مالک البطلی شاعر و نویسنده جوان عراقی | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس؛
البطلی همچنین در نگارش شعر فصیح و زبان معیار نیز دستی دارد و مقالات ادبی بسیاری نیز نوشته و در روزنامه‌ها و مجلات عربی و غیرعربی به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۴۴۴۲۰
۰۲:۱۷ - ۳۰ تير ۱۴۰۰

مالک البطلی

 

اصغرعلی کرمی/ معرفی شاعر و نویسنده عراقی

مالک البطلی: شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و عکاس عراقی اهل بصره است. وی در زمینه اشعار مردمی که در عربی به عنوان "شعر شعبی" معروف است تجارب بسیاری دارد و از این نظر نام آشنایی است.

البطلی همچنین در نگارش شعر فصیح و زبان معیار نیز دستی دارد و در کنار آن مقالات ادبی بسیاری نیز نوشته و در روزنامه‌ها و مجلات عربی و غیرعربی به چاپ رسانده است. از جمله  می توان به مجموعه شعر "زنده بی رزق روزی" اشاره کرد که در اروپا در دست چاپ می باشد. 

چند شعر از مالک البطلی را با هم می خوانیم:

--1--


همیشه
کنار در مجالس عزا
نشسته و گریه می کنم
تنها آرزویم این است
که روزی رقیه
با قدم های لرزانش
از آنجا بگذرد
و قدم بر چشمم بگذارد
و برایم از زخم گوشواره ها بگوید
و تلخی آهی
که سر کشیده است

--2--

ای ساربان
من گریزانم از خود
بسیار گریزانم از خود
و تاب و توانی جز تو ندارم
به من رحم کن
به من رحم کن
دستم را برای سفر بگیر
و با این تن بی جان مهربان‌باش
بر من گریه کن
بر من ناله کن
بر من فریاد بزن
بر من نوحه بخوان
مرا ببر
مرا ببر
به من رحم کن
و با من مهربان باش
من غذا نمی خواهم
از غربت و از ناله و تشنگی و ترس سیرم
اندوه من مانند رودخانه ای است که تا ابد جاریست
مرا بگیر
مرا بگیر
گویا که من ابری سرگردان هستم
که از شدت تلخی فوران کرده است
و پیش چهره خدا گریه میکند
به خون آغشته
مبادا لب های تشنه را سیراب کنی
مرا ببر
تا پایان یابم
مرا ببر تا این شن های رفته در چشم ها را پاک کنم
ای ساربان
مرا ببر تا گونه هایت
که از نور خورشید سوخته است را
نوازش کنم
مرا ببر
مرا ببر
با این زخم ها
با این دنده های شکسته
با این غربت
با این ضعف
از من آنچه داشتم را به تاراج بردند
و من اینجا
تنها و سرگردان به دور خود می گردم
تنها ترسم این است که مرا رها کنی
مرا ببر
مرا ببر
همه شهرها ترسناک و بی سرپناهند
و من از تبعید گاهی به تبعیدگاه دیگری می‌روم
از برادری به برادری دیگر
بی‌خانمان
خود را در شکاف اشک هایم پنهان می کنم تا خوابم ببرد
خدانگهدار
خدا نگهدار ای ساربان
این صحرای غربت روی مردانگی به خود ندیده است
و من سخت بیمارم

--3--

تو معنای این چیزها را نمی دانی
این که شکاف روحم را ببافم
بر قالیچه
مادر بزرگ
اینکه بر شکستگی قلبم سجده کنم
و تو را بخواهم
معنای این ها را هرگز نمی دانی
معنای این را که چمباتمه بزنم
روی خودم
و خوابم ببرد
در خانه گوشواره های تو
این که تنها باشم
مانند مترسکی
که چشم انتظار است
لباسی نو بر تنش بپوشانند
اینجا همه چیز رو به سوی تاریکی دارد
رو به سوی گریه
رو به سوی فریاد
و من بر بالای آسمان غربت
اندوهگینم
بی هیچ صدایی
و بی هیچ اشکی

--4--

خدا می داند
هر گاه از اسب ها می نویسم 
برایشان سم نمی گذارم
می ترسم با مرثیه ای روبه‌رو شوم
که در چهره اش، پیکر حسین بن علی(ع) تصور شود
که  زیر سم اسبان مانده باشد

--5--

 آه ای صحرای کربلا
بیابان به زمین خورد
و گلوی نور بریده شد
سایه ها مردند
در آغوش شنزار
و من تاکنون نمی دانستم که نور هم قربانی می شود
آه ای کربلا
ستون خیمه شکسته شد
چشمان رمه ها آتش گرفت
اما همچنان ایستاده
و حجابش را بر سر نگه داشت
با رنگ پریده
آه کربلا
فرو افتاد
مانند پریزادی از شاخه ای در بهشت
زخم عمیق  یک سوال، دهان گشود
زیر سم اسبها
آنگاه که آیاتی از قرآن می خواند
بر چهره خاک
صحرای کربلا
در اینجا بال کبوتر پر شکسته باز شد
تا در میانه گرما به دنبال برادرانش بال بگشاید
و خون که خنده بر لب داشت
از دست خون آلوده بنی هاشم
تا آسمان پاشیده شد
و دیگر  به زمین بر نگشت
آه ای صحرای کربلا
در آنجا آخرین چکامه
گریه کرد
و بی هیچ کلمه‌ای شعر را در آغوش گرفت
در آنجا آخرین رودخانه، رودخانه ای دیگر را در آغوش گرفت
بی آنکه دستی داشته باشد
و تا کنون هیچ نهری را ندیده‌ام که در کنار رودخانه از آتش باشد
و هیچ شعری را ندیده‌ام
که از متنی جدا شود
و بدون آنکه دستی داشته باشد
ابیات دیگر را در آغوش می کشد
آه ای کربلا
هنوز هم هر کودکی
که در میدان جنگ بر زمین می افتد
گویی منتظر مانده
تا خودش را روی چادر زینب بیاندازد

**
گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ معرفی و ترجمه اشعار توسط دکتر اصغر علی کرمی، شاعر و مترجم نام آشنا، انجام گرفته است . ار ایشان کمال تشکر را داریم .

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: