یلدا شب بلند غزل‌های مشرقی‌ست | یکتاپرس
شب یلدا/ اختصاصی یکتاپرس
یلدا،مجالی ست برای با هم بودن و تاریکی را از زندگی کنار گذاشتن و به سمت نور و روشنایی رفتن، همچنین بهانه اى اسـت تا کنار هم لحظه هاىی شیرین خلق کنیم.
کد خبر: ۶۶۲۲۰
۱۶:۲۹ - ۳۰ آذر ۱۴۰۰

یلدا

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس،در باره شب یلدا خوانده ایم: در روزگاران باستان، که فعالیت ها و اشتغال مردم  کشاورزی و دامپروری بود و شرایط آب و هوایی و فصل هل در زندگی آن ها اهمیت بسیار زیادی داشت. آن ها تجربه کردند که در هر فصل و شرایط جوی چه اقداماتی باید انجام بدهند تا با مشکلات زیادی مواجه نشوند. آن ها دیگر درک کرده بودند که روز وشب یا واضح ترِ عنوان کنیم، روشنایی و تاریکی چه نقش مهمی در زندگی 

آن‌ها دارد و از این بود که روی شب و روز و نقش سرما و گرما دقیق شوند و به نتایجی برسند که امروزه به شکل های گوناگون مطرح می شود. در مطلبی آمده بود":آن‌ها از این مشاهدات، به این باور رسیده بودند که شب و روز، و روشنایی و تاریکی، در یک جدال همیشگی به سر می‌برند. روز‌های بلندتر، نشانه پیروزی روشنایی، و روز‌های کوتاه‌تر نشانه‌ غلبه تاریکی بود.

به این ترتیب آن‌ها آخرین روز پاییز که بلندترین شب سال است، جشن می‌گرفتند. چرا که فردای آن، روز‌ها کم‌کم طولانی‌تر شده و آفریدگار بر اهریمن نور بر تاریکی پیروز می‌شود.

یلدا

در اینجا به تماشای شب یلدا در شعر شاعران بزرگ ایرانی می نشینیم:

 

حافظ

بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شـب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی

از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

هر که به میخانه رفت بی‌ خبر آید

 

*******************

سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی

چرا نظر نکنی یار سروبالا را

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش

مجال نطق نماند زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد

خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت

چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی

حبیب من که ندیدست روی عذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری

نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست

که آخری بود آخر شبان یلدا را

****************

یلدا

صائب

شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است

خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است

نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز

گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است

نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار

ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است

ز اختلاف ظرف، گوناگون نماید رنگ می

ورنه در میخانه وحدت می حمرا یکی است

ما نفس بیهوده می سوزیم در آه و فغان

سرکشی و عجز پیش حسن بی پروا یکی است

گوشه گیرانند پیش کوته اندیشان سبک

ورنه شان کوه قاف و شوکت عنقا یکی است

آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان

آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است

غافلان از کاهلی امروز را فردا کنند

ورنه پیش خود حساب امروز با فردا یکی است

نیست صدر و آستانی خانه آیینه را

خار و گل را جای در چشم و دل بینا یکی است

اختلاف رنگ، گل را برنیارد ز اتحاد

با دو رنگی پیش یکرنگان گل رعنا یکی است

شق کنند از تیغ صائب گر سر ما چون قلم

سرنمی پیچیم از توحید، حرف ما یکی است

**************

اوحدی مراغه ای

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

قدبالای چون سرو تو خم کردست و این مشکل

که بالای تو گر گوید: نکردم، راست پنداری

دمی نزدیک مهجوران نیایی هیچ و ننشینی

طریق دلنوازی از جهان برخاست پنداری

دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین

بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری

خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری

جنایت خود کنی و آنگاه جرم از ماست پنداری

ز هجر عنبر زلف و فراق درد دندانت

دو چشم اوحدی هر شب یکی دریاست پنداری

*********************

یلدا

 فروغی بسطامی

مرا با چشم گریان آفریدند

تو را با لعل خندان آفریدند

جهان را تیره‌رو ایجاد کردند

تو را خورشید تابان آفریدند

خطت را عین ظلمت خلق کردند

لبت را آب حیوان آفریدند

خم موی تو را دیدند بر روی

قرین کفر و ایمان آفریدند

پریشان زلف تو تا جمع گردید

دل جمعی پریشان آفریدند

سرم گوی خم چوگان او شد

چو گوی از بهر چوگان آفریدند

من از روز جزا واقف نبودم

شب یلدای هجران آفریدند

به مصر آن دم زلیخا جامه زد چاک

که یوسف را به کنعان آفریدند

به چه افتاد وقتی یوسف دل

که آن چاه زنخدان آفریدند

زمانی سرو را از پا فکندند

که آن قد خرامان آفریدند

صف عشاق را روزی شکستند

که آن صف های مژگان آفریدند

فروغی را شبی پروانه کردند

که آن شمع شبستان آفریدند

***************************

محتشم کاشانی
 

گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط

رفتن از ره به زبان تو غلط بود غلط

از تو هر جور که شد ظاهر و کردم من زار

حمل بر لطف نهان تو غلط بود غلط

من بی‌نام و نشان را به سر کوی وفا

هرکه می‌داد نشان تو غلط بود غلط

با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق

هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط

تا ز چشم تو فتادم به نظر بازی من

هر کجا رفت گمان تو غلط بود غلط

در وفای خود و بدعهدی من گرچه رقیب

خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط

محتشم در طلبش آن همه شب زنده که داشت

چشم سیاره فشان تو غلط بود غلط

******************************

یلدا

نغمه مستشار نظامی‌

یلدا شب بلند غزل‌های مشرقی‌ست
می‌لاد هر ترانه زیبای مشرقی‌ست

آهسته می‌‌رسند به مقصد ستاره‌ها
مهتاب گاهواره رویای مشرقی ست

سرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست

«از هرچه بگذری سخن دوست خوش‌تر است»
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی ست

سیب و انار و پسته،شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی‌ست

حالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی‌ست

یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست

***********************

شیوا فرازمند

بی‌ردی از پرنده و پرواز تا هنوز
نزدیک استحاله‌ی شب‌های چشم تو

با فرصتی که باز به آغاز مانده است
در عادتم عجیب به یلدای چشم تو

یلدا

 

تک بیت های ناب در باره شب یلدا

***

مهره مهر چو از حقه مینا بنمود           ماه من طلعت صبح از شـب یلدا بنمود

خواجوی کرمانی


با زلف تو قصه ایست ما را مشکل           همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی


هست در سالی شبی ایام را یلـدا ولیک      کس نشان ندهد که ماهی را دو شـب یـلدا بود

خواجوی کرمانی


بر رخ تو کآفت جان من است          از شب یـلدا سپه آورده ای !

امیرخسرو دهلوی


بر من و یاران شب یلدا گذشت           بس که ز زلف تو سخن رفت دوش

قاآنی


دور است کاروان سحر زینجا             شمعی بباید این شب یلـدا را

 پروین اعتصامی


شـب یلدای غمم را سحری پیدا نیست       گریه های سحرم را اثری پیدا نیست

محتشم کاشانی


تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف          تو شمع فروزنده و گیتی شـب یـلدا

 خاقانی


روزهای تیره بر شبها فزود            عمر من شد یک شـب یلدای عشق

فیض کاشانی 


شعر شب یلدا نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست     شـب فراق تو هر شـب که هست یلـدائیست

سعدی 


بس درازستی ای شب یلدا              لیک با زلف دوست کوتاهی

 قاآنی

__________________________________________________________________________________

با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق        هر چه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط

محتشم کاشانی


روی سپیدش برادر مه گردون             موی سیاهش پسر عم شب یلدا

 قاآنی

****************************************************************

انتهای پیام/


این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۹/۳۰
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
شهلا اسدی تهرانی
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۰۹ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۲
شب یلدا یا در اصل همان شب چله
یک نوستالژی بی نظیر و یک دلخوشی ساده بی آلایش نیاکان ما که اکنون به غلط دست خوش تشریفات شده است و تنهاچیزی که ارزش ندارد بار معنوی یلداست ولی باز جای شکرش باقیست که همین اندازه هز آئین کهن باقی مانده است و خانواده های امروزی را کنار هم گرد می آورد و بذر دوستی و مهربانی می افشاند یلدا تون مبارک کارتان عالی بود
ژاله زارعی
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۳۳ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
درود فراوان حضرت استاد. یلدایتان پرتکرار
سپاس بسیار از تمام زحماتتان
سبز باشید و برقرار