مردان همواره با دارایی‌شان قضاوت می‌شوند | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس؛
"رودیل" با ایمیل دوم من، نسخۀ کامل کتاب را برایم فرستاد! صداقتم به دادم رسیده بود و توانستم نسخۀ اصلی کتاب را داغ داغ بگیرم.
کد خبر: ۳۶۵۰۷
۱۴:۵۰ - ۱۸ خرداد ۱۴۰۰

مردان همواره

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ پرستو جهان‌بین، مرداد 1369 در اهواز به دنیا آمد. سال 87 دیپلم تجربی گرفت اما بخاطر علاقه‌اش به زبان باعث شد درکنکور زبان حاضر شرکت کرده در رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی قبول شد. و سال 1391 مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را از جهاد دانشگاهی اهواز گرفت.

خبرنگار یکتاپرس، گفتگوی کوتاهی با جهان بین داشته که در اینجا می آووریم:

انگیزه ترجمه در شما از کجا شروع شد؟

حضور در کلاس‌های دکتر صالح حسینی و دکتر عباس امام و دکتر حیاتی در دورۀ کارشناسی انگیزه‌ام را دوچندان کرد تا ترجمه را به شکل جدی دنبال کنم، اما همچنان ترس از عدم موفقیت در این مسیر مرا از این‌که حس بلقوه‌ام را به مرحلۀ عمل برسانم دور می‌کرد. از همان سال‌های تحصیل در دانشگاه، مشغول به تدریس زبان بودم اما چیزی در ترجمه بود که مرا بیشتر از تدریس به سمت خود می‌کشاند.

اعتراف می‌کنم آن‌چنان خودم را سرگرم تدریس کرده بودم که در برهه‌ای از زمان کلاً فراموش کردم هدف اصلی‌ام از زبان خواندن مترجم شدن بود. سال  1394 بود که از دانشگاه آزاد اسلامی مدرک کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی را گرفتم و همچنان ترس دنبال کردن جدی رویای بچگی‌ام دست از سرم برنداشته بود و ترجمه را خیلی کم‌رنگ کنار زندگی‌ام دنبال می‌کردم.

دلیل این که برای ترجمه کتاب " نقاب مردانگی" را انتخاب کردید، چه بود؟

خاطرم می‌آید خیلی تصادفی با صفحۀ لوئیز هووز در اینستاگرم آشنا شدم. کتابش در نیویورک تازه منتشر شده بود و در حال رونمایی بود. اسم کتاب آن‌چنان مرا جذب کرد که مجاب شدم هر طور شده آن را بخوانم.

نقاب مردانگی! Mask of  Masculinity با خودم گفتم چه عجب یک نفر در این زمانه که همه چشم بسته سنگ فمنیست را به سینه می‌زنند، یک نفر هم کتابی برای مردها نوشته! نمی‌توانستم کتاب را از آمازون بخرم. پس مصرانه به انتشارات رودیل پیام دادم و گفتم مترجمی جوان هستم و می‌خواهم کار جدی‌ام را با کتاب نقاب مردانگی شروع کنم؛ می‌دانم فرستادن نسخۀ الکترونیک کتابی که هنوز یک ماه از انتشارش نگذشته آن هم به کسی که او را نمی‌شناسین‌، نه معقول است نه معمول. پس تقاضا کردم بیست سی صفحه از کتاب را حداقل بفرستند. اما این همه نگرانی بی‌دلیل بود. رودیل یا ایمیل دوم نسخۀ کامل کتاب را برایم فرستاد! صداقتم به دادم رسیده بود و توانستم نسخۀ اصلی کتاب را داغ داغ بگیرم.

با خودم عهد کردم کتاب را بدون این‌که یک دور بخوانم؛ از همان ابتدای خوانش ترجمه کنم.به خودم گفتم اگر این کتاب آن‌قدر جذاب بود که مرا تا پایان همراه کند و خسته نشوم پس مخاطبم هم خسته نخواهد شد و ارزش انتشار دارد. فصل به فصل کتاب پر از حرف‌هایی بود که هیچ جا نخوانده بودم. با هر فصل سوالاتی که توی ذهنم داشتم پاسخ داده می‌شد هر فصل مختص به یک نقاب بود. نقاب‌هایی که ما زن‌ها، فرهنگ غالب بر جامعه و کلیشه‌های ذهنی‌مان به مردان تحمیل کرده بودیم و با مثال‌هایی از اشخاص معروف و سرشناس این نقاب‌ها را بررسی و در پایان راه‌حلی ارائه شده بود.

وقتی داشتم نقاب بی‌تفاوتی را ترجمه می‌کردم فهمیدم مردانی که خودشان را سرد و بی‌تفاوت جلوه می‌دهند چه فشاری را تحمل می‌کنند تا وانمود کنند مثل کوه‌اند. مگر آن‌ها با ما زن‌ها چه تفاوتی دارند؟! چرا نشان دادن احساساتشان ضعف تلقی می‌شود؟! این چه سمی است که به خورد ما دادند که مرد گریه نمی‌کند؟!!! یادم می‌آِید وقتی توی خاکسپاری یکی از نزدیکانم می‌خواست از پسرش که به عزای پدر نشسته بود تعریف کند می‌گفت پسرم مثل کوه محکم است و خم به ابرو نمی آورد. چند روز بعد پسرک از بس خشم و غمش را قورت داد که مادر را راضی نگه دارد، سکته کرد و فروریخت.

بله، ما با این حرف‌ها چنین بلایی سر مردهای زندگی‌مان می‌آوریم. به نقاب ورزشکاری که رسیدم کلیشۀ دیگری در ذهنم خودش را نشان داد. مرد باید ورزشکار باشد. چه ورزشکارهای محبوبی که برای نگه داشتن این نقاب خودشان را مجروح و معیوب نکرده‌اند. مگر مرد بودن به این چیزهاست؟!

توی تمام دوران‌ها مردها موظف به تامین خرج خانه بوده‌اند و درست است که همیشه زنان به خصوص زن امروزی پابه پای مرد کار کرده اما خودتان بگویید اگر در خانه‌ای مرد سر کار نباشد نان‌آور نباشد مورد حجمۀ جامعه و خانواده قرار نمی‌گیرد؟! چه بخواهیم چه نخواهیم بار مالی همیشه روی دوش مردان سنگینی می‌کند و همیشه او است که در کشیدن این بار اولویت دارد. مردان همواره با دارایی‌شان قضاوت می‌شوند و همین آن‌ها را پشت نقاب مادی‌گرایی هل داده است. پول شیرین است و این مورد انکارناپذیر، اما وقتی کسی آن‌قدر جان می‌کند که فقط رقم حساب بانکی‌اش را بالا ببرد، زیر چنین فشاری لذت از زندگی را فراموش می‌کند. نقاب جنسی متاسفانه به دستور ارشاد حذف شد و می‌پرداخت به این مورد که تمایل بیمارگونه به تنوع طلبی در معاشرت با زنان هم ریشه در کلیشه‌هایی دارد که این روزها در قالب تعدد زوجین معرف حضور ماست. همیشه تصور می‌کردم مردان پرخاشگر و داد و فریادبه‌پاکن آدم‌های قوی و محکمی هستند اما این هم به لطف نقاب پرخاشگری برایم روشن شد.

نقاب دلقک‌بازی هم، ماجرای آَشنای خودش را داشت. چه مردهایی را دیده‌ایم که پشت شوخی و خنده غم شان را پنهان کردند و سرگذشت شان مثل رابین ویلیامز- طنزپرداز مشهور که زندگی‌اش را با خودکشی پایان داد- شده است.

در نقاب عالم نمایی هم مردها تصور می‌کنند مرد باید علامۀ دهر باشد و همه چیزدان! مگر می‌شود!! و با نقاب آلفایی مردانی را پرورش می‌دهیم که بازی دو سر باخت سلطه جویی را بازی می‌کنند. مردانی که دائما با کشمکش احاطه شده‌اند. مردانی که دوست دارند همیشه حق با آن‌ها باشد. مردانی که همیشه و به هر قیمتی باید پیروز بشوند. در پایان هر فصل راهکارهای چاره‌سازی برای درهم شکستن نقاب‌ها ارائه می‌شود.

کتاب تمام شد و نگاهم به مردها تغییر؟؟ نمی‌دانم تغییر برای ابراز حسم مناسب است یا نه، اما بگذارید این‌طور بگویم نگاهم زیر و رو شد و کتاب را با همکاری نشر ما و شما، روانۀ بازار کردم. شایان ذکر است که این نقاب‌ها مختص مردان نیست و اگر عنوان مردانگی را در نظر نگیریم، می‌توانیم محتوای کتاب را به هر دو جنس تعمیم دهیم. بدون هیچ دردسری ناشر با اولین مکاتبه‌ام با من تماس گرفت و اسپانسر شد.

کتاب دیگری هم توسط شما ترجمه و پچاپ رسیده است،در مورد آن هم توضیح می دهید؟ 

کتاب دومی که از من منتشر شده یک رمان جنایی از سارا پین‌بورو پرفروش‌ترین رمان ۲۰۱۸ از نگاه ساندی تایمز است که مضمونی رازآلود و پر کشش دارد و مثل کتاب اولم، من اولین کسی هستم که به فارسی ترجمه‌اش کردم.

عنوان اصلی کتاب  Cross her heart  است که با صلاح دید ناشر و بنده به "از من عکس نگیرید" تغییر کرد.  سارا پین‌بورو behind her eyes را که پرفروش‌ترین رمان 2017 از نگاه نیویورک تایمز است در کارنامۀ خود دارد که شبکۀ نتفلیکس با اقتباس از آن سریالی با عنوان پشت چشم‌هایش ساخته و هم‌اکنون در حال پخش است. اما داستان لطفا! از من عکس نگیرید: تلاش شخصیت اول داستان را نشان می‌دهد که در تکاپوی پنهان کردن گذشته‌اش خودش را به آب و آتش می‌زند. تلاش یک زن تنها، یک مادر، که جان می کَند تا مثل یک آدم عادی زندگی کند، همان چیزی که همیشه آرزویش را داشت که پوست بیندازد و آدم دیگری بشود.

اما سایه ای از گذشته دست از سرش برنمی دارد و گذشته طوری سر باز میکند که هیچ کس جز خودش نمی‌تواند این طغیان را آرام کند. و شاید این طوفان تنها با گرفتن جان کسی دیگر فروکش شود.  
 
کسی در این راه مخالف شما بود؟ و یا سلیقه ای برخورد می کرد؟

همیشه اطرافیانم، من را سرزنش کردن که چرا کتاب‌هایی رو که توی ایران هیچ کس ترجمه نکرده کار می‌کنی و جواب من این بوده است: که هنر یک مترجم به این است که کتاب تازه ای را معرفی کنه وگرنه ترجمه نویسنده‌های نام‌آَشنا که توی ایران و پشت ویترین‌های کتابفروشی‌ها فراوان است و همه حتی اگر شده برای ژست‌های اینستاگرامی و سلفی‌های متظاهرانه سراغشان می‌روند که کار شاقی نیست!

و حرف آخر؟

گله دارم از کتابفروشی‌های شهرم که کتاب‌های مترجم‌ها و نویسنده‌های جوان را آن پشت، دور از چشم قرار می‌دهند و اگر اعتراضی هم بکنی بی‌فایده است، چون یاد نگرفته‌اند کتابفروشی سهمی در معرفی کتاب‌های تازه دارد. گله دارم از کتابفروشی‌های شهر خودم که با وجود این‌که با همان مسئول پخش که کتاب "لطفاً از من عکس نگیرید" را پخش می‌کند، کار می‌کنند اما بعد از سه ماه که پیگیر می‌شوم چرا کتاب را نیاورده‌اید!!! خودشان را به آن راه می‌زنند و جواب سر بالا می‌دهند.

بله، گله دارم از شهر خودم، مگر اهواز چند تا مترجم سی ساله دارد!! انگشت‌شمار. که این‌طور با بی‌مهری در سفارش و تهیۀ کتابم می خواهند مرا دلسرد کنند. اما من دلسرد نمی‌شوم و هر بار با ترجمۀ کاری تازه، آن لحظه که کلمه به کلمه را کنار هم می‌گذارم و رمزگشایی می‌کنم جان تازه می‌گیرم.

عزیزانی از من می‌پرسند در ترجمه که نان نیست می‌گویم در ترجمه نان نیست اما جان هست. تا دلتان بخواهد جان هست.من دنبال جان هستم. نان خودش می‌آید. من معتقدم وقتی آدم کاری را از صمیم قلب انجام می‌دهد و بخشی از روحش را در آن می‌دمد، چه چیزی از این باارزش‌تر است؟

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محمد.ز
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۸
مترجمی توانا و دلسوز ادبیات ایران.بی صبرانه منتظر کارهای بعدیتون هستم
Zahra sohrabi
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۸
با آرزوی موفقیت برای مترجم جوان خانم جهان بین
محمد شیشه گرزاده
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
سلام به دخترگلم وجودت باعث غرور وافتخاراست موفق باشید پسرعموی مادر بزرگ هستم
مرضیه منجزی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
خانم جهان بین بسیار لذت بردم از دیدگاهتون و باعث افتخارم هست که همشهری شما هستم و پشتاقم که کتاب نقاب نردانگی رو بخونم
پرویز عرب پور
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
درود و عرض ادب
خوشحال شدم که در ویترین ترجمه ادبیات کشورم کتابهای مهربانو پرستو جهان بین را می بینم این جوانان از نسل
فرزندان ما هستند سرمایه های ارزشمند معنوی که باید به
آنها بها دهیم سپاس از استاد ابوترابی بخاطر معرفی این
عزیزان
ناشناس
Netherlands
۱۹:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
از گذشته های دور مانده است که پدر (نان آور خانواده )است نا وبابا مادر وپختن ....با رشد وظایف انسانی در جهان بالخصوص در خاور میانه ابن امر فرق خود را به ظهور رساند ....در روستاه های ایران ( گیلان ) مت شاهد این نابرابری بودهام ....ایکاش شماره ی امتشارانی می گذاشتند تا کتاب تهیه میکردیم ....جناب رضوانی چشم من در خواندن متن ریز بی قراری می کند مدام خیس می شود اگر حروف درهم می شمند مرا ببخش ....
سمانه دانیانیان
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
دروداااا
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۲۱
از سادگی و روراستی و صداقت سرکار خانم جهان بسیار لذت بردم و باهاشون هم عقیده ام که جان بسیار باارزشتر از نان هست . واسشون آرزوی موفقیت دارم و دوست دارم کتاب ایشون و تهیه و مطالعه کنم . و مطمنم آنقدر عالیست که به دیگران هم پیشنهاد بدم . واسشون آرزوی موفقیت دارم . و از شما جناب ابوترابی عزیز و تیم خوب و باارزش یکتاپرس بابت این آشنایی های عالی سپاسگزارم ❤