فرشتگانی که در یک کوچه جمع اند | یکتاپرس
دوستی هم دوستی جوان‌های قدیم، از نوع دهه پنجاهی. ناب ترش را بخواهید رفاقت و صمیمیت جوانان در سال‌های دفاع مقدس.
کد خبر: ۶۶۳۷۰
۰۵:۴۰ - ۰۳ دی ۱۴۰۰

این کوچه ۱۳ فرشته دارد

به گزارش یکتاپرس وقتی با هم قول و قرار می‌گذاشتند اگر سرشان می‌رفت پای حرف‌شان می‌ماندند. معنای مهربانی و بخشش را خوب یاد گرفته بودند. مرام‌شان ایثار بود و از خود گذشتن. خوب می‌دانستند که فردا همین لوطی‌گری‌ها نمک‌گیرشان می‌کند و پایان رفاقت‌شان، شهادت در راه آرمان و دین خواهد بود. این گزارش نقل دوستی و رفاقت نوجوانان ۱۳‌ـ ۱۴ نهایت ۱۸ ساله‌ای است که در یک کوچه قد کشیدند، در یک مدرسه درس خواندند، با هم به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند، همان دوستی‌های اصیل و رفاقت‌های شیرین که این روزها دل‌مان حسابی برایش تنگ شده است.

آن ۱۲ نفر و یک تازه‌داماد شهید
اکبر نقاش، از اهالی کوچه، در نوجوانی تجربه رفتن به کلاس‌های حاج عبدالله را داشته است: «مهربانی و خوش صحبتی معلم قرآن و نقل و شیرینی همسرش، حتی بچه‌های بازیگوش را به این محفل نورانی می‌کشاند.» زنگ خانه را می‌زنیم. پیرمردی با همان مهربانی، که وصفش را شنیده‌ایم، در را باز می‌کند. برای پدر شهید زارعی مانوس شدن بچه‌ها با قرآن اهمیت زیادی داشته است: «من که‌کاری نکردم. مختصر سواد قرآنی داشتم و می‌خواستم بچه‌ها را دور هم جمع کنم تا از آسیب‌های زمان خود در امان باشند. وقتی بچه‌ها سوره‌ای را از حفظ تلاوت می‌کردند باران نقل و شکلات روی سرشان می‌ریخت. این عادت خوب و تشویق حاج خانم باعث شده بودکه آنها از یک تا چند جزء قرآن را از حفظ شوند.»
در کلاس قرآن آن روزهای حاج عبدالله بیش از ۳۰ نوجوان شرکت می‌کردند که نام ۱۳ شهید این کوچه هم بین آنهاست. فرزند خودش نیز یکی از این شهداست: «یادم هست که بچه‌های دور و نزدیک به خانه ما می‌آمدند، اما «حسین صحبتی»، «علی‌اکبر، علی‌اصغر و محمدرضا اصغری»، «اسماعیل عموزاده»، «داود و عباس خلیلی»، «جلال و هادی پاکند»، «مالک شعبانی»، «رسول علینقی»، «محمد عیاشی» و «علی‌اصغر زارع» در همین کوچه با هم بزرگ شدند و با هم به جبهه رفتند. در کوچه ما شهید بزرگوار دیگری هم داریم. شهید «غلامرضا محمدی اقدم» که تازه‌داماد بود و در زمان جنگ تحمیلی با اجازه پدر و مادرش به جبهه رفت.» حالا به جز ۲‌ـ ۳ نفر از پدران و مادران شهدا، بقیه به رحمت خدا رفته‌اند و تنها خانه‌های قدیمی که فرزندان‌شان در آن زندگی می‌کنند باقی مانده است.

 

بچه‌های کوچه بهشت
آن زمان والدین نگران بیرون رفتن فرزندان‌شان نبودند. آنها را یا در کلاس‌های قرآن حاج عبدالله در حال آموزش قرآن پیدا می‌کردند یا در شبستان مسجد صاحب‌الزمان(عج) با دوستان همسن و سال‌شان در حال گپ‌زدن و انجام کارهای فرهنگی. «کریم پاکند» دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، عموی شهیدان «هادی و جلال پاکند» است که تلاش می‌کند حال و هوای آن ایام را برای ما تشریح کند: «در این کوچه‌ها رفت‌وآمد بین همسایه‌ها خیلی زیاد بود. جلسه‌های قرآنی، سفره‌های نذری و صلوات همه را دور هم جمع می‌کرد، البته فقط اینها نبود. زنان خانه‌دار برای سبزی پاک کردن و پختن آش نذری و... به خانه یکدیگر می‌رفتند و از همین طریق بچه‌ها با هم دوست و رفیق می‌شدند. شهدای این کوچه در چنین محله‌ای بزرگ شدند و در یک مدرسه درس خواندند و همکلاسی بودند.»
کوچه شهدا که برخی‌ها نام «کوچه بهشت» را برایش انتخاب کرده‌اند بین ساکنان محله ۱۷ شهریور نامی آشناست. درست است که بر روی تابلو ابتدای کوچه نام شهیدان «هادی و جلال پاکند» نقش بسته، اما پس از این همه سال مردم می‌دانند که اینجا ۱۳ شهید والامقام را تقدیم دین و کشور کرده است.

 

شهدا، افتخار کوچه ما
ماجرای نصب تابلو شهیدان پاکند در ابتدای این کوچه حکایت جالبی دارد که «کریم پاکند» عموی شهدا برای‌مان تعریف می‌کند: «آن زمان نقل این حرف‌ها نبود که معبر و یا کوچه‌ای را به نام شهید کنند. اصلاً خانواده‌های شهدا به این کار راضی نمی‌شدند و می‌گفتند که ما فرزندان‌مان را در راه خدا داده‌ایم نه اینکه برای خودمان اسم و رسم درست کنیم. مرحوم «کرم پاکند» پدر شهیدان هادی و جلال هم به این کار راضی نبود تا زمانی که جمعی از خانواده‌های شهید با اصرار می‌گویند که این کوچه به نام شهید شما باشد بهتر است و او به احترام آنها قبول می‌کند.»

معلم بازنشسته منطقه ۱۸ که عمری را با دانش‌آموزان گذرانده است، می‌گوید: «محله ۱۷ شهریور تنها ۳ خیابان اصلی دارد، اما در همین فضای به ظاهر کوچک، در دوران دفاع‌مقدس ۲۰۰ شهید تقدیم انقلاب و کشور شده است. جالب اینکه بیشتر این شهدا در سنین نوجوانی و ابتدای جوانی راه و رسم شهادت آموختند و با بالاترین نمره در این آزمون الهی قبول شدند. شهدایی که اهالی به وجودشان می‌نازند و افتخار می‌کنند. یکی از ویژگی‌های محله ۱۷ شهریور که باعث شد چنین نسل انقلابی در آن تربیت شوند کلاس‌های آموزش قرآنی بود که به‌صورت چرخشی در خانه‌های همسایه‌ها تشکیل می‌شد که معروف‌ترین آن کلاس قرآن خانه حاج عبدالله بود و دیگری برنامه‌های متنوع مسجد صاحب‌الزمان(عج) که همیشه به راه بود و بچه‌ها آنجا را خانه دوم خود می‌دانستند.»

 

ما خودمون «بچه شیریم» عموجون!
فضای کوچه شهیدان پاکند از آن جاهایی است که اصلاً دوست ندارید ترکش کنید. اگر در این کوچه در هر خانه‌ای را بزنید و پای صحبت هرکاسبی بنشینید حرف تازه‌ای از شهدا می‌شنوید. عمو عباس، ۷۰ سال دارد و به قول خودش بیشتر شهدای کوچه را می‌شناسد: «زمان جنگ در این محله مغازه نانوایی بربری داشتم. وقتی می‌دیدم که بچه‌ها لباس خاکی پوشیده‌اند و با هم به سمت پایگاه بسیج مسجد می‌روند به آنها غبطه می‌خوردم. گاهی به شوخی می‌گفتم: «بچه جون شیرت رو خوردی راه افتادی». بچه‌ها هم که می‌فهمیدند منظوری ندارم جواب می‌دادند: «ما خودمون بچه شیریم عمو جون!» واقعاً راست می‌گفتند. سن و سالی نداشتند، اما در آن لباس‌های خاکی که آستین بلندش را مجبور بودند تا مچ دستان‌شان تا کنند، بزرگ‌تر به نظر می‌رسیدند مثل «حسین صحبتی»، «اسماعیل عموزاده» و «هادی و جلال پاکند».

کوچه شهدا، هنوز همان نمای قدیمی‌اش را حفظ کرده است، خانه‌های آجری با حیاط‌های باصفای کوچک و درختانی که اغلب‌ تاک و انجیرند و زمینی که با برگ‌های پاییزی به زیبایی فرش شده است. سردر اغلب خانه‌ها به آیه قرآنی «انا فتحنا لک فتحا مبینا» مزین است. یکی از این خانه‌ها خانه حاج «عبدالله» است. این خانه برای اهل محل یادآور خاطراتی از انقلاب و دوران دفاع‌مقدس است و کسی نیست که نداند کودکان و نوجوانان این کوچه برای شرکت درکلاس‌های قرآن حاج عبدالله سر از پا نمی‌شناختند. هرکسی سوره‌ای یاد می‌گرفت برایش صلوات می‌فرستادند و حاجیه خانم زارع، همسر حاج عبدالله، برایش اسپند دود می‌کرد و روی سرش نقل و شکلات می‌ریخت. شهید «علی‌اصغر زارعی» فرزند حاج عبدالله در چنین خانه‌ای تربیت شده بود. زیر سایه پدر و مادری که قرآن را زندگی کرده بودند و این جمله که «شهادت بالاترین پاداشی است که خدا به بندگانش می‌دهد» باور و اعتقادشان بود.

 

همه مسئولیم
شهدای کوچه بهشت محله ۱۷ شهریور خیلی جوان و کم‌سن و سال بودند که به شهادت رسیدند. الان که ۴۰ سال از شهادت‌شان می‌گذرد هنوز خاطرات‌شان برای اهالی زنده است. آقا مرتضی، دوران نوجوانی‌اش را در این کوچه باصفا بین مردمان انقلابی‌اش سپری کرده و درکلاس‌های قرآنی و برنامه‌های مذهبی مسجد صاحب‌الزمان(عج) با تعدادی از این شهدا رفیق بوده است: «یادم هست که از بین بچه‌های محل «علی‌اصغر زارعی» خط بسیار زیبایی داشت و برای همین با موافقت امام جماعت محله، کلاس خوشنویسی برگزار کرده بود و من شاگردش بودم. چند جلسه گذشت و من سرمشق هام را برایش بردم. خیلی تعجب کرد و گفت: «مرتضی قرار نبود که خوش خط‌تر از من بنویسی. اگر می‌خواهی بازار ما را کساد کنی، بگو». علی‌اصغر با این حرفش من را تشویق کرد تا خوشنویسی را با جدیت دنبال کنم. الان هر وقت قلم دستم می‌گیرم و متنی را روی کاغذ می‌نویسم یاد شهید می‌افتم و برای شادی روحش و همرزمانش فاتحه می‌خوانم. همه ما وظیفه سنگینی در مقابل شهدا داریم. باید تلاش کنیم آرمان‌های‌شان را زنده نگه داریم و به نسل‌های بعد بگوییم که آنها از جان باارزش‌شان گذشتند تا انقلاب به دست نااهلان نیفتد.»

 

به آرزویشان رسیدند
کوچه بهشت بین اهالی محله ۱۷ شهریور از جایگاه ممتازی برخوردار است و با گذشت چند دهه هنوز از محبت و ارادت اهالی به خانواده‌های شهدای ساکن این کوچه ذره‌ای کم نشده است.
اکبری، روایتگر اردوهای راهیان نور، بخشی از عمرش را صرف گردآوری خاطرات شهدای محله کرده است، می‌گوید: «تابوت ۱۳ شهید والامقام روی دوش همسایه‌ها و اهالی این محل تشییع شده است. در این کوچه پدران و مادرانی زندگی می‌کنند که این شهدا را مثل فرزندان خودشان دوست دارند. این کوچه مردمان بامعرفتی دارد و این همه از برکت خون پاک شهداست.»
«هادی پاکند» از جوانان فعال و انقلابی کوچه بهشت است که وقتی به دنیا می‌آید نام برادر شهیدش را روی او می‌گذارند. او خاطراتی از دوران دفاع‌مقدس ندارد، چون متولد دهه هفتاد است، اما می‌داندکه راه و آرمان شهدا باقی است و جوانان امروز باید در همان مسیر حرکت کنند: «هر وقت ازکنار تابلو شهیدان «هادی و جلال پاکند» رد می‌شوم به این فکر می‌کنم که آیا شبیه آنها هستم و یا اینکه اگر برادرانم زنده بودند از من راضی بودند یا خیر.» هادی، از نقش معلم شهید «زکریا زنده‌دل» در تربیت شاگردانش صحبت می‌کند: «این ۱۳ شهید نوجوان که با هم همکلاسی بودند بیشتر وقت‌ها با معلم خود راهی خط مقدم می‌شدند. آنها می‌دانستند که این راه پایانی جز شهادت، جانبازی و اسارت ندارد، اما دل بزرگی داشتند و رفتند و به آرزویی که داشتند رسیدند.»
شهید «هادی پاکند» متولد سال ۱۳۴۴ و شهید «جلال پاکند» متولد سال ۱۳۴۶ بود. ابتدا برادر کوچک‌تر در سال ۱۳۶۳ شهید می‌شود و ۲ سال بعد، سال ۱۳۶۵، برادر بزرگ‌تر در شلمچه آسمانی می‌شود. معلم مدرسه نیز همان سال‌ها به شاگردان شهیدش پیوست.

 

برچسب ها: شهدا

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: