گروه فرهنگ و هنر یکتا پرس؛ میهمان گفتگوی امروز ما شاعر، منتقد، محقق و مدرس خوب و نام آشنای معاصر دکترسید ضیاالدین شفیعی هستند. استادی که شاگردان زیادی را تحت تعلیم خود داشته و محققی که سال ها از عمر خود را صرف تدریس و بررسی شعر بیدل کرده و این اواخر نیز اثر بسیار ارزشمندی در قلمرو شعر بیدل به چاپ رسانده که درباره این مجموعه هم گفتگویی با چهره های مطرح ادبیات کشور خواهیم داشت.
سیدضیاءالدین شفیعی، متولد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۴ مشهد و دکترای زبان و ادبیات فارسی است . در حوزۀ شعر دفاع مقدس و ادبیات پایداری تلاش تحسین برانگیزی داشته است. شفیعی دارای نشان درجه یک هنر در حوزه شعر است. مسئولیت بررسی محتوای برنامههای صدا و سیما، مسئولیت اداره کل روابط عمومی حوزه هنری و مدیریت هنری شورای هماهنگی سازمان تبلیغات اسلامی ازجمله فعالیتهای فرهنگی او است. وی بیش از ۵۰ عنوان کتاب در بخشهای شعر، نثر، نقد و ترجمه منتشر کرده است. «رویای هشتم»، «سکوت آزاد است»، «بعد از سکوت» و «دودمان کافه سوخت» برخی از مجموعه اشعار او است.
گفتگوی صمیمی و پربار دکتر شفیعی را به اتفاق می خوانیم:
بفرمایید ذوق شعر و شاعری در شما از چه زمانی شروع شد و از چه زمانی بهصورت جدی دستبهقلم بردید؟
نگاه کردن به زمان دقیق شروع، کار دشواری است اما اگر بخواهم به این سؤال پاسخ دهم میتوانم بگویم که از همان زمان کودکی بهویژه زمانی که تحصیلات ابتدایی خود را میگذراندم به معنای عام کلمه تعلقخاطر خاصی پیدا کردم به ادبیات. در جواب به اینکه از چه زمانی دستبهقلم شدم باید بگویم که بهطورجدی از زمانی که در مقطع راهنمایی بودم شروع به نوشتن شعر کردم و از سال اول دبیرستان تا 6 الی 7 سال بعد از آن کارهایم را برای روزنامهها و مجلات بانام مستعار میفرستادم.
چرا بانام واقعی خودتان برای مطبوعات کار ارسال نمیکردید؟
بههرحال ما در آن زمان همانند جوانان این روزها بهمحض پیدا کردن سرسوزنی ذوق ادبی به دنبال اسم و مقام نبودیم بلکه شرمی داشتیم از اینکه خود را هم پای بزرگانی همچون فروغ یا اخوان شاعر بنامیم. از همین رو چندین سال بانام سید رضا حبیبی برای روزنامه و مجلات کار میفرستادم اما از سال 63 شعرهایم را بانام خودم منتشر میکردم که مصادف بود با جنگ. لازم به ذکر است که من از سال 61 وارد جنگ شدم و تا پایان جنگ هم در جبهه و در کنار همرزمانم ماندم و بدیهی است که در آن برهه شعر در مرکز فعالیتهای من قرار نداشت.
اولین کتابتان را در چه سالی منتشر کردهاید؟
در سال 1372 اولین کتابم را منتشر کردم.
مضمون بیشتر آثارتان چیست؟
من در تمام این سالها به دنبال نوعی آرمان اجتماعی بودهام که آن محور مرکزی اکثر شعرهایم شد. حتی در شعرهای عاشقانهام هم بهنوعی آرمان اجتماعی دیده میشود. اکنون هم این مضمون به یک مشخصه و امضا برای شعرهایم تبدیل شده است.
از ادبیات آیینی برای ما بگویید؟
حوزه ادبیات آیینی بهواسطه مقاطعی از زندگی ما جزء اولویتها و آرمانهای اجتماعی ما بود و من در مورد هر آنچه که جزء آرمانهای اجتماعی قرار گرفته باشد شعر سرودهام. برای مثال باید بگویم که مجموعه شعری دارم بنام «اولیای هشتم» که مختص به امام رضا (ع) است.
در چه قالبهایی شعر میگویید.
شعرهای برخی از شاعران فقط در قالبهای خاصی محدود میشود اما من به دلیل کنجکاوی که داشتم و پسازاینکه دست از طبابت کشیدم و به ادبیات رو آوردم با دقت بیشتری همه گوشههای ادبیات را موردمطالعه قرار دادم به همین دلیل تقریباً در همه قالبهای مشهور و غیر مشهور شعر گفتهام.
برای مثال مجموعه شعر «دودمان کافه سوخت» ماجرای پنج شب کافه نشینی است که شاعر هر شب خدا را دعوت میکند به کافه و خداوند هر شب با یک نفر ملاقات میکند و خداوند شبی با جوان، شبی با زن، شبی با کارگر، شبی با روشنفکر و درنهایت با خود شاعر دیدار میکند و من در این پنج شب متناسب با موضوع، قالب شعر را تغییر دادهام.
من این مجموعه شعر را از قالب چهارپاره شروع و به مثنوی ختم کردهام. هرچند که در این میان قالبهای دیگر را هم به کاربردهام. برای مثال در شب گفتگو با زن بخش ملاقات در شب و روز را در دو وزن مختلف سرودهام چراکه احوال زن در شب و روز باهم متفاوت است و من سعی کردهام که همه این ملاحظات را در شعر جستجو کنم. درنهایت شب آخر ملاقات را که شب دیدار خداوند با شاعر است در قالب سپید و با زبان نو و مدرن سرودهام.
باید اشارهکنم که بنا به تعریف شرقی که ما از شعر داریم و خاستگاه شعر را شهودی میپنداریم میتوانم بگویم که شعر بهصورت انداموار متولد میشود و قالب، زبان و موضوع شعر بهصورت همزمان متولد میشود و با توجه به این موضوع ما نمیتوانیم انتخاب کنیم که شعر را در قالب دوبیتی، سپید و یا قالبهای دیگر بگوییم بلکه شعر به یک آن تراوش میشود. ازاینرو من تمام قالبهای شعری حتی قالبهای غیر مشهور را هم مطالعه کردم و حتی شعرهایی دارم که نه در قالب دوبیتی میگنجند و نه رباعی.
پیراهنی از ستاره در تن
امشب لبریزم از رشتههای خفتن
امشب خوابی که به صبح میرساند شب را
صبحی که به شب رسیده چون من
این شعرها دوبیتیهایی هستند که نه میتوان گفت دوبیتی هستند و نه رباعی اما به دلیل اینکه آگاهانه به سراغ ادبیات آمدهام سعی کردهام تا جایی که امکانش وجود دارد تمام ابعاد ادبیات را مطالعه کنم و از آن بهره ببرم.
یعنی شما بیشتر ضمیر خودآگاه خود را در سرودن شعر بکار بردهاید تا ناخودآگاه؟
شعر انتزاعی از دو حوزه خودآگاه و ناخودآگاه است و من تلاش میکنم که یک پل معنادار بین خودآگاه و ناخودآگاه برقرار کنم. در بخش خودآگاه دانش ادبی اتفاق میافتد که شعر در این بخش بسیار فقیر است. منظورم از این حرف این است که درواقع شاعران ما در بخش دانش ادبی بسیار فقیرند اما ناخودآگاه همان شهود است که به شاعران الهام میشود.
به عقیده و تعریف شرقی شعر میتوانم بگویم که شعر صورتی از یک محتوا است که به صورتهای دیگر از همان محتوا تأثیرگذارتر باشد و معنی در آن به تأخیر بیفتد. پس بر اساس همچون تعریفی نمیتوانیم بگوییم کسی میتواند اراده کند که در ساعتی معین شعر بسراید چراکه لحظه شهود دست شاعر نیست. شاعر فقط میتواند در لحظه ایجادشده متوجه شهود شود.
با توجه به این تعریف اگر شاعری از قبل برای لحظه شهود تمرین کرده باشد و بادانش و آگاهی در آن موقعیت قرار گیرد این امکان برایش پیش میآید که پلی بین خودآگاه و ناخودآگاه خود برقرار کند زیرا شهود یا لحظه تماشا همانند اسبی سرکش است که کسی نمیداند چه زمانی قرار است سواری دهد اما سوارکار در آن لحظه نباید سوارکاری را بیاموزد بلکه باید از قبل سوارکاری را با تمرینهای فراوان فراگرفته باشد تا زمانی که اسب سرکش شروع به تاختن کرد بتواند او را هدایت کند.
اما متأسفانه شاعران نسل جدید این موضوع را در نظر نمیگیرند و بدون دانش ادبی شعر میسرایند و گمان میکنند که تنها وجود شهود برای شاعری کافی است درحالیکه درگذشته شاعران معتقد بودند که برای سرودن شعر باید از تمام علوم آگاه باشد تا بتواند دستبهقلم شوند.
تفاوت شعر دوران گذشته با شعر یکی دو دهه اخیر چیست و علت ضعیف شدن شعرهای اکنون چه می تواند باشد؟
تا قبل از سه الی چهار دهه گذشته شعر یک انتقال دهنده بود و همه علوم، فنون و مهارت ها در قالب شعر منتقل می شد. زیرا تا زمانی که شعر نبود ریاضیات، شیمی، کشتی، شطرنج و یا خیلی از علوم دیگر منتقل نمی شد به همین دلیل کسی که شاعر بود پیشتر از آن منجم، شیمیدان، ریاضیدان، حکیم و یا طبیب بود تا اینکه به شعر روی می آورد.برای مثال از شخصی همانند ابوعلی سینا شعر باقی مانده است درحالی که وجه شاعری ابوعلی سینا تنها وجه کوچکی از جهان عظیم دانش وی بود.
