پاییز، فصل رویاهای جامانده است | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس:
با شعرهایی از بیژن جلالی، محموذ معتقدی، عبدالرضا پارسا، رضا پناهایان الوارس، آنیتا قربانعلی زاده، شادیه غفاری، گلاره الوندپور، سوسن صدیقی.. صفحه شعر یکتاپرس، تریبونی برای شعر جوان
کد خبر: ۵۵۱۶۳
۱۷:۳۶ - ۰۸ مهر ۱۴۰۰

شعر

 

************************************************

شعر

بیژن جلالی

*

مردن چه امر ساده ای است
و از زندگی کردن بسیار آسان تر است
تمام خفقان یک مرگ
در مقابل یک شک
در مقابل یک حرص
در مقابل یک ترس
در مقابل یک کینه
در مقابل یک عشق
هیچ است
مردن امر ساده ای است
و در مقابل خستگی زندگی
چون سفری است که در یک روز تعطیل می کنیم
و دیگر هرگز باز نمی گردیم

--2--

آن روز که مردم

آنچه را که یادگار دریاست

به دریا باز دهید

آنچه را که از آسمان

در دل من مانده است

به آسمان بازگردانید

زمزمه ی جنگل

و صدای آبشارها را

به جنگل و آبشار

برگردانید

و اگر ستاره ای در دست های من

مانده است

آن را به آسمان باز فرستید

و آن گاه تن من را به زمین

باز دهید

و قلب من را به سکوت و تاریکی

بسپارید

وسپس به آهستگی از من دور

شوید

تا هرگز از رفت و آمد شما

با خبر نباشم

--3--

بعد از ظهر های دلگیر

آبان ماه

که برگ های نیمه زرد به تن درخت

عاریتی هستند

و چند کلاغ در پرواز

از پشت درختان می گذرند

بعد از ظهر های دلگیر

پاییز شمیران

که من را به طولانی بودن شب

امیدوار می کنند

--4--

به چند کلام چنگ می زنم

ولی سیلاب جهان مارا می برد

و اگر سخت در کلمات نیاویزیم

از ما اسکلتی آویخته از کلمات باقی می ماند

--5--

شاید لیوان

از شکسته شدن

درد می کشد

و دیوار از خراب شدن

شاید تن ما نیز

از مردن رنج می کشد

بی آنکه دیگر بدانیم

***************************

 

شعر

محمود معتقدی

*

نقشی ازجمال تو و
همه رویا های باز مانده آت
پاییز دل داده به صدای گفتگویت
از دفتر عشق
سطری بخوان و ، رسم دوباره ای بر پا کن !

--2--

صدای تو
صدای سرخ تو
صدای سبز تو
چیزی به همه ی روزهای شنیدنت نمانده است
پاییز،راهی به کشف رویاهای جا مانده ی سربه زیرت،
کنار گزاره ها ی جهان تو،باز ایستاده ام
بپذیر !

--3--

اینگونه بود

روایت منظر دیگری برای دویدن و دیدنت
آنگاه که، میان این همه نبودن ها وبودن ها، این بار هم
ردپای عاشقانه ی سر به زیری را تو همچنان بر دوش می‌کشی ،شگفتا !

،چه لبخند نگفته ای, گویی،در هیاهوی تنها یی ات،هنوز
به پا ایستاده است؟
گفتم گزاره ی،
پاییز ،فصل رویا های جامانده ی همه ی روزهای من است
نه بیشتر!

--4--

این واژه های ساکت سربه زیر ،گویی هنوز به صف
ریشه های تو می رسند
جغرافیای گمشده ای
این کابوس های جامانده را دارند،رصد می کنند
تلخ و تلخ تر، همانا
این سطرهای خاموش پر از صدای بی عشقی
به روان پریشان تو می تازند
دیگر،چه داری که نگویی؟

***************************

 

شعر


 عبدالرضا پارسا

*

جاده می خواند مرا
سفری باید
به مقصد چشمانت
اگر هنوز به راه اند 

--2--

حرف ناگفته ،
که مانده در پس کنج گلو
منتظر می ماند
تا اگر باز دوباره گذرت
سوی این دشت پر از واژه رسید
جاری شود و ما
لبی تر کنیم از اشک

--3--

رایحه ای با طعم عشق
در هوا جاری بود
روانه گشتم
به خانه ات رسانید
زیر چتر بید مجنون
شانه ای زلفهایت را می شمرد
و نسیمی ،
آن را به روی شانه ات می چید
بس کن ،
در شهر همه ره گم کرده اند 

***************************

 

شعر

رضا پناهیان الوارس

*

شاید تورا شاید تو را... پاییز بعدی
شانه به شانه با تو، با، پاییز بعدی

این قاصدک ها را اگر جدی بگیری
دست من و تو ، آشنا، پاییز بعدی

هر چند می دانم نخواهی ماند پیشم
پر می‌کشی تنها، رها، پاییز بعدی

ای کاش برگی بودم اما در کنارت
تا بشکنی در زیر پا، پاییز بعدی

قدری تامل کن هنوز از مهر باقیست
آخر چرا؟ اخر چرا پاییز بعدی

روحم درون این قفس می ماند ایا؟
هستم در این دنیا، خدا! پاییز بعدی ؟

میترسم از دست تو و قول و قرارت
یک عمر گویا مانده تا ، پاییز بعدی

این قصه پایانی ندارد مثل هر سال
شاید تو را شاید تو را پاییز بعدی

--2--

آمد و بر هر چه بی درمان دچارم کرد و رفت
شیر بودم چشم آهویی شکارم کرد و رفت

خنده هایم بر لب آیینه ها جا مانده اند
عشق هر وقتی که آمد غصه دارم کرد و رفت

سرکشی های مرا طوفان حریفی ساده بود
یک نسیم آهسته خندید و مهارم کرد و رفت

سرو بودم سالها ، پاییز از من خسته بود
بی سبب دست تبرها واگذارم کرد و رفت

خواستم عاشق نباشم زندگی را باختم
حکم بر دل کرده بود آنکه قمارم کرد و رفت

سوختم، خاکسترم تن پوش بادی هرزه شد
بیقرارم ، بیقرارم ، بیقرارم کرد و رفت

 

******************************

 

شعر

گلاره الوندپور

*

تمامش کن
بگذار صادقانه بگویم
می ترسم از تکرار
و تو تکرارِ تمام ترس های منی
باید که برگردی
و راه بی اندازه کوتاه است،
وقتی که پایان فرا می رسد
پاییز نزدیک است
و زمستان قبل از هر خوابی در من زبانه می کشد
نگاهت دروغی شرمناک است
و تو را تا مرز بی چیزی می کشاند
بی اندازه از فریب
برگرد
من آرامِ آرامم
و بوی خاکستری گسستن را از دور می فهمم
من پایانی آرامم
و یاسِ قلبم در سجاده ی عشق کافی است،
تا سرسپردگی
تا بوی ارغوانی پاییز پیشِ رو

 

*****************************

شعر

شادیه غفاری

*


آنقدر به آینه زل می‌زنم
تا دریازدگی‌ام را
بالا بیاورد
و چشمانم ابرها را،
هنوز بافه های مرده
آویزانِ آینه،مرا نگاه می‌کنند
وگیره سری که چنگ درموج ها می‌کشد
غرقست در خیال پنجه هایت؛
تو
با باد رفتی
دریا را بردی
حواصیل ها را پراندی
و من در ساحلی پر از زخم
موهای آینه را می‌چینم؛

کجای خاطره های خیس
نمک پاشیدی
که ماهی‌ها غرق‌اند
در اشکهای خواب زده‌ام ..؟

 

***********************

شعر

آنیتا قربانعلی زاده

*

وقتی که روی ِ پلکهایت خواب افتاد
از آسمان ِ چشم ِ من ، مهتاب افتاد

دیدم چگونه در اتاق ِ خاطراتم
لبخندِ سرخ و محشرت از قاب افتاد

تب های طولانی مرا در شب فرو بُرد
بعداز تو روحم دست ِ یک مرداب افتاد

دربازی ِ دنیا که هُل داده ست ما را
قلب ِ تو پیش از قلب ِ من از تاب افتاد

خورشید ِ فردا چادرِ مشکی سرش کرد
وقتی که روی پلک هایت خواب افتاد...

--2--

گریه کن عیبی ندارد بخت اگر یارت نشد
یک نفر حتّی سر سوزن گرفتارت نشد

فرض کن گل بودی امّا زیر پاها لِه شدی
باغبان پیدا نشد ، همسایه غمخوارت نشد

بینِ ساعتهای پُر تشویشِ عشق و انتظار
هیچ چشمی بیقرارِ وقتِ دیدارت نشد

تکیه کردی باز هم بر سایه ی تنهایی ات
در تعارف هم کسی یک لحظه دیوارت نشد

قصد کردی آخرش شَرّ ِ خودت را کم کنی
هیچ فریادی نیامد زنگ ِ اخطارت نشد...

--3--

می توانی مرا ورق بزنی، تک تک ِ برگهای من زرد است
آنکه هرروز روبروی خودم می نشیند درانزوا درد است
توویِ این دفترِ مچاله شده، آسمان رنگ دیگری دارد
آفتابی که مانده پشت نقاب، مثل یخ بی تفاوت و سرد است
پشتِ پا می زند به من تقدیر، آه از دست این کلاغ ِ سیاه!
من به هر کوچه پا که بگذارم، مثل بختک لجوج و ولگرد است
تازگیها از اینهمه بن بست، دیگر اصلا دلم نمی گیرد
عادتم شد که پشت هر عشقی، دستهایی همیشه نامرد است

 

*****************************

شعر

 سوسن صدیقی 

*
توی اندوه دست و پا میزد
بابا حرفاشو با خدا میزد
گریه هامون و رو هوا میزد
شاید از صدتا حرف تو سینه اش
یکی دوتاشون و به ما میزد
قد کشیدیم کنار بابامون
خارج از انتظار بابامون
کم ثمر بود کار بابامون
ولی ما راه کج نرفتیم تا
کم نشه اعتبار بابامون
فقر تا سقف خونه بالا رفت
روی اعصابمون همش را(ه) رفت
مادرم زیر غصه ها وا رفت
وسط این همه گرفتاری
مارو انداخت پیش بابا رفت...
همیشه رو به انتها بودیم
شاهد غصه ی بابا بودیم
همه ی دلخوشیش ما بودیم
یادمون رفت بچگی کردن
بس که درگیر ماجرا بودیم
دستی که رو به آسمون مونده
درد بود و فقط همون مونده
همه چی توی ذهنمون مونده
چهره ی ما شکسته شد اما
مادر حتما هنوز جوون مونده!

**************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: