زاد روز منوچهر آتشی صدای همیشه تازه شعر | یکتاپرس
آتشی از زمانی که توانست انعکاس صدای شیهه اسب سپید وحشی را از طریق شعرهایش به گوش  مخاطبین برساند، نام خود را بر زبان ها انداخت.
کد خبر: ۵۴۶۹۹
۲۰:۳۸ - ۰۲ مهر ۱۴۰۰

زاد روز منوچهر آتشی

منوچهر آتشی" در دوم مهرماه سال 1312 در دهرود دشتستان بوشهر به دنیا آمد. و پس از تحصیلات به عنوان آموزگار مشغول به تدریس شد.  در سال 1339 جهت تحصیل دردانشسرایعالی به تهران آمد و در رشته " زبان و ادبیات انگلیسی " فارغ التحصیل گردید و در دبیرستانهای قزوین به تدریس پرداخت.

اولین شعرش به سال1332 در مجله فردوسی به چاپ رسید. شعر نو را با " توللی" شناخت و آشنائیش با شعر نیما ، ذهنش را نسبت به شعرتغییر داد. از سال 1354 به بعد مسئول شعر مجله تماشا ( رادیو و تلویزیون ) و در سالهای 58 و 59 هم در مجله سروش ( صدا و سیما) همین مسئولیت را ادامه داد. بعد از اشتغال در دفتر هفته نامه " آئینه جنوب " در بوشهر از سالهالی74تا 76، در اواخر عمر پر بارش ، در نشریه کارنامه " گلشیری " هم مسئول صفحه شعر بود .
آتشی از زمانی که  توانست انعکاس صدای شیهه اسب سپید وحشی را از طریق شعرهایش به گوش  مخاطبین برساند، نام خود را بر زبان ها انداخت.

حال و هوای رمانتیسم، استفاده نمادین از عناصر اقلیمی و محیط زندگی خود؛ حضور طبیعت، بوی گل‌ها، تکان برگ های درختان و رد پای آهو و پلنگ، همچنین تشبیهات و تخیلی بکر همیشه در شعرهایش موج می زند.

آثار آتشی عبارتند از:

آهنگ دیگر( 1338)، آواز خاک( 1346)، دیدار در فلق( 1348)، بر انتهای آغاز( 1350)، گزیده اشعار( 1365)، وصف گل سوری( 1370)، گندم و گیلاس( 1370)، زیباتر از شکل قدیم جهان( 1376)، چه تلخ است این سیب( 1378)، حادثه در بامداد( 1380)، باران برگ ذوق( 1380)، خلیج و خزر( 1381)، اتفاق آخر( 1381)، ریشه های شب( 1384)، غزل غزل های سورنا( 1484)، مجموعه اشعار ( دو جلد 1386) ، بازگشت به درون سنگ( 1386۱۳۸۶)

و ترجمه های او:
فونتامارا(1347)، جزیره دلفین های آبی رنگ( 1350)، مهاجران( 1350)، سرگذشت کشور کوچک( 1350)، دلاله(1352)، آفتاب و مهتاب( 1386)

آتشی 29 آبانماه 1384 بر اثر ایست فلبی در بیمارستان سینای تهران درگذشت.

چند شعر از منوچهر آتشی

***

نگاه ها چه ظالمانه جای کلمات را گرفته اند
سکوت چه قدر جای صدا را
هنوز نگفته ام دوستت دارم
نگاهم اما به عربده گفت
عربده ای که نرگس حافظ
را پژمرده کرد
هنوز نگفته ای دوستت دارم
سکوتت اما بارانی شد
و دل صنوبری خشکم را خرم کرد
در این تابوت آرواره ، سروی به شکل دل آدمی بود
سروی مرده در خشکسال مهر
از مژگان تو آفتابی جاری شد
مرده بیدارشد و تابوت را شکست
و شلنگ انداز خیابان ها را
باغ سرو کرد
سکوت چه قدر جای صداها را می گیرد هنوز
نگاه چه ظالمانه جای کلمه ها را
این تقدیر دیدار بی گاه ما نیست
از تمامی تاریخ بپرس 

--2--

بر کنده ی تمام درختان جنگلی
نام ترا به ناخن برکندم
اکنون ترا تمام درختان
با نام می شناسند
نام ترا به گرده ی گور و گوزن
با ناخن
پلنگان بنوشتم
اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
با نام می شناسند
دیگر نام ترا تمام درختان
گاه بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغ های خوشخوان
صبح بهار نام ترا
به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
ای بی خیال مانده
ز من دوست
دیگر ترا زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام می شناسند
ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار

--3--

خانه‌ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می‌گذارم
و برایت پست می‌کنم
ستاره‌ی کوچکی در کلمه‌ای بگذار 
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم  

**

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: