ملایک گریه می‌کردند با ما اربعینش را | یکتاپرس
به مناسبت اربعین حسینی؛
چند شعر اربعینی از هادی خورشاهیان/ مطهره عباسیان/ مریم کرباسی/ سعید سلیمان پور
کد خبر: ۹۹۹۰۵
۰۸:۳۰ - ۲۶ شهريور ۱۴۰۱

ملایک گریه می‌کردند

**********************************

هادی خورشاهیان:

ملایک گریه می‌کردند با ما اربعینش را
خدا شش‌گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را

رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت
تسلّی می‌دهد تا روز عاشورا اَمینش را

قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات
قسم خورده اگر در سوره‌ها زیتون و تینش را

شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش
زمین هم می‌کشید اطراف او دیوار چینش را

نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله ‌
و می‌ساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را

چه توفانی است، ابری با صدای رعد می‌گرید
کشیده روی صورت نازکای آستینش را

فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را
فرستاده خدا از آسمان حبل‌المتینش را

فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر
نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را

چه قوم نازنینی می‌روند از کربلا تا عرش
فرستاده خدا این بندگان دست‌چینش را

نه تنها عاشقان حضرتش، حتّی خدا امروز
فرستاده‌ست تا کرب‌و‌بلا روح الامینش را

********************************

مطهره عباسیان:

از کوفه تا شمشیر عزراییل‌هایش
از کربلا تا شام با تفصیل‌هایش

بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز
امروز آمد دیدن فامیل‌هایش

خود را به روی قبرهای خاکی انداخت
بانوی مکه با همان تجلیل‌هایش

حال عجیبی داشت وقتی بازمی‌گشت
بغض غریبی داشت در ترتیل‌هایش

با او چهل روز و چهل شب همسفر بود
کابوس‌هایی تلخ با تأویل‌هایش

این‌جا پذیرفت آن‌چه را باور نمی‌کرد
دل کند حوا آخر از هابیل‌هایش

زن مانده بود و یک بیابان بی‌پناهی
زن مانده بود و داغ اسماعیل‌هایش

**********************************

مریم کرباسی:

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست

غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا
که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست

میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید
تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست

همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر است
همیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست

و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست

خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست

**********************************

سعید سلیمان‌پور:

نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین شکسته‌بالی را

نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دست‌های خالی را

منی که چلّه‌نشین غم توام مولا
نشدکه همدل و همره شوم موالی را

نشد عراقِ غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این شکسته‌حالی را

دوباره چشمۀ جان‌بخش اربعین جوشید
نشد که درک کنم حال آن زلالی را

بگو بگو «به کدامین دعات خواهم یافت»؟
بگو کجا برم این حسرت سؤالی را؟

ببار حضرت باران به شوره‌زار دلم
ببر ز سینۀ من داغ خشکسالی را

چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر ارتجالی‌ را

****************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: