم تو
رؤیای روزهای خوش و قصه‌های دور
برخاستی که حلقه کنی دست خویش را
بر گرد گردنم
اما دلم به گفتن حرفی رضا نداد
تا پرسم: این تویی و تو گویی که:
این منم
رهی معیری:
خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است
گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار
خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است
هرزه گردان از هوای نفس خود سرگشته اند
گر نخیزد باد غوغا‌گر، غبار آسوده است
پای در دامن کشیدن فتنه از خود راندن است
گر زمین را سیل گیرد کوهسار آسوده است
کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق
غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است
هر که دارد شیوه نامردمی چون روزگار
از جفای مردمان در روزگار آسوده است
تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست
برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است
شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
صبحگاهان اختر شب زنده دار آسوده است
سیمین بهبهانی:
گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
کوتاه پیش قد بت من کشیده اند
زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها
چندین پی رفوش، به سوزن کشیده اند
 امروز سر به دامن دیگر نهاده اند
آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند
آتش فکنده اند به خرمن مرا و، خویش
منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند
با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ
بهر ملامتم همه گردن کشیده اند
کز عاشقی چه سود؟ که ما را به جرم عشق
با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند
حال دلم مپرس و به چشمان من نگر
صد شعله سر به جانب روزن کشیده اند
سیمین !‌ در آسمان خیال تو، یادها
همچون شهاب ها، خط روشن کشیده اند
منوچهر نیستانی:
ز ما دو خاطره‌ی بی دوام می ماند
ز می نه حال که دردی به جام می ماند
چه سال‌ها که زمین بی من و تو خواهد گشت
که صید می‌رمد از دام و دام می‌ماند!
از این تردد دایم- که در نظرجاری-
کدام منظره‌ی مستدام می‌ماند؟
خطوط منکسری با شتاب می‌گذرند
بر این صحیفه- که گفت؟- از تو نام می‌ماند
چه سایه‌وار سواران در آستان غروب..
چه نقشی؟ از که؟ در این ازدحام می ماند؟
چه باغ‌ها به گذرها – پرازشکوفه‌ی سیب-
چه عطرها که تورا در مشام می‌ماند
ستاره‌ها و سحر ها و صخره ها و سفر...
چه خوب! زین همه بر جا کدام می‌ماند
به جر به چهره‌ی ما خفتگان - که رو در روی-
چه جای پایی از این صبح و شام می‌ماند؟
مسافران ز عطش دسته دسته می‌میرند
و چشمه‌ی حیوان در ظلام می‌ماند.
حسین منزوی:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه‌ی دیدارت
شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود
چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود
محمد علی بهمنی:
خورشیدم و شهاب قبولم نمی‌کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی‌کند
عریان‌ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی‌کند
ای روح بی‌قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی‌کند
این چندمین شب است که بیدار مانده‌ام
آن‌گونه‌ام که خواب قبولم نمی‌کند
بی‌تاب از تو گفتنم و آوخ که قرن‌هاست
آن لحظه‌های ناب قبولم نمی‌کند
گفتم که با خیال تو دل خوش کنم ولی
با این عطش، سراب قبولم نمی‌کند
بی سایه‌تر ز خویش حضوری ندیده‌ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی‌کند
حسین مهدوی(م . موید):
ماه معنی نگاه بود و پیش چشم
کاج را ‌
به مه سپرد و سیمبر نکرد و ‌
پشت چشم
مخمل نوازشش ‌
شب مرا
سحر نکرد
هم / سفر نکرد
هم / نرفت ‌
هم / نبود
هم / نماند
هم / نیامد و
مرا در این گدار یک هزار سال و بیشتر ‌
نشاند
هم / گذر نکرد
 
احمد رضا احمدی:
درختانی را
از خواب بیرون می آورم
درختانی را
در آگاهی كامل از روز
در چشمان تو گم می كنم
تو كه
با همه‌ی فقر و سفره بی نان
در كنارم نشسته‌ای
لبخند برلب داری
در چهار جهت اصلی
چهار گل رازقی كاشته‌ای
عطر رازقی ما را درخشان
مملو از قضاوتی زودگذر به شب می‌سپارد
همه چیز را دیده‌ایم
تجربه‌های سنگین ما
ما را پاداش می‌دهد
كه آرام گریه كنیم
ما
من و تو
چتر را در یك روز بارانی
در یك مغازه كه به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم كردیم
 
عمران صلاحی:
باد آمد و روزنامه خوان شد
باران
می ریخت به صفحه‌ی حوادث
ناگاه کلاغ‌ها رسیدند
با تکه‌ی شب به زیر منقار
از نور ستاره ها گرفتیم
وز صخره و کوه و سنگ بالا رفتیم
پیراهن و کفش من کتانی
و آن هر دو پر از تب جوانی
سنجاقک صد صدا
بر آب نشسته بود
شب
با آب
می‌رفت به ریشه‌ی درختان
رفتیم به قهوه‌خانه شب
ما خسته و چای، تازه دم بود
تاریکی و ترس، پشت دیوار ...

دلربایی بیدل
 

شعرِحاضر:(چهار دهه‌ی اخیر)
در این مقال و تاکنون کارنامه‌ای صورت بست تا تصویری از تاثیر بیدل بر شعر معاصر (پس از 1300 هـ . ش) به دست دهد و این‌ها جملگی نمایی از شعر ایران تا اواخر دهه‌ی پنجاه را نشان می‌داد اما شدت  عمق و گستردگی تاثیر بیدل بر شعر حاضر ایران (چهار دهه‌ی اخیر) از مرتبه و پایه و مایه‌ای برخوردار است که شاید بتوان بیدل‌پذیری شعر ایران در این چند دهه را همسنگ همه‌ی ادوار پیش از آن به شمار آورد.
این وضع دلایل درونی و بیرونی مشروحی دارد که اهم آن عبارتند از:
الف) خروج سبک هندی و به ویژه شعر بیدل از حصر ادیبان آکادمیک، پنج دهه پس از تاسیس دانشگاه تهران و انتشار مقالات و دواوین شعرای هندی‌سرا و سر انجام تجدید چاپ دیوان غزلیات بیدل در ایران
ب) رواج جلسات بیدل‌خوانی، انتشار پایان‌نامه‌هایی با موضوع بررسی سبک هندی و احیای مجادله و گفتگوهای حضوری و مکتوب در این باره
ج) هم افقی و هم نظری حداکثری بین آرمان‌های رایج در نگاه شاعران این دهه‌ها با صورت و محتوای شعر بیدل
د) رفع رخوت و رکود و فراوانی مضمون و انگیزه‌ی شاعری پیامد و وقوع حوادث و رخدادهای پی در پی اجتماعی
 
موج بلند روآوری و اقبال شاعران پرانگیزه‌ی دهه‌های اخیر به سبک هندی و به ویژه بیدل را می‌توان در آیینه‌ی آثار پدید آمده و منتشر شده در این دوران به وضوح دید چندان که به شهادت نمونه‌هایی که آورده می‌شود پذیرفته است اگر این شاعران را شاگردان دور و نزدیک بیدل در شعر حاضر ایران بدانیم: احمد میرفخری نژاد(شیون فومنی)، علی معلم دامغانی، کیومرث عباسی(قصری)، سید محمد عباسیه(کهن)، خسرو احتشامی هونه‌گانی، قادر طهماسبی(فرید)، سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، سلمان هراتی، زکریا اخلاقی، هادی سعیدی کیاسری و...... 
 
میراحمد سیدفخری نژاد(شیون فومنی):
بخوان تا رود باران را زلال آوا کنی آخر
گرانخوابان سنگین سایه را دریا کنی آخر
بخوان از مردمی ها گرچه کام مردمان تلخ است
میراحمد سیدفخری نژاد(شیون فومنی):
بخوان تا رود باران را زلال آوا کنی آخر
گرانخوابان سنگین سایه را دریا کنی آخر
بخوان از مردمی ها گرچه کام مردمان تلخ است
دهن شیرین مگر از گفتن حلوا کنی آخر
خروس آوازِ هول آبادِ شب! قربان فریادت
بخوان تا خواب زشت اندیش را زیبا کنی آخر
 
علی معلم دامغانی:
به دریاهای بی‎‏پایاب برگردان صدف‎ها را
به ماهی‎ها، به شهر آب برگردان صدف‎ها را
بگو چیزی که پنهان آرزو دارید، باید شد
بگو ساحل تهیدست است، مروارید باید شد
کجا؟ کو؟ آب کو؟ آسیمه سر گفتند ماهی‌ها
تک و پایاب کو؟ بار دگر گفتند ماهی‌ها
فزون‌تر جوی کمتر یاب ما بودیم در دریا
عطش فرسود وهم آب ما بودیم در دریا
*
که می‏‎داند که حتی در غرور آب‎سالی‎ها
کنار چشمه خشکیدند، تنگس‎ها و شالی‎ها؟
پدرها نیمه‎شب کشتند بی‏‎خنجر پسرها را
مکاری‏‎ها که برگشتند، آوردند سرها را
زنی در منظر مهتاب، سنجاقی به گیسو زد
چراغ چشم شب‎گردی به قعر باغ سوسو زد
تفنگی عطسه کرد از بام، رشکی توخت بر خشمی‏
دوتاری ضجه کرد از کوه، اشکی سوخت در چشمی
*
به من گفتی که بادآبستنِ خاک‎اند آدم‎ها
و من گفتم ورای حدّ ادراک‎اند آدم‎ها
تو خندیدی که محبوس‌اند و مهجورند ماهی‎ها
و من گفتم که نزدیک‌اند، اگر دورند ماهی‎ها
تو رنجیدی که بی‎مغز است اگر نغز است افسانه‏
و من گفتم برون از پوست‎ها مغز است افسانه...
کیومرث عباسی:
از غم جان نیست گر بردار می پیچم به خویش
برسرگفتار حق ، چون مار می پیچم به خویش
همچو فریادی که خیزد از گلوی کوهسار
در طنین درهم تکرار می پیچم به خویش
تار تارم همچو تار زخمه ی غم خورده است
هرکه ازغم دم زند من زار می پیچم به خویش
بستر راحت  نمی سازد به  طبع  سرکشم
گردبادم در ره هموار می پیچم  به خویش
همچو  پیچک  برگ برگم عاشق آزادگی  است
هرکجا سروی است پیچک وارمی پیچم به خویش
باغبان  اشکم ، خیال  بلبلی  گر سایه وار
بگذرد از خاطر گلزار ،  می پیچم به خویش
من کجا و وصل این خورشید سیمایان کجا
نازک اندیشم چو مو ، از نار می پیچم به خویش
گوهر معنی  به  آسانی  نمی آید  به  دست
بر سر هرنکته‌ای صدبار می پیچم به خویش
(قصری) از بس با  زبان خامه کردم گفتگو
گاه اظهار سخن چون  مار می پیچم  به خویش
 
سید محمد عباسیه(کهن):
ما را تو نمی خواهی ماندم چه بگویم من؟
ناگاه کشید آهی، ماندم چه بگویم من؟
لبخند ملیحی را در بقچه ی بغض خــود
پیچید سحر گاهی، ماندم چه بگویـم مـن
شرمی که در او دیدم، در چشم سوال او
می خواستمش- گاهی ماندم چه بگویم من؟
می گفت: تو هم آخر حرفی بزن و چیزی...
من محو رخ ماهی ماندم- چه بگویم من؟
حرفی نزدم، دیدم حرفی‌ست سکوت من
بی رنگ تر از کاهی- ماندم چه بگویم من
می رفت و نگاهی کرد از پشت سرش غافل
بود از دهن چاهی- ماندم چه بگویم من؟
می‌گفت: بیا با من، یا پیش نگاه من
بگذار، کهن! راهی - ماندم چه بگویم من
 
خسرو احتشامی هونه‌گانی:
غروب، سوخته از بوسه‌ی کویری اوست
ستاره دکمه ی پیراهن عبیری اوست
قرابه های غزل را کنار راه بچین
نسیم صبح پر از عطر گرمسیری اوست
صدای تازگی کاروان حله شکست
که داستان، سخن گیسوی حریری اوست
به گرد خفته قلمدان کهنه گوشه‌ی رف
هنوز هم نگران صورت اثیری اوست
در آن نگاه مه آلود مرد خنزری ام
که صادقانه ترین قصه گوشه گیری اوست
کجاست خنده‌ی میلاد استوایی مهر
دلی پرنده‌ی میعاد زمهریری اوست
مران ز خویش اگر عاشقی تهی‌دستم
شکوه دولت درویش در فقیری اوست
نماند نقد جوانی چو گنج باد آورد
زبان خسته‌ی خسرو پیام پیری اوست
 
قادر طهماسبی(فرید):
يك بغل گل بود و در دامان آغوشم نريخت
يك قدح مي بود و در پيمانه‌ي هوشم نريخت
مجمري نور و حرارت آن حريق ارغوان
در فضاي سينه ي تاريك و مه‌پوشم نريخت
باغبان وصل را نازم كه در اوج عطش
آب در گلدان از خاطر فراموشم نريخت
حافظا! رفتي و در اين سال‌ها شعري زلال
انگبين خلسه اي در جام مدهوشم نريخت
انتظارم كشت و گلبانگ به خون آغشته اي
طرح سيري تازه با فرياد چاووشم نريخت
سال‌ها بگذشت و در ميخانه‌ي متروك درد
خون گرم شيوني در لاله‌ي گوشم نريخت
دوش گفتم ساقيا! امشب چه داري؟ گفت زهر
گفتمش كج كن قدح را، ديدمي‌نوشم نريخت
شب گذشت و روغن خونابه‌اي بغض خسيس
در چراغ چشم‌هاي نيمه خاموشم نريخت
طاقتم از هوش رفت و سيلي اشكي روان
رنگ از رخسار در دست بناگوشم نريخت
قامت بالابلندي چون شهادت، اي دريغ
آبشاري بود و در مرداب آغوشم نريخت
 
