****************************
محمود معتقدی
تاریخ، به روایت همه ی گیسوان بسته ات،
مگر،نام کدام جزیره ی دور و،نزدیک
سهم گمشده ی
روزهای تو بوده بوده اند
هنوز فکر می کنم
گزاره ی روشن گلگونت
دوباره بیدارم میکند
یادت باشد
بهار دیگری ،پشت در ایستاده است!
(2)___________
نوروز
از پی شادمانی های بهاری دل افروز
به کوچه باز می آید
زلال تر
گزاره ی رنگین کمان شکوفه هایی
سفید و زرد وصورتی
بهار عاشقانه
همچون خیالی آتشناک
در تو بال بال می زند
از این ضیافت پشت پنجره
گلویی تازه کن
حس می کنم: تو پیروزی!
(3)___________
ازحس نبودنت ،هراسی را باز نمی شناسم
تنها از جاماندنت، به جهان دیگری،سفر میکنم
شاید ،حرف زیاد دیگری
درمیانه،تاب نمیخورد
زندگی،مفهوم پر از برساختی ،با خود دارد
بهار، تنها یک کوچه ی پر از تنهایی من وتوست
با این همه، همچنان به سازگاری آت، دل می بندم
مثل، یک خانه ی کوچک
میگویند: آدمی، برای صید رویا های خود، های نگفته ای را بر دوش میکشد
مثل تو،مثل من، مثل هیچ کس
بهتر است،کمی هم از خود زندگی، تا خود مرگ
به گفتمان تازه ای، دوباره بیندیشیم
چیز زیاد ،ندارم که نگویم!
************
امیر یزدانی نژاد
فانوس را تاریک کن
بگذار شب
در روشنی تو
راه بروم
تا جانب برکه ی نشسته به ماه
کمی دست از ستاره بچین
با طپش های رود بخوان
نوازش باد را رها کن
در موهات
رگ های من
از چشم های تو آب می خورد
این گونه سرخ
اینگونه سبز
ببین
دشت نشان از صبح دارد
در گندم زار
زار می لولم به خود
تنهائی ات رابیاور
ماه را از برکه در آغوش بگیر
به انتطار بوسه بنشینیم
در مهتاب
(2)________
نزدیک همین کوه بود
پای همین درخت
زیر همین سایه
کنار همین رود
با همین زیبائی
با همین لبخند
اما شما
"همیـــــن ها"
راکه ندیدید
چه بگویم چه گذشت
جز همین بغض
که می شنوید
***********************
فرنگیس حقیقی
لحظهی تحویل سال
مادر قرآن میخواند
من حافظ میخوانم
او
بهشت بزرگی دارد
من
عشق بزرگی دارم
(2)_________
گلهای قالی را
بیشتر آب بده مریم
بوی بهار میآید
(3)_________
آرام پنجه بکش آفتاب
میپرد از ترس
رنگ گل قالی
*****************
شهلااسماعیلی (یاس)
بی قرارت بودم و صبرو قرارم نیستی
گفته ای دل کنده ای چشم انتظارم نیستی
عشق ونفرت همزمان در سینه ام جاری شده
قلب من آتش گرفت اما دچارم نیستی
می روم تا سر کنم با قصه های بی کسی
می روم تا که بدانم در کنارم نیستی
هی غزل پشت غزل می اید از چشم ترم
از دلم بیرون نزن راه فرارم نیستی
پس نده این خاطرات کهنه ی وابسته را
سالها دلداده ام بودی. نگارم نیستی؟
از همه خویشان من هستی به من نزدیکتر
در رگم جاری شدی. ایل و تبارم نیستی؟
دست خالی می رسم از دشت بی پایان عشق
من پلنگ وحشی ام اما شکارم نیستی
گفته بودی این خزان سخت روزی رفتنی ست
پس چرا همصحبت فصل بهارم نیستی؟
(2)___________
این روزهایم پر شده از بی قراری
کابوس های دوستم داری نداری
در برزخی از رفتن و ماندن اسیرم
پیچیده ام دور خودم از غم حصاری
یک روز دریای امیدی پیش رویم
حسرت به قلبم روز دیگر می گذاری
دائم هوای مردم چشمم گرفته ست
از اینهمه گرمی و سردی بهاری
من یک زنم در گیر و دار عشق و نفرت
روی تن شعرم هزاران زخم کاری
گفتم که ماهم می شوی یک روز افسوس
رفتی تو هم مانند هر دنباله داری
سرکش شبیه موج دریا بودم اما
آرام خواهم مرد امشب در کناری
***********************
شهره عابد
آسمان ابری را دوستتر دارم
بهار که بیاید
آسمان که آبی شود
دلتنگ تر می شوم؛
برای همه پروازهایی
که از سکوت تو
زیر بالشم جا ماند .....
(2)_________
دست می کشم بر تنهایی ام
خنکای عطرت می آید
چکه می کند بر بهار
می شوید و
محوش می کند ...
و زمستان ماندنی تر از همیشه
گرم نفس می کشد ...
(3)___________
کاش کسی بگوید
این بهار
رستاخیز طبیعت است
یا من ؟!
که هر صبح
هزاران زن در من
به دوست داشتن ات
سر بر می دارند ...
***********************
پوریا اشتری
بچین
سفرهی سین تحویلِ سالهای بد را
به طراوتِ سبزینهی دیدار
که من از فالهای سر رفته از تیرگی فنجان
به روشنای تُنگِ تَنگ دلیات می آیم
بی حافظهی واژه ها
تکرار میشوم بر لبهای تشنهات
آینهات کجاست
برابر خوابهای بیداریم بگذاری
که با تو تعبیر شوم ای نوشتهی پنهانی
میانِ تردیدِ پیشانی
(2)_________
کاغذ
از سلاله ی درخت بود
قلم
نواده ی انگشت های استخوانیِ من
من
که نامِ تو را سال ها
بر پوستِ تمامِ درخت های کوچه مشق کرده بودم
شاعر شدم
رسالتم ترسیم تو بود،
با حروفی بی شکل
تو را
میانِ هزارتوی استعاره و ایما مخفی کردم
تا دستِ هیچ تاراجی به موسمِ سبزِ تو نرسد
آنقدر تو را نوشتم
بر پوستِ درخت ها
کاغذها
بر پوستِ تمامِ دیوارهای شهر
که بهار آمد
برای همیشه
و شهر جنگل شد
آنقدر از تو نوشتم
که عاشقم شدی...
***********************
سمیرا خلج
ای شکوفهتر از بهار
من
نسیم سبز تار و پود رویایمان
در خوابِ سالهای جوانه زده هستم
شنیدنم را رشد کن
گوشتر شو از ضربآهنگ قدمهایم
نزدیکتر، شاعرتر
به لحظهتر از دلچسبی بهار بیا
که سالهاست از آغوش جوانهها
بیخبریم
(2)_________
صبح ها
جفت می کنم چکمه ها را
مقابل چکامه های بلبلان
می رقصم غزل غزل
با حکایتی از بال پروانگی
بودنت بهار دل انگیزیست
مقابل صبح
"زن پاییزی"
***********************
مریم باران
باران می بارد
چترت را ببند
ما از کوره راه های تنهایی
گذر می کنیم
دوباره دستان نور و گل و ترانه را پیوند میدهیم
در سحرگاه یک روزِ بی امید
چترت را ببند همسفر
باران می بارد ....
(2)_________
دلتنگی گاهی
سکوتیست پر از حسرت و اندوه
بین تو و خاطرات
دلتنگی گاهی
پنجه ی نا امیدیست
بر دیوارِ
بین تو و ابدیت
دلتنگی گاهی
باران است گاه آسمان
گاه پرنده
************************
نیلوفر اردلانی
قوی بودن تو را هم می کُشد رنجیده ی ساکت؟
تو هم دلگیری از دلتنگیِ آن دل که تَنگت نیست؟
همین که کودکی ها عکس شد یک دفعه فهمیدی
کسی اینجا به فکرِ آرزوهای قشنگت نیست؟
تو هم تا استخوان از درد می سوزی و می سازی
درست آن لحظه که لبخندِ«من خوبم»به لب داری؟
تظاهر می کنی در جمع ها که زنده ای امّا
به قدرِ زندگی از زندگی رؤیا طلب داری؟
کسی را که دلت می خواست باشی و نشد، هرشب
فقط از خواب های ناتمامت قرض می گیری؟
برای تکیه دادن بر خودت دیوار میسازی
طلوعِ اتفاقی خوب را بر فرض می گیری؟
توهم از خسته بودن خسته ای زیبای غم زاده؟
تو هم دریا شدی در استکان یک نفر رفتی؟
بغل بودی برای گریه های هرکسی اما
به وقت گریه هایت، بی بغل، تنها سفر رفتی؟
تمامِ زندگی در رنج هست و بود و خواهد بود
تو هم مثلِ منی، دنیا شبیهِ ماست، باور کن!
نمانده سایه بانی، نور شو، همسایه ی غم باش
منِ در آیِنه! یا سر برو یا با غمت سر کن...
********************************
انتهای پیام/