يك قاصدك شدم كه پيامی نمی برد | یکتاپرس
یادداشت/ اختصاصی یکتاپرس
گيتي دباغي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي است. و تاکنون از او مجموعه شعرها و داستان های کوتاه و رمان به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۶۷۶۵۱
۱۲:۰۰ - ۱۱ دی ۱۴۰۰

 

يك قاصدك شدم

 

یادداشت/ معرفی یک شاعر و نویسنده


گيتي دباغي، كارشناس زبان و ادبيات فارسي است. و تاکنون از او مجموعه شعرهای :

يك قاصدك شدم كه پيامي نمي برد( انتشارات نفير) كناب غزل)
آفتاب را روى طناب پهن مي كنم( انتشارات بوستان) ( شعر سپيد)
آن ما برگرد پاى نيلوفرها چشم گذاشته ام ( انتشارات نامه ى مهر)( شعر سپيد)

و کتاب های رمان:

 سهم عشق (نشر راز)
 داستان كوتاه، :در قاب عكس زني هستم كه از جشن انگور بر مي گردد" و " آسمان كبود " به چاپ رسده است. گیتی دباغی در گفتگویی به خبرنگار ما گفت که چند مجموعه جدید شعر و یک رمان در مراحل قرار داد و اخذ مجوز دارد. بزودی مصاحبه ای با دباغی خواهیم داشت.


چند شعر از دباغی را می خوانیم :

نخل ایستاده ای
شانه هایت کوه انتظار را می کشند
بگذار درِ خانه باز باشد
همه ی محله
نمک پرورده ات هستند
آن قدر که اروند را شور کرده ای !
دلت شور می زند!
مرغ های عشق هم
بر دست های تو كلبه می سازند!
روی آب راه می روی
باور کن پای خبرها
زودتر از خودشان به شهر می رسد
کسی نمی داند
چشم هاى پستچي
کدام پلاک را نشانه گرفته !

--2--

دستم را که بگیری!
دنياي تازه اي به رويم لبخند مي زند!!
پرنده ها خواب صلح را می بینند.
دسته گل ها زينت دستم مي شوند
آینه دستي به سَر و رويم مي كشد
شمعدانی های قرمزتری کنار پنجره صف می بندند
فرقی نمی کند
گلها بهاره باشند یا پاییز
همین شمعدانی لب هره
همین نیلوفر پیچیده به نرده های زندگی کافی است
همین که تنم را از تنهایی بگیری
سربازها از جنگ برمی گردند
آوازه خوان ها پاشنه ی کوچه هارا
از پا در می آورند!
بچه ها فرفره های بیشتری می خرند.
چرخ و فلک های بیشتری سواری می دهند.
دست هايم را بگير!
يك دست صدا ندارد!

--3--

بعد تو یاد تو از حافظه ی خانه نرفت
عشق نیلوفری ات از دل دیوانه نرفت
صفحه ای بر لبه ی قاب گرامت جاماند
خاطره از سر شمع و‌گل و‌پروانه نرفت
از تن کوچه ی تکرار گذر کرد بهار
حسرت دختر پاییز، زگلخانه نرفت
سایه ی دست تو بر شانه ی من مانده هنوز
عطر شیرین تو از این سر و این شانه نرفت
نغمه ی مرغ سحر بر لب گلها جاری ست
بوسه ی باد صبا از قفس لانه نرفت
شعر نیمایی تو گوش فلک را کر کرد
جلوه ی شعر نو از دفتر افسانه نرفت
روح من بعد تو آواره ى گورستان شد
ستگ بر سنگ نشد بند و ز ویرانه نرفت
پرده با پنجره ام انس گرفته، امروز
بعد تو شب به خدا از تن اين خانه نرفت

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: