منوچهر آتشی (۲مهر۱۳۱۰ دشتستان- ۲۹آبان۱۳۸۴ تهران) شاعر، منتقد، روزنامهنگار و مترجم معاصر ایرانی بود . آتشی را از نمایندگان «شعر حجم» میدانند. وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهرههای ماندگار به عنوان چهرهٔ ماندگار ادبیات معرفی شده بود.
منوچهر در خانوادهای روستایی به دنیا آمد. از کودکی با اشعار حافظ و «فایز دشتی» انس داشت. نوجوان بود که عاشق شد و اولین شعرش را سرود. از همان کودکی زندگی پر فراز و نشیبی را تجربه کرد. در خردسالی پدر و پدربزرگش را از دشتستان به ارومیه تبعید کردند. کودکیاش با ایام شهریور ۱۳۲۰همراه بود. در جوانی عضو حزب توده شده و مدتی بعد سرخورده شد. ملی شدن صنعت نفت و حکومت ملی دکتر مصدق را نیز دید.
شاهد ایام سی تیر و حوادث ۲۸ مرداد هم بود. دبستان و دبیرستان را در بوشهر به اتمام رساند. بعد از گذراندن دورهٔ دانشسرای مقدماتی در شیراز، آموزگار شد و در شهر بوشهر و اطراف آن به تدریس پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به دانشسرای عالی تهران وارد شد و در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت و در دبیرستانهای قزوین، به دبیری پرداخت. او تا پایان سالهای خدمت دبیری به عنوان ویراستار در انتشارات سازمان رادیو و تلوزیون به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد و به بوشهر بازگشت. آتشی از سال ۱۳۳۳ انتشار شعرهایش را شروع کرد و در فاصلهٔ چند سال توانست در شمار شاعران مطرح معاصر درآید.
آتشی در دهههای ۴۰و۵۰و۶۰ به سبک نیمایی شعر میسرود و در دو دههٔ آخر عمر، به شعر سپید روی آورد. منوچهر آتشی از آخرین بازماندگان گروهی بود که شاگردان بلاواسطهٔ نیمای بزرگ محسوب میشدند. با نیما حشر و نشر بسیار داشت و در گسترش اوزان نیمایی و افزودن ابزارهای شعر نو نقش بزرگی ایفا کرد. او به واسطهٔ دلبستگی شدیدش به زندگی ایلیاتی و غیر شهری، از استعارهها، تمثیلها و مضامین ویژهای استفاده میکرد که عمدتا با عناصر زندگی روستایی سروکار دارند و زندگی شهری را تحقیر میکنند. در آغاز کار، نقد نویسان آن زمان و نیز جمع کثیری از شاعران شهرنشین، شعر آتشی را زیر سوال بردند و او را محصور درحصاری بسته و فاقد جهانبینی کافی، روستایی و انزواطلب خواندند. آتشی با بردباری این اتهامات را تحمل کرد. ولی به عقیده خود او، در نقد شعرهایش فقط به یک بعد که همان شورش علیه مظاهر شهریگری است وجههٔ مطالعه و بررسی قرار گرفته ولی نه آنطور که باید و شاید. البته با وجود وفاداری به جنوب، آتشی از اوایل دههٔ چهل با دیدی جهانبینانهتر عمل کرد و سرودههایش جهانشمولی وسیعتری پیدا کردند.
از این شاعر چهارده دفتر شعر در طول سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۸۰ ، همچنین تعدادی مقاله و ترجمه باقی مانده است. منوچهر آتشی پس از تحمل یک دوره بیماری، در ۲۹آبان سال ۱۳۸۴ در تهران درگذشت. او یک روز قبل از مرگش به عنوان چهره ماندگار انتخاب شده بود.
خانه ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیارتاریکم
---------------(2)---------------------------
سبز و وسیع
ـ گاهی که ترکه می خورد از باد ـ
تاریک می شود چشم انداز.
تاریک می شود
تا روشنان جان زمین را به تماشا بگذارد
خورشید زیر سایه/ روشن سبز علف
با قلب رنگ می تپد
و از نگاه من
شط عظیم دیدار جاری می گردد.
آنک!
در زیر پوستِ سبز علف
نبض خیال می زند
و عشق چهره می نماید
آنک!
از کوره راه ساقه ی گندم، نگار می آید.
…
آنک! جهان کناره ی آرامی ست
که هایهوی توفان از آن بگذشته است
و دخترانش
بی وحشتی، در امتداد تپش های رام خود
زیر نگاه خسته ی ما دور می شوند.
آنک جهان ملول و مفکّر
بر گرده ی صبورِ استرِ سبز بهار
از تنگه های عطر گذر می کند
و چشم های تشنه شاعر
از فصل های زنده سفر می کند
آنک زمین برهنگیِ خیس خویش را
از جیب نیمه باز سبز بهار
در چشم می کشاند
و در مسیر او
چشمان پرخمار تماشا
تک ساقه های نرگس می افشاند
…
آنک زمین زنی ست
که کام یافته
از بستر طراوت، پس می خزد
و اهتزاز می یابد
در باد گردش خویش
آنک! زمان
گل می دهد در آتش رنگ و نور
و ارتفاع می یابد
در پیکر بلوغ.
زآنک! زمانه می شکفد در تب نیا
و پای دوست
از کوچه های شمشاد می آید