نگاهی به رنج های ورتر جوان، شاهکار ادبی گوته | یکتاپرس
یادداشت/اختصاصی یکتاپرس؛
:"آدم ها بسیار کم تر رنج می بردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و به جای پرداختن به اکنون، در حال وهوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمی شدند."
کد خبر: ۶۰۶۰۹
۱۲:۳۷ - ۱۷ آبان ۱۴۰۰

 رنج های ورتر جوان

یادداشت/ محمد صابری

توماس مان می گوید گوته استاد دردآکندِ درون نگری ها، خودکاوی ها وخود پژوهی هایِ به راستی بی رحمانه است. گوته خود در باره ی این شاهکار ادبی می گوید هر که را که در این راه علقه و حسی ورای عواطف سطحی وساده اندیشانه ی عشق های زمینی در خود تجربه کرده از رنج های ورتر جوان تسلا خواهد گرفت.

صحبت از یکی از تاثیرگذارترین عاشقانه های فلسفه مابانه ی تاریخ ادبیات جهان است به قلم همه چیز دان بزرگی چون گوته . عاشقانه ای بدیع در قالب نامه هایی پر سوز وگداز که بزرگانی چون فلوبر، جویس وکافکا در تاثیر پذیری شان ازین اثر سترگ اذعان داشته اند.

روایت روایت بسیار ساده و دل نشینی ست. ورتر جوان با نهایت ادب و جوانمردی، دل باخته ی دختری ست به نام لوته که پیش ازین دل دادگی، آینده اش را به جوانی بسیار دوست داشتنی به نام آلبرت سپرده اند بی آن که خود ازین قول وقرار چیزی بیشتر از دیگران بداند که چرا؟

گوته در نامه هایی که ورتر برای دوست صمیمی اش نوشه است به شرح وبسط این عشق سحر انگیز پر شور پرداخته، عشقی فرا زمینی و برادر وار.

بر این کتاب که می گویند ناپلئون بیش از هفت بار آن را خواند ودر تمامی لشکر کشی هایش به همراه داشت، نقد ونظرهای بسیاری نوشته شده از غرب تا شرق و در کشورمان نیز. در این فرصت اندک نگاهی دگر گونه خواهم داشت که نه در قالب نقدی مصمم و کوشا باز تعریف می شود و نه از باب معرفی کتاب که یقینن اهل کتاب پیش ازین بارها و بارها آن را خوانده اند وخواهند خواند. نگاه، نگاه دو سویه ای ست ، نگاهی پرسش گرانه به جستارهای فلسفی –روانشناختی کتاب و دیگر نگاه ادبیات پسندانه به هم افزایی دنیای چند گانه ای که گوته آن را ساخته و پرداخته کرده است.

در برشی از کتاب می خوانیم:"آدم ها بسیار کم تر رنج می بردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند واز تلخی های گذشته یاد نمی کردند ویا به جای بی خیالی و پرداختن به اکنون، در حال وهوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمی شدند."
نگاه گوته به انسان ها در قرن هجدهم میلادی نگاهی ابژه ای آن طور که فروید می گوید یعنی نگاهی دوگانه نیست ، او از انسان ها می خواهد با خود واقعی شان در یک نشست صمیمانه و صریح بنشینند به تعریفی روشن از ادراکات درونی وروابط اجتماعی شان. آدم ها را آن طور که هستند ببینند و نه آن طور که مطابق میل شان است. ازین منظر از انسان می خواهد یک بار برای همیشه تکلیف اش را پیش از همه با خود معین کند که در این رابطه چه چیزها می خواهد وچه چیزها نمی خواهد. نگاهی به شدت سورئالیسمی که دو قرن پیش از پدید آمدن این مکتب ادبی در گفتارهای گوته به وضوح آمده است.

می گوید:" من به سهم خود یک بار دیگر ازین مشکل پیش پا افتاده دریافتم که کج فهمی و کاهلی بارها بیش تر از نیرنگ و بدخواهی خبط وخطا به بار می آورد."

رنج های ورتر جوان رنج های خود گوته نیز هست، رنج هایی نه تنها از عشق پدید آمده -که البته در این روایت بسیار پر رنگ است- بلکه رنج هایی بسیار عمیق تر، کاری تر و البته انسانی تر، از جنس همان رنج هایی که انسانِ معاصر در قرن پیش رو نیز کم و بیش در زندگی از آن ها بی بهره نمانده است.

