یادداشت/ سپیده نیک رو
مسعود احمدی شاعر و منتقد ادبی درگذشت. این خبر، بسیاری از اهالی شعر و ادبیات را متاثر کرد. مسعود احمدی از آن جهت که دانش و ادب و فرهنگ و شاعری و انسانیت را با هم آمیخته بود برای بسیاری از شاعران نسل بعد از خود ملجأ و پناه بود.
مسعود احمدی شاعر و منتقد ادبی درگذشت. این خبر، بسیاری از اهالی شعر و ادبیات را متاثر کرد. مسعود احمدی از آن جهت که دانش و ادب و فرهنگ و شاعری و انسانیت را با هم آمیخته بود برای بسیاری از شاعران نسل بعد از خود ملجأ و پناه بود.
با فروتنی آمادهی خواندن و سخن گفتن دربارهی شعر دیگران بود. همچنان که نقد شدن را تاب میآورد و موجب گفتگوی میان خود و نسل قبل و بعد میشد.
آنها که با او معاشر بودند از نظم شگفت او در دستهبندی نوشتهها و خواندههایش میگویند و شور و اشتیاق او در سرودن و ادامهی زندگی به بهانهی شاعری زبانزد بود.
در این یکی دو روز من هم مثل دیگر دوستدارانش که در ایام کرونا به واسطهی بیماری و سن و سالش از دیدار او محروم بودیم منتظر بودم دستکم برای ادای احترام به او در تشییعی درخور شأنش شرکت کنم و به این طریق به همراه دیگر علاقهمندان، شاعر را تا قطعهی هنرمندان بدرقه کنم.
اما مطلع شدم او را به سرعت و در بیخبری و در قطعهای جز قطعهی هنرمندان به خاک سپردهاند و فرزند ایشان در مصاحبهای علت این امر را زمانبر بودن مراحل دریافت قبر از قطعهی هنرمندان دانستهاند.
متاسفانه بارها و بارها شاهد این بودهایم که فرزندان هنرمندان، پیکر و میراث هنرمندان را تنها متعلق به خود میدانند که البته از بُعد حقوقی میتواند درست باشد. اما آیا آن وجه ادبی یا هنری عزیز درگذشته را نباید به عنوان وجههی عمومی و نوعی میراث معنوی در نظر داشت؟
آیا مراحل دریافت قبر برای سایر هنرمندانی که در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شدهاند زمانبر نبوده است؟
غرض البته تاختن به فرد خاصی نیست. صحبت از تفکری است که هر هنرمندی در ایام پیری و یا پس از فوت ممکن است با آن روبهرو شود و من فکر میکنم نخستین وظیفهی خانوادهی درجه یک هنرمندان، حفاظت و بزرگداشت میراث معنوی و شأن اجتماعی آنان است.
به هر طریق مسعود احمدی، شاعر خوشآوازه دیگر در میان ما نیست. مراسم ختم او مثل بسیاری از ایرانیان در مسجدی برگزار خواهد شد که قطعاً عدهای شرکت خواهند کرد و عدهای نیز منتظر برگزاری بزرگداشتی ادبی خواهند ماند که در آن بشود اندکی از مسعود احمدی سخن گفت و شنید.
شاعری که قلبش چون پروانهای شادمان و رنگین، هنوز در شعرهایش لبخند میزند.
فیلمی از آخرین روزهای مسعود احمدی که علی جهانگیری شاعر، محقق و منتقد نام آشنای معاصر در خانه سالمندان به دیدار او رفته است. و احمدی چه زیبا و چه حسرت بزرگی این دو شعر را می خواند:
مجال تماشای آفتاب
آخرین شعرخوانی های شاعر در خانه سالمندان
از خانه بیرون می شویم
پیش از طلوع
و به خانه باز می آییم از پس غروب
گرده نانی مجالمان نداد
تا قرص آفتاب را ببینیم
« مسعود احمدی »
ببارم
چتر مي گشايي
بوَزَم
پناهی می جويی
چه كنم
كه از باران و از نسيم
روي گرداني؟
« مسعود احمدي »
*****
انتهای پیام/