اما امروزه همه این علوم و فنون برای خود یک اهرم جدا پیدا کرده اند و اهرم های جهان معاصر ما به رسانه های مکتوب، صوتی و تصویری تبدیل شده اند و همین ام شانه شعر را سبک کرده است و شاعران نسل نو دیگر احساس نیازی نمی کنند که باید حکیم یا طبیب باشند تا شعر بسرایند بلکه گمان می کنند تنها بسنده کردن به ذوق هنری بدون دانش برای شاعری کافی است.
در این دوره شاعرانی را شاهد هستیم که نه تنها ادبیات کلاسیک را مطالعه نکرده اند که حتی از ادبیات سه الی چهار دهه قبل خود هم اطلاعی ندارند و سوالی که ذهنم را مشغول کرده این است که چنین شاعرانی در قرن بیست و یکم چه حرف تازه ای برای گفتن به مخاطبان می توانند داشته باشند.
مسئله دیگر این است که شاعر نسل جدید دیگر به هیچ وجه قائل به دانش ادبی نیستند و مطالعه دقیقی ندارند درحالی که در ادبیات کلاسیک، شاعران چیزهایی را به کار می بردند که اکنون همان موارد برای شاعران دهه های اخیر تبدیل به کشف و معجزه شده است.
به عقیده من اگر نسل جوان تنها اتفاقات ادبی دهه چهل را مطالعه کنند من با تمام وجود به آنها احترام می گذارم اما متاسفانه این اتفاق نمی افتد و فکر نمی کنند که برای مثال پایان های بازی که اکنون در فیلم ها و یا ادبیات به کار گرفته می شود شاعران دوران گذشته درادبیات کلاسیک آن را در قالب موقوف المعانی به کار برده اند.
شما وضعیت فرهنگ و هنر یکی دو دهه اخیر را چگونه ارزیابی می کنید؟
فکر می کنم که فرهنگ و هنر ما نه تنها درصدر که حتی در ذیل هم قرار ندارد بویژه دراین سه الی چهاردهه اخیر همه کسانی که آمدند و رفتند تکه ای از این ماه که همان فرهنگ و هنر غنی کشور است را در جیب خود پنهان کردند و رفتند و حالا از آن چیزی باقی نمانده است.
یادم می آید جایی در این باره گفته ام که نمی دانم چرا تمام مسئولان و متصدیان فرهنگ و هنربیماری پارکینسون دارند و بلور فرهنگ به دست آنها می افتد و بنظر می رسد که پارکینسون داشتن برای جابجایی این بلور ارزشمند، به جزئی از ذات و لوازم مسئولان و متصدیان فرهنگ تبدیل شده است.
به عنوان یک هنرمند با چه مشکلات و آسیب هایی در دولت یازدهم و دوازدهم و یا دوره های قبل روبه رو بوده اید؟
سالها می شود که من به تقاضای کسی برای گفتوگو پاسخ نداده ام چراکه جز اندوه و اشک چیز دیگری برای گفتن باقی نمانده است و باید بگویم متاسفانه مسببان این موضوع از سرغفلت مرتکب چنین اشتباهی نشدهاند.
من در سال 83 گلایه ای از مسئولی درخصوص وضعیت نابسامان موجود حوزه فرهنگ کرده ام و گفته ام که در این حوزه عده ای آمده اند که قصد دارند خاک سرزمین فرهنگ را به توبره بکشند.
همچنین خانه نشینی وسیع اهالی فرهنگ بسیار دردناک است و دریغ بسیار بزرگی است که آرزوهای فردای ما در گذشته های دور ما باشد.
بنظرتان برای گسترش فرهنگ و هنر در کشور چه باید کرد؟
همانطور که در گذشته های دور، دولت ها هیچگونه دخالتی در فرهنگ کشور نداشته اند و اجازه دادند که فرهنگ راه خود را در پیش بگیرد اکنون هم تنها راه بهبود فرهنگ در این است که مسئولان دست از دخالت در حوزه فرهنگ بکشند و بگذارند فرهنگ راه خودش را دنبال کند.
بخش دوم گفتگو بزودی منتشر خواهد شد.
انتهای پیام/
همیشه موفق و پیروز باشید
حضور استاد شفیعی عرض سلام دارم ایشان مطالبی را
بیان فرمودند که بلای جان فرهنگ و ادب شده
متاسفانه بعد از انقلاب با بوجود امدن اداره ارشاد سعی کردند با سانسور و اعمال فشار فرهنگ اسلامی را به جامعه دیکته کنند که نه تنها این خواسته محقق نشد که انچه از فرهنگ گذشته مانده بود ویران شد امروز فرهنگ نوجوانان و جوانان
به کدام سمت و سو متمایل شده است ؟؟؟
سپاس از دست اندر کاران این مجموعه