همه چیز از محتوای یک عکس شروع شد | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس/ رضا استادی از لاگ جری می گوید:
استادی گفت:این کتاب پشت پرده مناسبات و روابطی است که در برخی شرکت های به ظاهر خصوصی وجود دارد.
کد خبر: ۵۱۱۱۱
۱۲:۰۵ - ۰۹ شهريور ۱۴۰۰
همه چیز از محتوی یک عکس شروع شد

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس؛ رضا استادی از روزنامه‌نگاران حوزه فرهنگ و هنر است که در کنار فعالیت در این عرصه، مدیریت روابط عمومی آثاری همچون: مختارنامه، یوسف پیامبر (ع)، شوق پرواز، کلاه پهلوی، معمای شاه و همچنین ساخت فیلم کوتاه و اجرای برنامه تلویزیونی را به عهده داشته است. 

گفتگویی با این نویسنده نام آشنا داشتیم که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:

لاگ‌جری چه زمانی و چگونه نوشته شد؟

از سال 1375 به صورت جدی در حوزه داستان نویسی و روزنامه نگاری فعالیت می کنم و در این مدت در کنار روزنامه نگاری، به داستان نویسی هم پرداخته ام. معمولا پروسه نگارش هر کتابی در حدود 3 تا 4 سال به طول می انجامد تا به اتمام برسد.

در خصوص نگارش کتاب «لاگ‌جری» نگارش آن از اردیبهشت سال 94 تا بهمن سال 98 به طول انجامید. من در دوره ای از زندگی ام با افرادی مرتبط شدم که در بخش های اقتصادی فعالیت می کردند و آن ها خاطراتی را در خصوص فساد اقتصادی و ساز و کار آن برایم نقل می کردند و من همیشه  تمام موارد این چنینی را یادداشت می کنم تا اینکه به یک حجم قابل توجهی برسد و سر و شکل پیدا کند و قابل تبدیل به داستان باشد.

من در مورد کتاب لاگجری هم این مسیر را پی گرفتم. در واقع این کتاب پشت پرده مناسبات و روابطی است که در برخی شرکت های به ظاهر خصوصی وجود دارد. البته باید یادآور شوم که ما بخش خصوصی به شدت شریف و سالمی هم داریم که سوای چیزی است که من در کتاب عنوان کرده ام اما آن چیزی که در کتاب لاگ‌جری موقعیت دراماتیک و نمایشی دارد همان مناسبات پشت پرده ناسالم بخش به ظاهر خصوصی است و موضوعی که مشخصا در کتاب مورد توجه قرار می‌گیرد مساله  قاچاق گوشت است.

آیا شما این کتاب را بر اساس واقعیت نوشتید؟

برخی مناسبات بین افراد و شرکت ها در داستان وجود دارد که مبتنی بر واقعیت است منتهی در آن مقطعی که من به صورت جدی تصمیم به نوشتن داستان گرفتم به دنبال چهارچوبی بودم که این موضوع ها را داخل آن قرار دهم که در ادامه یکی از چهارچوب هایی که در ذهنم داشتم و مربوط به روابط میان یک زن و شوهر جاه طلب بود را برای قصه انتخاب کردم.

چرا قاچاق گوشت را به عنوان موضوع محوری انتخاب کردید؟

در طی این سال‌ها  به این نتیجه رسیدم چیزی که در کشور ما بسیار مهم است،وضعیت شب عید مردم است. در این موقعیت مردم به دنبال خرید میوه، گوشت، مرغ و موارد این چنینی هستند. در این زمان بارها پیش آمده که دولت بجای اختصاص دادن یارانه برای واردات کالاهای مهم، ارز برای واردات پرتقال اختصاص می دهد!

بر این اساس من به این نتیجه رسیدم که چنین موضوعی قابلیت این را دارد که کالای وارداتی مثل گوشت را به عنوان موضوع محوری داستان در نظر بگیرم. به همین دلیل بر این حوزه متمرکز شدم.

البته من پس از نگارش داستان به سراغ افراد و فعالان این حوزه رفتم و طبق صحبت های آن ها متوجه شدم که نوشته هایم دور از واقعیت نیست؛ هرچند که اطلاعات چندانی از واردات گوشت نداشتم و این زمانی بود که فرم کلی داستان در حال شکل گرفتن بود و اینکه من قصد داشتم داستانی راجع به قاچاق، پشت پرده اقتصاد ایران و مناسبات ناسالم بنویسم و بنظرم آمد چیزی که می تواند تبلور این موضوع شود، همین حوزه واردات گوشت است اما باتوجه به اطلاعاتی که در این موضوع بدست آوردم سعی کردم داستان را به واقعیت های عینی نزدیک تر کنم به این صورت که اگر کسی در حوزه واردات گوشت این کتاب را بخواند، اطلاعات، جزئیات، اعداد و ارقام برایش قابل درک و باور باشد اما نمی خواستم که گزارش اقتصادی بنویسم بلکه تلاش کردم که یک داستان اقتصادی شود.

با این حال من وجود چیزی را در داستان کم میدیدم آن هم نحوه وارادات گوشت به ایران بود. تصمیم گرفتم قاچاق گوشت در داستان با هواپیما انجام شود و این مساله را تشریح کنم اما کسی با من هم نظر نبود. بهرحال من این داستان را با همان هواپیما نوشتم و بعدها متوجه شدم که در واقعیت هم چنین وارداتی با هواپیما هم صورت می گیرد هرچند که آن واردات به صورت قانونی بود و در یک مرحله هواپیمای حامل گوشت در اطراف کرج سقوط کرد اما من درخصوص این موضوع مدت‌ها پیش از این ماجرا تخیل کرده بودم.

جرقه اصلی برای شروع نگارش داستان از کجا در شما به وجود آمد؟

من از دیدن عکس پروفایل یکی از بستگان تصمیم به نگارش داستان گرفتم. محتوای عکس خانمی بود که به دلیل موقعیت اجتماعی و وضع مالی خوبی که با همسر خود داشتند اطرافیان به شدت به آن ها حسادت می کردند اما من متوجه رقابتی پنهان میان این زوج شدم که تلاش می کنند از یکدیگر در مسائل مالی و مادی سبقت بگیرند و عکس متکبرانه ای که این خانوم از خود گرفته بود در ذهن من باقی ماند و جرقه ای برایم زده شد تا داستانم را بنویسم.

لطفا در مورد این ساز و کار بیشتر توضیح دهید.

در داستان نویسی همیشه یک چهارچوب یا اسکلتی از در داستان در ذهنم دارم که در نهایت آن را بر یک فضا و اتمسفر خاص سوار می‌کنم. مثل نقشه یک ساختمان در نهایت در یک زمین خالی اجرا می‌شود. در این داستان قاچاق را به عنوان پوشش بر تن این اسکلت قرار دادم و اسکلت همان روابط انسانی میان شخصیت‌ها بود. قاچاق گوشت هم  به عنوان بخشی از این پوشش در نظر گرفته شد. اما روبط آن  زن و شوهر ذهن من را درگیر کرد که راجع به آن چیزی بنویسم و آن مناسبات و روابط بین آن ها را در قالبی به نام قاچاق وارد کردم.

آیا در داستان به مصرف گرایی اشاره ای شده است؟

بله داستان دقیقا قصه افرادی است که هر چقدر مصرف می‌کنند سیر نمی شوند و هیچ پایانی برای مصرف گرایی آن ها وجود ندارد و حتی خودشان هم نمی دانند که چه چیزی می خواهند. در واقع این افراد دائم در یک مسابقه قرار دارند. برای مثال در جایی از داستان شخصیت زن به همسر خود می گوید: «یادته زمانی آنقدر به ترکیه می رفتی که حتی خوراکی های ساده هم از آنجا برایمان می آوردی؟»

موضوع کلی داستان هم در مورد زن و شوهری است که کمتر از سن 35 سال سن دارند و نمی‌دانند با اموال و دارایی هایشان چه کار کنند و این مسئله منجر به جاه طلبی می شود که در نهایت زندگی شان را به نابودی می کشاند.

داستان کتاب «لاگجری» در چه فصلی روایت شده است؟

این قصه در دو روز و در تاریخ 24 و 25 اسفند 1394 روایت شده  که علت مشخص کردن چنین تاریخی این بود که شرایط خاصی در کشور ایجاد شده بود. همچنین به جهت آن مواردی که در روزهای پایانی سال وجود دارد و برخی کارها در روزهای پایانی سال با شتاب و عجله همراه می شود و همه سعی می کنند که در هفته پایانی سال کارهایشان را به اتمام برسانند. از همین رو داستان در یک تم اضطراب این چنینی قرار دارد و این بستر زمانی کمک کرد تا آن اضطراب و تنش ها در داستان ایجاد شود.

کتاب به چند بخش تقسیم شده است؟

کتاب در51  فصل نوشته شده است که یک بخش از آن روایتگر سال های گذشته است اما 98 درصد داستان در همان زمان دو روز اتفاق می‌افتد.

کتاب برای چه مخاطبی مناسب است؟

برای هر مخاطبی که خواندن و نوشتن می‌داند! من در تمامی کتاب‌هایم به زبانی ساده و قابل فهم برای عامه مردم نوشته‌ام و البته سعی کرده‌ام مفاهیم مهم و عمیقی را با همین زبان ساده ارائه کنم.خیلی اوقات من مشاهده می کنم که کتاب های حوزه رمان، کتاب های سطحی هستند و چیزی جدیدی را برای خوانندگان ارائه نمی دهند و داستانی قابل حدس و معمولی را روایت می کنند و هیچ هویت تاریخی و زمانی مشخصی ندارند. اما من تمایل دارم که در کارهایم رنگ آمیزی از زمان و مکان را داشته باشم. به همین دلیل در داستان دو روز مشخص را در نظر گرفتم. البته این مسئله را هم باید بگویم که چون داستان برای مخاطبان عام نوشته می شود نباید پیچیدگی زیادی داشته باشد تا خواندن داستان برایشان دشوار نشود.

آیا نیاز است که نویسنده برای نوشتن داستانی از قبل اطلاعاتی را در مورد موضوع معین شده به دست آورد؟

من شخصا برای انجام هرکاری ابتدا تحقیق می کنم و کسی که می خواهد در حوزه نویسندگی فعالیت کند و اثری را خلق کند باید حتما تحقیق و مطالعه داشته باشد و من اگر بجای حوزه گوشت در این داستان مورد دیگری مانند فولاد را برمی گزیدم  قطعا در آن خصوص تحقیق می کردم تا اطلاعاتم تکمیل شود. کلیات یا همان اسکلت داستان را هم بدون تحقیق پیش رفتم اما از جایی که وارد بحث قاچاق شدم، به صورت جدی کار تحقیق را انجام دادم.

در مواردی هم شاید تحقیق برای نوشتن داستان کفایت نکند بلکه افراد باید به عنوان نویسنده علاوه بر تحقیق، یک برداشتی از موضوع داشته باشند و نظرگاهی درستی  انتخاب کنند و حتی در جاهایی خود را جای شخصیت های منفی یا مثبت داستان قرار دهد تا بتواند به شکل دقیق و درستی داستان را روایت کند.

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: