پدیده های فرهنگی و رخ دادهای مهم در سطح جامعه معمولا ناقوس تغییر را به صدا در می آورند. و به گوش های شنوا و شامه های حساس علامت می دهند که اتفاقات مهمی در حال رخ دادن است!
دریافتن طنین این صداها نشانه ی هوشمندی یک جامعه و حساس بودنش نسبت به تغییر و تحولات مهم است. اعضای چنین جامعه ای باید مدام از خود بپرسد:
آیا چیز مهمی در حال رخ دادن است؟ آیا جامعه در حال پوست اندازی، دگردیسی و ورود به مرحله ی دیگری از حیات خود است؟
بی شک مهمترین تغییر سده های اخیر، ورود به وضعیت مدرن بوده است که تبعات بسیاری برای جوامع انسانی و حتی جوامع غیر انسانی مانند حیوانات و گیاهان هم داشته است و کمتر حیطه ای از جهان پیرامون ما از تبعات این تغییر مهم بی نصیب بوده است.
فردریک جیمسون مدرنیسم را روح دوران صنعتی و پسامدرنیسم را روح دوران پساصنعتی معرفی می کند. اگر نظر جیمسون را بپذیریم باید به آن چیز دیگری هم اضافه کنیم و آن اینکه روح دوران صنعتی به وضوح مردانه است و خود را در قالب اَبَرسازمان ها و اَبَر سازه هایی برای تولید انبوه ِ بزرگ مقیاس که تجلی رویاهای مردانه هستند و گفتمان صنعت و توسعه ی صنعتی را رقم زده اند، سازمان دهی کرده است.
رویه ای برای عملیاتی کردن توصیه ها و استراتژی های بیکنی جهت تصاحب منابع و سازمان دهی آن ها در اشکال و فرم های خاص که منجر به تحمیل رویاهای مردانه به جهان و تسخیر نیروهای آن برای کسب قدرت بیشتر است که شواهد زیادی نشان می دهد این قدرت بیشتر عمدتا بسط قدرت مردانه بوده است. کارخانه های صنعتی بزرگ و مالکیت خصوصی، نمودهای عملی این گفتمان هستند که هر دو در مجموع در ید قدرت مردان هستند و عملا "غیبت زنان" در این عرصه و کارزار به انحاء مختلف عیان است.
زنان گویی نقشی دست دوم یا دست چندم در گفتمان صنتی شدن، توسعه صنعتی و کارزار بزرگ مدرنیسم دارند به شکلی که می توان به وضوح نتیجه گرفت گفتمان صنعت و درون مایه و پارادایم آن یعنی مدرنیسم عملا گفتمانی مردانه است؛ گفتمانی درخدمت بسط قدرت مردان و عملی کردن رویاها و جاه طلبی های بی پایان آنان.
حال که غول عظیم مدرنیسم از نفس افتاده است و دوران احتضار خود را در اشکال مختلف سپری می کند آیا می توان انتظار پایان "زمانه ی مردان" و به تعبیر ژولیو کریستوا آغاز "زمانه ی زنان" را داشت؟
در این یاداشت به این پرسش خطیر پاسخ قاطعی داده نمی شود اما بررسی شواهد، گویای بروز و ظهور تغییراتی عظیم است و امروز ما دستکم شاهد بروز یک تغییر اساسی هستیم؛ آنچه در پروژه ی "میراث صنعتی" توسط "جامعه ی هنری دیهیم" (داس) رخ داده است به وضوح بیانگر حضور جدی زنان است. آمار زنان ِ هنرمند ِحاضر در این پروژه به وضوح بیش از دوبرابر مردان است و عملا می توان گفت زنان هستند که بقایای یک ابرسازه ی صنعتی مردانه را که تجسم فروپاشی مدرنیسم، گفتمان صنعت و توسعه ی صنعتی است، با آثار هنریشان از آن خودسازی کرده اند تا آن را با نیروی مشارکت جویی و تعامل، از وضعیت زوال و فساد عبور داده و به سمت زایش دوباره و حیات مجدد اما در قالب گفتمانی دیگر هدایت نمایند.
اگر نگاه دیالکتیکی به این موصوع داشته باشیم، این گفتمان ِ دیگر، به تعبیر هگلی هنوز ممکن است در وضعیت آنتی تزی قرار داشته باشد. (نسبت به تز مدرنیسم و گفتمان صنعت و توسعه ی صنعتی) و اگر پایه های خود را در عرصه های دیگر هم استوار سازد و عملا وضعیت سنتزی به خود بگیرد، زبان و مختصات و مشخصات جدیدی دارد که نیاز به دریافت پیش از موعد و قبل از فرا رسیدن دارد. این دریافت و تبیین ها کمک خواهد کرد راه جامعه به سمت این جریانات پیش رو و تغییرات بزرگ هموارتر و درک آنها با کاهش فاصله راحت تر شود.
اگر آینده ی ما این است پس چه بهتر تا دیر نشده است آن را دریابیم و با استقبال از آن از قافله ی تغییراتی که اقتضای دواران ماست عقب نمانیم و غافل نشویم.
پیشاپیش به درک و تبیین آن بپردازیم و زمینه درست ِ رخ دادن آن را فراهم نماییم. این وضعیت دیگر در جامعه ی ما شاهد حضور و مشارکت جدی زنان است که باید آن را در قالب فرارسیدن پدیده ی "زمان ِ زنان" دریافت و به آن خوآشامد گفت. و در مداقه ی روشمند دریافت که این فصل جدید آیا زبان و ادبیات ِ سخن ِ خود را هم در عرصه ی فرهنگ و هنر پیدا کرده است یا هنوز به زبان و ادبیات مرسوم مردانه سخن می گوید؟
پاسخ این پرسش و پرسش های دیگر در دقت نظر به بن مایه ها، فرم ها و شیوه ی اجرای تک تک آثار ِ اجرا شده و مجموعه ی آنها در این پروژه خود را نشان خواهد داد که مستلزم بررسی برخی آثار این مجموعه به صورت مستقل است و مشروح آن در این مجال نمی گنجند.
*دکتر حسین اکبری نسب- تحلیلگر آثار هنری معاصر-هیات علمی دانشگاه پیام نور