سید حسن حسینی:
ای ازلی مرد برای ابد
بی تو زمین سرد ، برای ابد
نام قدیمت زلب حادثه
نعره برآورد برای ابد
پلک تو شد باز به روی دلم
پنجره گسترد برای ابد
هر گل سرخی که جدا از تو رُست
زرد شود زرد ، برای ابد
غیر دلت لشکر اندوه را
کیست هماورد برای ابد؟
نام تو عیّار ز روز ازل
خصم تو نامرد برای ابد
چشم تو در عین تحیّر شکفت
آینه پرورد برای ابد
دست تو از روز ازل زد رقم
بهر دلم درد، برای ابد
مست شد از باده روشنگرت
این دل شبگرد برای ابد
صبح ازل مهر تو در من گرفت
شعله ورم کرد برای ابد
 
قیصر امین‌پور:
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت را
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
سلمان هراتی:
دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو
امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو
آن جا در آن برزخ سرد در کوچه‌های غم و درد
غیر از شب آیا چه می‌دید چشمان تار من و تو؟
دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ
امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو
غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران
صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو
این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما
برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو
با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم
در باغ می ماند یا دوست گل یادگار من و تو
چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم
من می روم سوی دریا جای قرار من و تو
 
زکریا اخلاقی:
ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست
گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست
بر گیسوی تغزل ما شانه می‌کشد
شیوایی دو دست قنوتی که پیش روست
تجریدی از طراوت گل های مریم است
این سفره ی معطر قوتی که پیش روست
بگذار با ترنم مستانه بگذرد
این چند کوچه تا جبروتی که پیش روست
ما راهیان وادی سبز سلامتیم
آسوده ایم از برهوتی که پیش روست
وا می نهیم خستگی خاطرات را
در سایه سار خلوت توتی که پیش روست
تصنیف سیر ساده‌ی یک شاخه‌ی گل است
معراج نامه‌ی ملکوتی که پیش روست
یا رب! مباد بی غزل عاشقی شبی
موسیقی بلند سکوتی که پیش روست
هادی سعیدی کیاسری:
مبارکت ای صبور شب‌ها، به صبحِ تابان رسیدی آخر
ز دل پراکندگی گذشتی، به مطلقِ جان رسیدی آخر
سری نداری، تنی نداری، به غیر خود دشمنی نداری
شمیم پیراهنی نداری، ولی به کنعان رسیدی آخر
دریچه شعله ور گشودی، به عشق آتش جگر گشودی
ز بستر سینه پر گشودی، به زیر دندان رسیدی آخر
شکفت در شعله های خونت، گدازه های تب و جنونت
هزار ابر از دلت برآمد؛ به گل، به باران رسیدی آخر
شبی ـ شبِ خنجر و ستاره ـ به مرگ آویختی دوباره
گذشتی از آسمان سواره؛ به خود، به انسان رسیدی آخر
... تو خواب سرسبز ریشه بودی، بهار فردای بیشه بودی
در ابتدایِ همیشه بودی، ولی به پایان رسیدی آخر
 
این سیاهه و طومار را می توان تا یکصد نام و شعر دیگر نیز بی هیچ تردید و دغدغه‌ای ادامه داد و تاثیر بیدل بر شعر حاضر ایران‌زمین را در دهه‌های اخیر تا شاعران بسیار جوان تری نیز سراغ گرفت و اکتفا به این چند نام، تنها از سر پرهیز از اطاله و تصدیع است.
 
حرف آخر:
نتیجه‌ی این مقال آن است که اگر میراث شعر بیدل را در هریک از دو حوزه‌ی محتوا و صورت واجد سرفصل‌هایی بدانیم که ذکرشان برگذشت این میراث به تمامی در آیینه شعر معاصر ایران اعم از کلاسیک (غزل و دیگر قالب‌ها) و پساکلاسیک (نیمایی، سپید، آزاد،...) به روشنی قابل استشهاد است. این استنتاج مبتنی بر وجود شاخص‌های زیر در شعر معاصر است که جملگی از شاخص‌های شعر در سبک هندی و به ویژه سروده‌های بیدل نیز محسوب می‌شود:
الف) اجتناب از مطلق‌گرایی و باور بر نسبی بودن ارزش، رستگاری، سود، زیان
ب) جزء محوری و نگاه از پایین به بالا و اصالت امید به جای غبطه و حرص و اغتنام لحظه‌ها و آنات
ج) باور به وحدت در عین کثرت و اصرار بر انتشار این نگاه در همه‌ی شئون شاعری
د) اصالت و محوریت شعر بر پایه‌ی شبکه‌ی تداعی و تسلسل تصاویر
هـ) استخدام همه‌ی مهارت‌های ادبی به نفع ایجاد چند معنایی در کلمه، مصراع، بیت و سپس کل شعر
و) برجستگی و فرادستی جزییات و اشیاء در خدمت به فضاسازی و کمپوزیسیون شعر
ز) التزام به هندسه‌ی حروف و کلمات و کشف ارتباط معنایی و لفظی کلمات و همزمان دلبستگی به موسیقی ذاتی، رفتاری و بیرونی شعر
 
 
منابع:
1- یوشیج، نیما.(1383). برگزیده اشعار نیما یوشیج، تهران: علمی فرهنگی، چاپ اول
2- سپهری، سهراب.(1363). هشت کتاب، تهران: طهوری، چاپ اول
3- فرخزاد، فروغ(1352). ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول
4-رحمانی، نصرت.(1336). میعاد در لجن، تهران: انتشارات جیبی، چاپ اول
5- نادر پور، نادر(1349). برگزیده اشعار نادر نادرپور، تهران: انتشارات بامداد، چاپ اول
6- مجد، امید(1384). دیوان کامل رهی معیری، تهران: انتشارات تمشیه، چاپ اول
7- بهبهانی، سیمین(1367). گزیده اشعار سیمین بهبهانی، تهران: انتشارات نگاه، چاپ اول
8- نیستانی، منوچهر(1369). دو با مانع گزیده اشعار،تهران: انتشارات بزرگمهر، چاپ اول
9- فتحی، حسین(1387). گزیده اشعار حسین منزوی، تهران: انتشارات نگاه و آفرینش، چاپ اول
10- بهمنی، محمد علی(1379). گزیده غزل‌های محمد علی بهمنی، تهران: انتشارات کتاب  نیستان، چاپ اول
11- مهدوی،حسین(م موید)(1373). مگر به لبخنده ماه، قم: محراب اندیشه، چاپ اول
12- احمدی،احمد رضا(1371). من فقط سفیدی اسب را گریستم تهران، نشر مرکز، چاب دوم
13- صلاحی، عمران (1370). رویاهای مرد نیلوفری، نشر ناهید، چاپ اول
14-سید فخری نژاد، میر احمد(شیون فومنی)(1373). پیش پای برگ، ناشر مولف، چاپ اول
15- معلم دامغانی، علی(1389). شرحه شرحه ست صدا در باد، تهران: سوره مهر، چاپ اول
16-عباسی، کیومرث(قصری)(1386). حسن ختام، تهران: نشر صبح روشن، چاپ اول
17- عباسیه، سید محمد(کهن)(1385). کوه را با صدای من بگذار، تهران: سوره مهر، چاپ اول
18- احتشامی هونه گانی، خسرو(1394). مهتاب در قلمرو شب، تهران: سوره مهر، چاپ اول
19- طهماسبی، قادر(فرید)(1375). عشق بی غروب، تهران: سوره مهر، چاپ اول
20- حسینی، سید حسن(1388). در ملکوت سکوت، تهران: خانه شاعران ایران، چاپ اول
21- امین پور، قیصر(1372). آیینه های ناگهان،تهران: نشر افق، چاپ اول
22- هراتی، سلمان(1368). دری به خانه خورشید، تهران: سروش، چاپ اول
23- اخلاقی، زکریا(1373). تبسم‌های شرقی،تهران: محراب اندیشه، چاپ اول
24- سعیدی کیاسری، هادی(1373). نامی که گم شده است، تهران: سوره، چاپ اول

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
پرویز عرب پور
Switzerland
۱۵:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نظرات استاد ضیاالدین شفیعی و توضیحات کارشناسی شده
ایشان بسیار خواندنی بود
با تشکر از استاد رضوان ابوترابی ودیگر دست اندر کاران
بخش فرهنگی خبرگزاری یکتا پرس