در جایی دیگر گوته بر قدرناشناسی آدم ها و حظ ولذتی که از طبیعت می برند بی آن که خود را بخشی ازآن بدانند به شدت گله مند است. می گوید:
"حرام باد لذت دیدار بر هر آن دل که پس از گردشی دراز در روزی تابستانی بر جان هایی که چشم خود بر روی نقش این خیال ببندد.

آرمان شهر خیالی گوته شاید در نگاه اول کمی دور از دسترس باشد اما به شوق وذوق دریافت های درونی اش بسیار نزدیک است. شهری که انسان انسان باشد و بماند و برای آن دیگران نیز انسان وار زیستن بخواهد وبس.

ورتر وقتی دریافت که لوته سهم او نیست با نامه ای پر سوز وگداز وداع اش را ازین دنیای پر جر و منجر جشن گرفت و در این راه از تپانچه ای بهره جست که بعدها همینگوی ورومن گاری در زندگانی واقعی شان از آن بهره مند شدند.

در جای جای این روایت جذاب درس گفتارهای بسیاری را می توان یافت که شاید ارتباط مستقیمی با خود داستان نداشته باشند. جهان بینی ورتر وکمی آن سوتر لوته در نقش معشوقه ای که بین دو عشق بلا تکلیف مانده و حتی از ضلع سوم این پازل یعنی آلبرت حرف هایی به گوش می رسد که انسان را تا مغاک جنون و تفکر وتعمق به پیش می راند. می گوید:

"هر چه می خواهی در باب خونسردی و وارستگی سخن بده. می خواهم ببینم کیست که در دست آدم های فرومایه دستاویزی داشته باشد و با این حال بتواند خونسردی اش را هم حفظ کند."

و در جای دیگری به آنان که شهوت کور قدرت چشمان شان را به روی حقیقت عریان زندگی  وجایگاه واقعی شان بسته است می گوید:

" خل اند که نمی بینند. جا ومقام خیلی تعیین کننده نیست، چه بسیار شاهانی که وزیرانش وچه بسیار وزیرانی که منشی هاشان ، آنان را اداره می کنند وخود از آن بی خبرند"

و ازین دست جستارها و کشف وشهود های گوته در این رمان کم حجم بسیارست و درس آموزی های آن فراتر از حجم کتاب و این مقال .

اما در وجه دیگر آن و از منظر ادبیات شناختی براستی چه می توان در وصف وتبیین نثر بی مانند او گفت، نثری به غایت دل نشین و دل فریب ودل پسند. نثری متعلق به دو قرن پیش که انگار همین دیروز نوشته شده است.

از وجوه ممتاز و برجسته ی دیگر رنج های ورتر جوان به کار گیری آرایه های لفظی ومعنوی بسیار در ساخت ترکیب هاست. کمتر جمله ای را می توان در این کتاب یافت که از تلمیحات وتضمین ها ی شاعرانه دور باشد.

قالب داستان بر خلاف رایج آن روزگاران قالبی مدرن است و این که گوته را از پایه گذاران مدرنیسم در ادبیات خوانده اند پر بیراه نیست چرا که معمول داستان سرایی های گذشته به زبانی خطی و شرح وبسط جزئ به جزئ وقایع ودریک کلام رئالیستی بوده است اما در رنج ها ی گوته ما شاهد این هنجار شکنی خوشایندیم که مخاطب بی نیاز از توصیف ها ، داستانی سینمایی را به تماشا می نشیند بی آن که از جزییات رنگ لباس ها وآرایش ها و معماری هاو... چیز زیادی بداند.

در باب گوته ای که خود را برادر دوقلوی حافظ می دانست و نیز نمایشنامه ی فاوست اش تنها برای شهرت جهانی اش کافی بود و دیوان شرقی غربی و ... سخن بسیارست وفرصت کوتاه. باشد در وقتی دیگر از گوشه وکنارهای این ادیب برجسته ی بزرگ بیش بگوییم اگر که اجل مهلتی بیش تر داد.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
فرنگیس حقیقی
Switzerland
۱۳:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۷
بسیار عالی، ممنونم
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۸
درود
عالی بود