به گزارش گروه اجتماعی یکتا پرس، در سال ۱۸۵۲ مردی که در یک آسایشگاه روانی در فرانسه پذیرش شده بود، مدعی بود که بدن او دچار یک دگرگونی عجیب و غریب میشود.
هرچند که او از نظر جسمی حالت عادی داشت، به پزشک خود میگفت که پاهایش شکافدار است و دندانهای نیش تیز دارد و اینکه بدن او پوشیده از موی بلند است.
او متقاعد شده بود که گرگینه شده است و از پزشکان میخواست که به او گوشت خام بدهند.
با درخواست او موافقت شد، اما او از خوردن آنچه که به او داده شده بود امتناع کرد، تنها به این دلیل که «به اندازه کافی فاسد» نبود. او سپس از پزشکان خواست برای پایان دادن به رنج و عذابی که میکشید او را به جنگل برده و با گلوله خلاصش کنند.
آنها به این تقاضای او توجهی نکردند و در نهایت در همان آسایشگاه درگذشت.
چند سال پیش مرد دیگری با مشکلی مشابه به روانپزشک هلندی جان دیرک بلوم مراجعه کرد.
او از افزایش رشد موهای بازوهایش، سفت شدن عضلات فک و صورت و رشد دندانهای نیشی که زخمهایی کوچکی را در اطراف دهانش ایجاد کرده بود و تنها خودش میتوانست ببیند و نه دیگران، شکایت داشت، ولی دکتر بلوم هیچ یک از این موارد را نتوانست مشاهده کند.
این مرد قبل از مراجعه به بیمارستان، در اینترنت اطلاعاتی راجع به وضعیت خود جستجو کرده بود. درحالیکه این ایده خیلی دور از ذهن به نظر میرسید، اما او هیچ توضیح دیگری را هم نمیپذیرفت و تصور میکرد گرگینه شده است.
بیمار دکتر بلوم، مرد فرانسوی با پای شکافدار و دیگر گرگینههایی که به متون پزشکی راه یافتهاند، گرگینههای فیلمهای ترسناک و یا داستانهای رایج در فرهنگ عامه نیستند بلکه افرادی واقعی هستند.
این افراد وقتی که ماه بالا میآید به گرگ تبدیل نمیشوند و در اغلب موارد پزشکان نمیتوانند هیچ تغییر فیزیکیای که آنها از آن شکایت دارند را مشاهده کنند.
نخستین مورد گزارش شده از لیکانتروپی یا گرگینه که دکتر بلوم توانست در متون قدیمی اروپایی پیدا کند، یک مرد فرانسوی در سال ۱۸۵۲ بود. در زمانهای گذشته لیکانتروپی یا گرگینه در افسانههای اروپا «به معنای تبدیل واقعی انسان به گرگ و بالعکس بود» که با زمینههای گستردهای مثل تأثیرات قمری، سحر و جادو و دیوشناسی مرتبط میشد.
بلوم شروع به بررسی آثار تاریخی کرد و حتی در مواقعی که توضیحات متافیزیکی و ماوراءالطبیعی ارائه شده بود او با کاوش بیشتر «توضیحاتی که ماهیت عقلانیتر» برای آن متصور بود را پیدا کرد. در اوایل قرن دوم میلادی نیز جالینوس و مارسلوس پزشکان یونانی خودگرگ پنداری را به جای اینکه مظهر تسلط شیطان فرض کنند، یک بیماری تلقی میکردند.
بعدها در اوایل قرون وسطی درمانهای پزشکی برای لیکانتروپی ابداع شدند که عبارت بودند از: رژیم غذایی، داروهای پیچیده گیاهی، حمام آب گرم، روانپاک سازی یا تزکیه نفس، استفراغ و خونریزی تا دست دادن حالت غش. پزشکان یونانی و بیزانس این بیماری را نوعی مالیخولیا، شیدایی، صرع یا عدم تعادل میدانستند و یا به مصرف مواد مخدر نسبت میدادند.
این توضیحات پزشکی درست به نظر نمیرسیدند. بلوم بر این عقیده بود که به عنوان مثال، در انگلستان قرن هفدهم، گرگینهها عموماً قربانی توهم به دلیل سودا یا مالیخولیای افراطی محسوب میشدند، نه به این خاطر که پزشکان انگلیسی خیلی جلوتر از همکاران همقارهای خود بودند، بلکه به این دلیل که نسل گرگها از مدتها قبل در کشورشان منقرض شده بود و مسأله گرگینه گی جای خود را به افسانههای مشابه مثل گربه و خرگوش داده بود.
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
البته برخلاف خونآشامها که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستان های جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است.
باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی، چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
شاید باور نکردنیترین بخش در افسانه گرگینه ها انسانهایی با ظاهر گرگ هستند. اگرچه به نظر بسیار دور از ذهن میآید، اما نوعی بیماری وجود دارد که باعث چنین تغییری میشود و بهسندرم گرگینه معروف است.
این بیماری که از آن به Hypertrichosis یاد میشود عارضهای است که طی آن، بدن انسان شاهد رشد سریع و بیش از حد طبیعی مو در مواضعی است که به طور عادی فاقد مو هستند.
بعضی موارد این رویش مو فقط به صورت محدود میشود و برخی موارد به همه اعضای بدن توسعه پیدا میکند.
گاه این رویش مو آن قدر زیاد میشود که با خود دفرمه شدن ظاهری صورت را به همراه دارد. علت بروز این نقص رخ دادن یک جهش ژنتیکی نادر است. اما نتیجه آن حتی امروزه هم میتواند ترسناک باشد چه برسد به دورانی که درکی از این موضوع وجود نداشته است.
مورد دیگر، مربوط به وابستگی تبدیل به گرگینهها به ماه کامل است. واقعیت این است که ماه کامل نمیتواند هیچ تاثیری بر انسان داشته باشد. تنها تاثیری که ماه میتواند بر زمین و مردم بگذارد اثر گرانشیای است که این اثر در دوره ماه کامل تفاوت چندانی با دیگر فازهای ماه ندارد. اما از نظر روانی میتواند تاثیر گذار باشد. گونههای متفاوتی از بیماریهای روانی وجود دارند که دوره زمانی خاصی دارند.
روش دردناک و نه چندان دوست داشتنی این تبدیل روشی است که عموما درباره آن صحبت میشود و داستانهای امروزی نیز بر آن تاکید میکنند.
اگر در شرایط خاصی گرگی ویژه شما را گاز بگیرد و از آن بدتر اگر یک گرگینه شما را گاز بگیرد، پس از طی دورهای نه چندان راحت و پر از درد در اولین شبی که ماه کامل در آسمان میدرخشد مراحل تغییر شما آغاز میشود؛ بافت اسکلتی شما به هم میریزد، روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند، ناخ نهایتان بلند و صورتتان پوزهدار میشود و چشمانتان تغییر میکنند؛ در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل خواهید شد.
البته این تنها روش تبدیل به گرگینه نیست. در برخی از افسانهها قدرت شوم و افسانهای گرگ برخی را وسوسه کرده است که خود را بدل به گرگینه کنند. یکی از راحتترین این روشها این است که لباسهای خود را در آورید و کمربندی از جنس پوست یک گرگ را به کمر ببندید. این موضوع روشی است که در شرق هم به شکل دیگری به آن اشاره شده است.
انتهای پیام/