صدای پای غزل در نشست شعر تعلیق | یکتاپرس
گزارش/ اختصاصی یکتاپرس؛
در نشست های ادبی تعلیق، مباحث تخصصی در حوزه شعر، معرفی و تشریح نظریات ادبی و شعرخوانی و بررسی شعر ارائه می شود.
کد خبر: ۶۶۴۴۸
۲۳:۰۱ - ۰۱ دی ۱۴۰۰

صدای پای غزل

نخستین نشست ادبی "تعلیق" برگزار شد
به گزارش خبرنگار فرهنگی یکتاپرس؛ سه شنبه، 30 آذر 1400 نخستین نشست ادبی تعلیق با حضور شاعران و علاقه مندان به ادبیات در کافه فراموشی برگزار شد.
در این نشست تخصصی و پربار، شاعرانی همچون؛ حسن صادقی پناه، پیمان سلیمانی، فرامرز راد، امید بیگدلی، کمال حسینیان، جواد نعمتی، محسن محمدی، یاشار فغانی، سامی تحصیلداری، حمید صیدی و... حضور داشتند.

بر اساس این گزارش در این نشست های ادبی مباحث تخصصی در حوزه شعر، معرفی و تشریح نظریات ادبی و شعرخوانی و بررسی شعر ارائه خواهد شد.
لازم به ذکر است این نشست ها دو هفته یکبار، سه شنبه ها، با حضور شاعران، منتقدان و علاقه مندان به ادبیات از ساعت 17 الی 18:30 در کافه فراموشی، واقع در تهران، سهروردی جنوبی، خیابان اورامان، نبش کوچه اسلامی برگزار می شود.

همچنین ورود برای عموم علاقه مندان آزاد است...

***

چند شعر از اعضای شعر تعلیق را می خوانیم :

احساس می کنم که غریبم میانتان

بیگانه با نگاه شما،با زبانتان

بال مرا به سنگ شکستید و خواستید

عادت کنم به کوچکی آسمانتان

قندیل های یخ ، دلتان را گرفته است

دیریست رخنه کرده زمستان به جانتان

اینجا چقدر چلچله  در برف مرده است

در شهر بی سخاوت بی آب و دانتان

دیگر تمام شد ! به نمک احتیاج نیست

از پا فتاده زخمی زخم زبانتان

خود را کنار ثانیه ها دفن می کنم

شاید چنین جدا بشوم از زمانتان

تنها رها کنید مرا تا بمیرم ، آه

احساس می کنم که غریبم میانتان

حسن صادقی پناه

***********************

گاهی چقدر حرف دلم را نمی زنم

سر می کشم به ذهن کسی که خودِ منم

زل می زنم به رهگذرانی که رفته اند

به خواب کوچه ای که پر است از نبودنم

رو به خودم نشسته ام و کفش های من

هی جفت می شوند به سمت نرفتنم

بارانی ام به خانه می آید بدون من

هر روز/تا بفهمم/ یخ می زند تنم

تا ذره ذره کوه شوم در مسیر باد

آن وقت برف های جهان شال گردنم

من سایه ی غروب که در فکر شب شدن

بر ریل های یخ زده ی راه آهنم

این چندمین شب است که من دفن می شوم؟!

رو به خودم/ به سمت منی که فقط منم

گاهی درست مثل خودم راه می روم

گاهی درست مثل خودم حرف می زنم 

پیمان سلیمانی

*************************

بلای عشق نافرجام ،بساطِ عمر من بر چید
به شامِ تیره ی ماتم ،به جز حسرت مگر بارید ؟

همان لحظه که می رفتی ،چنان آه از دلم بیرون
تنِ بیمار رنجورم، چو تاکی بر خودش پیچید

تو، فالِ قهوه ی تلخی ، بیا ای تلخِ شیرینم
که چشمانم از آن قهوه، شبی راحت نمی خوابید

از آن روزی که چشمانم، بدید آن چشمِ شورانگیز
سرشکِ داغِ خونینی، به روی گونه ام پاشید

من آن دلگیرِ دلگیرم، ولش کن بی خیالِ من
منی که دربدر گشت و، تمامِ عمر خود نالید

«بزن بر طبل بی عاری» در اوج مستی و حالی
تو رفتی قصۀ خود را، به هر که گفته ام خندید

غمم از چهره معلوم است، به رنگ زرد پاییزی
ولی گویا که او هرگز، چنین غم را نمی فهمید

کمال حسینیان

*************************

 

چهارخانه پیراهنم نه جادار و
مربعی كه در آنم چهار دیوار و

دو پنجره كه ندارم چه هیچ‌كس‌ها را
به انتظار نشسته برای دیدار و

ولی دو جیب و دو دكمه دو چشم پیراهن
چهار روزه ندیدند خواب شبها رو

شبی كه رفتی و یك مرد ماند و پیراهن
كه در حصار خطوطش شده گرفتار و

شبی كه پنجره‌ها، جیب‌های بسته من
تو را ندیده گرفتند پشت دیوار و

نگاه دوخته تا سرنخی به دست آید
تمام كار نگاهش شده همین كار و

مرا بگیرد از این یك، بگیردم از دو
مرا بگیرد از این سه، بگیرد از چار و

ولی نیامدی و می‌برم كه بفروشم
مگر كه بو بكشاند تو را به بازار و

مرا به بوی لباسم بفهمی و بخری
سه چار روز گذشت و شدی خریدار و...!

فرامرز راد

***********************

خواب

یعنی

تمام  خیابان ها را قدم بزنی

و

بیداری

یعنی

خیابان های رفته را برگردی

--2--

مرگ یعنی

زندگی بعدی

خانه بعدی

اتاق بعدی

صندلی بعدی

تا خواستم بفهمم

کجای این قصه ایستاده ام

پیر زنی که این ها را می گفت

ایستگاه بعدی پیاده شد

امید بیگدلی

**************************

وقتی تو را ازشعر می گیرم چیزی شبیه درد می ماند

دنیا بدون واژه می میرد سرگیجه و سردرد می ماند

از انقلاب مخملی در من تا انفجار هسته ای در تو

بعد از تمام ماجرا هامان اندیشه ی پیگرد می ماند

خورشید محکوم به تاریکی یعنی تو و روز سیاه من

وقتی تو را از سایه می گیرند یک سایه ی ولگرد می ماند

پاییز را رد می کنم اما بعد از زمستان و بهاری تلخ

حتی درخت کاج در خانه در اعتصابی زرد می ماند

سی روز بعد از آخرین دیدار سی سالگی را خوب می فهمم

کشتی اگر بی ناخدا باشد یک تکه چوب سرد می ماند

 

لازم به گفتن نیست می دانم با رفتنش روح غزل مرده

اما درون خاطرات من روزی که ترکم کرد  می ماند

جواد نعمتی

*****************************

انتهای پیام/

 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
رضا رضی پور
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۳۱ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۱
کافه هفت و کافه فراموشی و دستان خاص آن همیشه شعر بودند و شاعر
متشکرم از یکتاپرس
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۳۸ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۲
درود استاد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۱۲ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۲
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
ژاله زارعی
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۳۶ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
هماره پیروز باشید و عزتمند