یادداشت/ رضوان ابوترابی
سال هاست او را می شناسم. و سال هاست او را می شناسیم. معلم بی ادعایی که با فروتنی و مهربانی دست ده ها شاعر را از نوجوانی شان تا به امروز گرفت و به جامعه معرفی کرد که اکثرا چهره های نام آشنای ادبیات امروز هستند. و شاعران مطرح دیگر را که پیش از آن حضور پررنگی در جامعه ادبی کشور نداشتند.
این مطلب برای معرفی ایشان نیست. بهانه ای است برای گرامیداشت زاد روزش. و این که هرگز بزرگواری هایش فراموش نخواهد شد.
درباره این معلم بزرگ می خوانیم:
محمدرضا مهدیزاده در 15 دی 1340 در شهر کلاچای گیلان به دنیا آمد. از سال 59 اشعارش را در مجلات اطلاعات هفتگی، جوانان و روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رساند. و در سال 1363 مسوولیت صفحات شعر مجله اطلاعات هفتگی ـ پر سابقهترین مجله کشور ـ را بر عهده گرفت که تا هماکنون نیز ادامه دارد و در طول بیش از سه دهه تصدی بر این صفحات، شاعران بسیاری را به جامعه ادبی کشور معرفی کردهاست. او دکترای روزنامهنگاری و دکترای زبان و ادبیات فارسی است.
مهدیزاده از اولین ماههای راهاندازی شبکه رادیویی پیام یعنی از اوایل سال 75 تا به امروز به عنوان گوینده و نویسنده با این شبکه همکاری دارد. او همچنین از اوایل سال 71 تا اواخر 74 سردبیر مجله «خانواده» و از اواخر 74 تا اواخر 96 سردبیر مجله خانوادگی، اجتماعی روزهای زندگی بود. مهدیزاده در عرصه ترانهسرایی نیز طبعآزمایی کردهاست و ترانههای او را خوانندگانی چون حسین زمان، مانی رهنما، حمید خندان، چنگیز حبیبیان و… خواندهاند.
از دیگر فعالیت های ایشان تدریس در دانشگاه و کنسرواتوار بزرگ موسیقی تهران است. او داور جشنوارههای مختلف از جمله حوزه، دانشگاه و دفاع مقدس بوده و جوایز و تقدیرنامههای فراوانی دریافت کردهاست.
چند شعر از مهدیزاده را در اینجا با هم می خوانیم:
***
دست هایم در تهران
زندگی میکنند
شعرهایم در شمال
و اشک هایم
در اتاقی که
بین شنبه و دوشنبه سرگردن است.
تو در قاب همه پنجرههای جهان
پیدایی
و نگرانی که مبادا
راه را گم کنم
*
تولد
میدانم
در یک گورستان متروک
آنقدر تاریک میشوم
که از یاد میروم
و تو
دوباره مرا
با مدادهای رنگیات
به دنیا میآوری
*
درخت
درخت را
دوست دارم
چون فردا
دری میشود
که تو
بازش میکنی
و قدم در رویاهایم
میگذاری
*
قرار نبود
قرار نبود
حرف هایم
مثل لیموهای نصف شده
آنقدر معطل بمانند
تا تلخ شوند
قرار نبود
به پیشواز آرزوهایم
نیایی
*
انتهای پیام/
از شعرهایش من نیز آنوختم
درود برای شما خرد یاران در واحد ادبیات بکتا پرس