مگرباران خون می بارد از عرش خدا فردا | یکتاپرس
چنان اسپند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا/چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند/مگرباران خون می بارد از عرش خدا فردا
کد خبر: ۹۴۹۰۵
۲۰:۴۰ - ۱۶ مرداد ۱۴۰۱

مگرباران خون

★شعر عاشورا★

یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا
در اتحاد نیست “تو” از “او” و “من” جدا

این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا

جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش
این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا

می برد با خودش همه اهل بیت را
پس داشت می شد از همه پنج تن، جدا

حال غریب بهتر ازین که نمی شود
این است آخر عاقبت از وطن جدا

از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید
اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا

در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد
یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا

افتاده است گوشه ی گودال سر جدا
افتاده است گوشه ی گودال تن جدا

این کشته هم حسین هم انگار زینب است
این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا

«علی اکبر لطیفیان»

★★★

چنان اسفند می سوزد به صحرا ریگ ها فردا 
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا

تمام دشت را زینب به خون آغشته می بیند 
مگر باران خون می بارد از عرش خدا فردا

برادر! دل گواهی می دهد امشب شب قدر است 
اگر امشب شب قدر است، قرآن ها چرا فردا…

همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند 
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا…  

ببین شش ماه ات بی تاب در گهواره می گرید
علی از تشنگی جان می دهد امروز یا فردا

ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را 
همانانی که می افتند زیر دست و پا فردا

برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت می شود وقتی بگوید یا اخا  فردا

برادر! خوب می خواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه ها فردا

به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می مانم 
تمام هستی من، می روی بی من کجا فردا؟

«میلاد عرفان پور»

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: