جشن تولد شعر | یکتاپرس
یادداشت/ اختصاصی یکتاپرس؛
سیدضیاالدین شفیعی: جشن تولد شعر را وقتی می‌توان گرفت که نطفه‌ی شعر از «کشف و شهود» به «ضبط و درج» و سرانجام به «ثبت و صدور» رسیده باشد.
کد خبر: ۶۳۴۱۰
۱۳:۲۳ - ۰۹ آذر ۱۴۰۰

جشن تولد شعر
یادداشت/سید ضیاءالدین شفیعی
 
در یک نگاه غیر دقیق و با اندکی تساهل ممکن است تصور شود «تولد شعر» امری ناگهانی، بارقه‌ای و جرقه‌ای است، اما به باور من «تولد شعر» یک فرآیند است و آغاز و پایانی دارد.
به سخن دیگر مراحل کوچک بزرگ متعددی در شاعر و بیرون از او طی می‌شود تا یک شعر به معنی کامل و دقیق خود متولد شود، به نظر می‌آید هر شعر تثبیت شده‌ای لااقل این سه مرحله را باید سپری کند:
الف) کشف
«کشف» نطفه و جوهر اصلی شعر در تعریف شرقی است؛ یافتنی نو از جهان، در نگاه شاعر، یا راه بردن به رازی پیش‌تر ناگشوده. برخی کشف را محصول الهام می‌دانند و برخی محصول عوامل درونی و بیرونی دیگر.
اما به نظر می‌رسد کشف محصول شهود است؛ مشاهده‌ای از جهان که نو است و قبلا به تماشا نیامده است.
منوچهر آتشی در شعر «ساعت شش غروب فردا» به کشفی ناب و شاعرانه دست می یابد :
ساعت شش غروب فرداست
و من
با جیب‌های پر از گریه،
از گورستان
به خانه باز می‌گردم.
«جیب‌های پر از گریه» همان کشف نو و بکری است که تهی دستی کارگران را در تماشای شاعر، به صورت «جیب‌هایی که از گریه و اندوه پر است» می نمایاند.  
مشهور است که شاعران دست به سوی آسمان گشوده، تمام عمر را منتظرند تا تماشایی رخ دهد و سطر و بیت اول که هدیه‌ای اشراقی در رسد.
شهود، کشف و تماشا، خیال را می‌جنباند و سبب زایش و خلق شعر می شود.
به اشاره بگوییم که این نقطه‌ی حرکت در شعر به باور مغرب زمینیان می‌تواند چیز دیگری باشد که برخی به آن «جعل» به معنی قرار دادن می‌گویند. در آن باور، شعر می تواند محصول «چینش» و «آرایش» نو باشد و لزوما نیازمند به شهود نیست.
ب) ضبط
«شهود»، «کشف و تماشا» و حتی «رویش و حرکت خیال»، همگی در درون شاعر اتفاق می‌افتد و این همه تا به بیرون از او راه پیدا نکند هنوز شعری در کار نخواهد بود، پس به نظر می‌رسد وقتی می توانیم بگوییم شعر منعقد ‌شد ـ ولو در شکل اولیه ـ که ضبط شده باشد؛ چه در ذهن، چه بر کاغذ یا در جهان امروز؛ در یک حافضه‌‌ی دیجیتال یا فضای مجازی!
ممکن است بیاندیشیم «کشف» و «ثبت»، همزمان در فرآیند خلق شعر رخ می‌دهد اما با اندکی دقت همه‌ی شاعران به خاطر می‌آورند کشف‌ها و شهودها و تماشاهایی را که داشته‌اند اما هرگز به شکل شعر ضبط نکرده‌اند و... از این رو همیشه بین این دو مرحله فاصله‌ای هست ولو اندک .
در شعر مثالی ما «ساعت شش غروب فردا» اگر کشف «جیب‌های لبریز از گریه» در محدوده‌ی شهودی خود باقی می‌ماند و با عناصر دیگر نمی‌آمیخت و به شکل شعر حاضر در ذهن و یا بر کاغذ ضبط نمی‌شد ای بسی که حتی از خاطر شاعر فراموش می‌شد و یا حداکثر به شکل سطری کوتاه و بی پیوست در سیاهه‌ی آثار منوچهر آتشی گم می‌شد.
بخش عمده و مهم «فرم شعر» در همین مرحله است که پدید می‌آید خواه شعر کلاسیک باشد، خواه نو یا مدرن.
«لحن» و «روایت» اختصاصی شاعر از جهانِ مخصوص و منشعب از تماشا و شهودش در همین مرحله‌ی ضبط است که شکل می‌گیرد.
ج) ثبت
به ویژه در ایام و ادوار اخیر آن‌چه هیئت شعر باقی می‌ماند دستاوردی است که اگر نه بیش از جوشش اولیه، لااقل هم اندازه‌ی آن، می‌توان رد پای دخالت «دانش ادبی» و «تجربه‌ی شاعری» را یافت.
از این رو بسیاری از شعرها در مرحله‌ی «ثبت» است که نهایی و مزین و ملبس به ویژگی‌هایی قابل درک در ساختار، زبان و فرم می‌شوند.
شعر پیش‌تر این مرحله و بدون تجهیز به این مختصات، تهی‌دست و  بی فروغ و غیر متمایز از شعر دیگران  برشمرده می‌شود.
افزودن بیش‌ترین ظرائف بیرونی و زیبندگی‌های موسیقیایی و لفظی و فرمی در مرحله «ثبت» امکان‌پذیر است.
مرحله‌ی «ثبت» در حقیقت پوشاندن لباس رسمی به شعر برای حضور در جامعه‌ی ادبی و مخاطبان به شمار می‌آید. البته باید به یاد داشته باشیم که تلاش‌های مرحله «ثبت» با همه‌ی تاثیرگذاری شگفت‌انگیزی که در سرنوشت یک شعر دارد اگر ذات شعر از تماشا و شهودی ممتاز برخودار نباشد، این تلاش‌ها نمی‌تواند در تغییر سرنوشت یک شعر چندان موثر افتد!
جشن تولد شعر را وقتی می‌توان گرفت که این هرسه مرحله سپری شده باشد و نطفه‌ی شعر از «کشف و شهود» به «ضبط و درج» و سرانجام به «ثبت و صدور» رسیده باشد.
مراجعه‌ی دیگر بار به شعر «ساعت شش غروب فردا» نشان می‌دهد که شبکه‌ی تداعی و تصاویر، زنگ کلمات، سطربندی‌های معنی دار، موجب شده است که اکنون ما با اثری مواجه باشیم که نه تنها یک شهود و تماشای صرف و نه تنها نسخه‌ای به جا مانده از یک مکاشفه‌ی شاعرانه، که شعری اندام‌وار، ساخت‌مند و فرم آگاه است؛ نسخه‌ای کامل از فرآیند تولد شعر:
 
ساعت شش غروب دیروز است
و من
با جیب های پر از گریه
از کارخانه به خانه برمی‌گردم
تا دستمزد ناچیزم را
ترضیع نورسیده ی دیگر
در شیشه‌ی کبود پستانکش بچکانم
سخت است روزگار
و کودکان بد قلق ما هم
نا آمده از شیر خشک
عشق‌شان می‌گیرد
و غیر شیره‌ی جان ما ،‌
چیزی در کام‌های کوچک‌شان
شیرین نمی‌نشیند
این کودکان بد قلق.

 
ساعت شش غروب امروز است
و من
با جیب‌های خالی از گریه
به خانه بر می‌گردم
با دستمال گمشده
و جیب‌های سوراخ
کدام سکه ایمن خواهد ماند
و این، به خشت کاغذی افتاده
این چندمین گرسنه‌ی یک قطره شیر
بگذار احتضار را
از خون ناف خویش بنوشد.

ساعت شش غروب فرداست
و من
با جیب‌های پر از گریه ،
از گورستان
به خانه باز می‌گردم
و کارخانه‌ها همه
در اعتصاب اندوه‌اند.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
شیما مرادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۹
ممنون از زحمات استاد ابوترابی عزیز
شیما مرادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۹
ممنون از زحمات استاد ابوترابی عزیز
رضا رضی پور
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۹
عالی بود بهره بردم متشکرم
ارام
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۹
چقدر قشنگ در مورد پيدايش شعر سخنورى كرده احسنت خسته نباشيد استاد رضوان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۹/۰۹
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
ژاله زارعی
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۱۲
درود فراوان حضرت استاد
بهره بردیم
عزتمند باشید