گفتگوی امروز ما با ارغوان خاتمی استاد نقاشی ساکن کشور آلمان است. خاتمی شاگردان زیادی را تعلیم داده و در چندین نمایشگاه شرکت داشته است. برای آشنایی بیشتر با این هنرمند توانمند گفتگوی زیبایی را که با ایشان داشتیم به اتفاق می خوانیم:
__ بیوگرافی کوتاهی از خودتان برای آشنایی بیشتر بازدید کنندگان ما با شما ؟
من ارغوان خاتمی هستم هنرمند نقاش. که بیش از بیست سال است که در عرصه هنر نقاشی به فعالیت مشغولم. سبک نقاشی من رئال و ترکیبی از رئال و امپرسیون است و غالبا به صورت رنگ و روغن کار شدهاند. من همیشه حتی زمانی که هنوز به صورت حرفهای نقاشی نمی کردم، جهان اطراف خود را ترکیبی از واقعیت و تأثیر این واقعیت بر جهان درونی خویش مییافتم. من از ابتدای کار حرفهای نقاشی همزمان با خلق آثار هنری همواره به آموزش روشمند این هنر به هنرجویان اهتمام داشته ام به همین خاطر در سال 1388 آتلیه و آموزشگاه نقاشی ترنگ را در تهران تاسیس کردم و هنرجویان زیادی هنر زیبای نقش ورنگ را در این آموزشگاه فراگرفتهاند که بسیاری از شاگردانم اکنون خود از هنرمندان جدی نقاشی هستند. همچنین تاکنون در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور نظیر فرانسه ترکیه و گرجستان شرکت داشته ام. در سالهای گذشته آثار بسیاری از من به صورت کارت پستال و پوستر منتشر شده است. همچنین در سال 1394 به همت انتشارات پرنیان خیال مجموعه ای از آثار من که به طور رسمی ثبت ملی شده اند به صورتی نفیس چاپ و منتشر شده است که مورد استقبال کم نظیری قرار گرفته است. از سال 1395 با توجه به نیاز و تقاضای هنرجویان در سراسر دنیا دورههای مجازی نقاشی را جهت آموزش از راه دور طراحی و اجرا کردم که هم به صورت انلاین و هم از طریق سایت رسمیام و نیز صفحه اینستاگرام قابل تهیه و استفاده است.
__ چه خبر از کلاس ها و فعالیتهای تازه؟
با توجه به اینکه مدتی است به کشور آلمان مهاجرت کردهام، در حال حاضر عمده فعالیتم در حوزهی خلق آثار جدید نقاشی است. در بخش آموزش نقاشی هم در حال ادامهی تدریس نقاشی به صورت مجازی هستم که چنان که اشاره شد، از چند سال پیش آغاز کردهام و بعد از شیوع کرونا گسترش یافته است. شاگردانم از هنرجویان بسیاری از سراسر دنیا تشکیل شده که بعد از حضورم در آلمان در سطح اروپا بیشتر شناخته شده و مورد استقبال بینظیری قرار گرفته است. با توجه به درخواست تعداد زیادی از هنرجویان آلمانی و هموطنان عزیز مقیم آلمان برای شرکت در کلاسهای حضوری، در حال تأسیس آتلیه نقاشی خودم در آلمان هستم که کارهای مقدماتی آن انجام شده و انشالله به زودی آغاز به کار میکند.
__ چه شد که سر از دنیای نقاشی در آوردید؟
کسی که مسحور بوی گل است نمی تواند دلیل آن را بگوید. من نیز از زمانی که خود را به یاد میآورم مسحور نقش و رنگ طبیعت اطراف خود بودم و بازآفرینی جهانی شخصی و ثبت جلوههای سحرآمیز هستی، دغدغهی همیشگی من بوده است. پدرم زندهیاد استاد مسعود خاتمی از هنرمندان برجسته خوشنویسی معاصر بودهاند و ناگفته پیداست که الفبای عشق و معرفت و هنر را در مکتب پدر بزرگوارم آموختهام. پدربزرگم مرحوم علی خاتمی مشهور به علی ابن ولی نیز از شاعران مطرح معاصر بودهاند که در میان همعصران خود در ابتدای قرن حاضر از موقعیتی شایسته برخوردار شدهاند. شاید عشق و اهتمام من به هنر میراثی ارجمند از این دو عزیز بوده باشد.
_در قلمرو هنر ، آیا آفرینشگر باید از شکلهای شناخته شده فاصله بگیرد یا در همان اشکال دنبال تازگی باشد؟
از نگاه من هنرمندان باید پیش از هرچیز بدانند که نبوغ آفرینشگری خود را از خدای آفرینندهای به ودیعت گرفتهاند که همهچیز را از هیچ آفریده است. درحقیقت نهایت معنای آفرینشگری آفریدن ساحتی نو از هیچ است. اما این کار از عهدهی هیچ انسانی برنمیآید. در حقیقت ما بهجای فکر کردن به آفرینش از روی اشکال شناخته یا ناشناخته باید ابتدا از روی الگوی آفرینش هستی و روند این آفرینش مشق کنیم. در حقیقت برای هنرمند باید و نبایدی مطرح نیست. وقتی روند و جریان آفرینش در ذهن و ضمیر هنرمندی نقش بست آنگاه دیگر تفاوتی نمیکند که در اثرش از اشکال شناخته شده استفاده میکند یا ناشناخته. او کافی است با قدرت تصرف خیال آفرینشگرش تا حد ممکن به خود و ماهیت وجودی خود وفادار بماند؛ و این صداقت و وفاداری نسبت به خود، چیزی است که از نگاه من از او هنرمندی متعهد میسازد.
_چرا هنرمندان در این دو سه دهه، بیشتر تمایل دارند هنرپذیر یا مخاطب را به سوی ظاهر هنر سوق دهند تا درون آن؟
نمیدانم این قضاوت در مورد هنرمندان در این چند دهه درست باشد یا نه. اما هرگاه هنرمند از خود فاصله بگیرد و بهجای خلق ماهیت وجودی خود، که البته تحت تاثیر زمان و مکان حیات اجتماعی فرهنگی اوست، به اجرای تعهدات و سفارشات سوداگران هنرناشناس عرصهی هنر بپردازد، نتیجه جز این نخواهد بود؛ وگرنه توجه هنرمند به نیازهای عاظفی فرهنگی و اجتماعی هنرپذیران و مخاطبان عصر فی نفسه نه تنها امر مذمومی نیست، بلکه به شهادت تاریخ، موجب خلق بسیاری از آثار برجسته دنیای هنر شده است. میخواهم این را بگویم که تمایل آثار هنری به بیان نیازهای مخاطب، البته با استفاده از ترفندها و تصرفات خیال هنرمندانه، را باید از اهتمام هنرمند به انجام سفارشات مبتذل گالریداران و مسابقات هنری و هرآنچه موجب ثروت و شهرت زودگذر می شود افتراق داد.
_جامعه برتافته از آفرینشهای هنری، چگونه جامعهای میتواند باشد؟
جامعهی انسانی از آغاز بر اساس هنر پایهریزی شده است. هر آنچه که موجبات زندگی جوامع انسانی اولیه را شکل داده، بر اساس هنر و الگوبرداری از روند طبیعی آفرینش یا بهتر بگویم روند آفرینش طبیعت بوده است. اگر انسان اولیه روزی کوزهای برای نوشیدن آب ساخته است، الگوی او مثلا ممکن است مشاهده آسان بودن خوردن آب از طریق جمع کردن کف دست خودش بوده باشد. جالب است که همان انسان اولیه به نقش مستندسازی نیازهای عصرش بیتوجه نبوده و آنچه بر او میگذشته را بر دیوار غارها نقش میکرده است. از این رو به گمان من جامعه و هنر متعهد نقش تاثیرگذار و مکملی روی هم دارند. وقتی هنرمندان یک جامعه خود را نماینده بیان نیازها و دردها و زخمهای آحاد جامعه و مسول التیام آن از طریق هنر بشمارند و از سوی دیگر آحاد جامعه چنین هنرمندان اصیلی را قدر بدانند و بر صدر بنشانند و هنر را نه چون امری تزیینی بلکه از نیازهای اساسی زندگی خود بدانند چنین جامعهای هیچگاه حتی در سختترین شرایط از روند تعالی و ترقی بازنخواهد ایستاد.
_با توجه به حضور گوناگونی اشیا و رنگها و ... دنیای هنر نیز هر روز با تعریف تازهای روبروی مخاطب می.نشیند.. در اینجا باید کدام را انتخاب کرد؟ تاثیر جامعه بر هنر یا تاثیر هنر بر جامعه؟
به گمان من جامعه و هنر هر دو بر یکدیگر تأثیرگذارند و باید هم باشند تا هنر متعالی شکل بگیرد. بروز و ظهور تعریفهای جدید هنری در صورتی که هر امر مبتذلی را در حیطه تعریف نو ندانیم، امری بسیار ارجمند است و نشان از تعالی هنر دارد. اصلا ذات هنر و تعالی آن در نوآوری و عدم تکرار است. آنچه در این میان آزاردهنده است این است که تعاریف و رویکردهای جدید هنری بر اساس ظهور هنرمندان جدید با نگاه نو به هستی رخ نمی دهد. بلکه عدهای میخواهند با سوداگری در عرصهی هنر، نیازهای بازار ثروت و شهرت خود را به عنوان هنر نو بر جوامع بشری تحمیل کنند و این مسئله به گمان من زخمهای التیامناپذیری بر موجودیت هنر اصیل وارد کرده است.
_چند کتاب یا چند اثر هنری نام ببرید که در زندگی شما تاثیر گذار بوده است؟
من یک هنرمند نقاش هستم و احتمالا انتظار این است که بیشترین تاثیر خود را از مطالعه کتاب هایی در عرصه این هنر گرفته باشم. اما حقیقت آن است که آنچه اغلب موجب آفرینش آثار من می شود سحر کتاب آفرینش است. من همیشه مسحور طبیعت بودهام و آنچه آن را برای من دلپذیرتر میکند این است که هیچ چیز آنچنان نیست که لحظهای پیش بود. کار ما و قدرت هنری ما نهایتا ثبت این آنات و جلوههای گذران است. هیچ درختی مانند درخت دیگر نیست؛ همانطور که جریان هیچ رودی حتی مانند یک لحظهی پیشتر خود نیست؛ و این نگاه و این تاثیر موجب پیشبرد روند کار من میشود. من هیچگاه از نقاشی طبیعت خسته نمیشوم، چون هیچگاه تکرار و تکراری نمیشود. در نقاشی پرتره هم همین اصل حکمفرماست. نه تنها هیچ صورتی تکراری نیست بلکه صورت هیچ انسانی در دو زمان متفاوت یکسان نیست. بگذریم از این که اصولا نقاشی پرتره برای آن که باید همزمان نماینده احوال بسیار متفاوت و گاه متناقض انسانی باشد، کاری بسیار سهل و ممتنع است که متاسفانه گاه در حد بازی چشم چشم دو ابرو خلاصه میشود. در نهایت اگر بخواهم آنچه را که الهامبخش من در کار هنری است نام ببرم، باید بگویم که من بیشتر از شعر فارسی الهام می گیرم تا آثار نقاشی.
_دوست داشتید چه سوالی را از شما میپرسیدم؟
دوست داشتم از من میپرسیدید که آیا مکاتب هنری تاریخ مصرف دارند یا خیر؟ خلاصه بگویم که مکاتب اصیل هنری که بر پایهی نیاز جواع بشری ابداع شدهاند هیچگاه کهنهشدنی نیستند. من خود به سبک رئال و رئال امپرسیون نقاشی میکنم؛ و بی آن که بخواهم آثار به اصلاح نو و انتزاعی را زیر سوال ببرم، به آنهایی که قصد تخطئه سبک رئال را دارند به قول حافظ می گویم عرصهی سیمرغ جولانگه آنها نیست و عرض خود می برند و زحمت ما میدارند.
_تعریف صلح از زبان شما؟
به گمان من صلح در جهان و میان آدمیان از صلح انسان با خود و سرشت هستی خود نشأت می گیرد. درحقیقت آنچه موجب جنگ میان انسانها میشود جنگی است که آنها با خود و در ضمیر خود دارند و میخواهند شکستهای خود را در عالم هستی خود و زندگی خویش با جنگ و مبارزه و احیانا شکست دیگری جبران کنند. به گمان من صلح انسان با خود تنها در سایهی آشتی او با هنر قابل دستیابی است که در جهان بیرونی موجب صلح میان انسان ها می شود؛ و در این تردیدی نیست که در نهایت به قول مولانا برد با اهل صلح است:
آنها که اهل صلحند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی
_یک جملهی طلایی یا از خودتان یا دیگران؟
جملهای از خودم که باور من است و در باور خود آن را به آب زر نوشته ام این است که: تنها راه تعالی هنرمند بازگشت به خویش و بیعت با طبیعت است.
_و حرف آخر؟
سپاس از شما که در راه اعتلای هنر و شناساندن هنرمندان ایران تلاش میکنید. من این همت شما را نشانه تعهد شما به فرهنگ و دغدغهی شما در اعتلای جامعه میدانم.
انتهای پیام/