چرا مفهوم زبان در پسازبان بازتعریف میشود؟
دکتر فرخ لطیفنژاد/ پژوهشگر و تحلیگر شناختی شعر معاصر
پسا اومانیسم فرهنگی با تاثیرپذیری از پدیدارشناسی و هرمنوتیک فلسفی در پی تغییر نگرش انسانمحور قرن بیستویکم برآمده تا به احیای زمین و احقاق حقوق از دست رفته طبقات فرودست بپردازد و در این بعد از مطالعات پسااستعماری بهره میجوید. از آنجا که اندیشه با زبان پیوندی ناگسستنی دارد، یکی از موثرترین روشهای تغییر دیدگاه انسان امروز بازتعریف زبان است؛ انچه در زبانشناسی نوین، پسازبان نام گرفته است.
در پسازبان همه حواس پنجگانه انسان و بدن او در ارتباط زبانی نقش پیدا میکنند و انسان نه تنها با انسان ها ی دیگر بلکه با اشیا و طبیعت و گیاه و حیوان و کیهان در تعامل زبانی قرار میگیرد و نهتنها با زبان، بلکه با چشم و گوش و پوست و ایما و اشارات با آنها حرف میزند و در مقابل، گیاهان و حیوانات و کیهان با سیگنالهای خاص خود به انسان پاسخ و واکنش نشان میدهند.
در چنین زبانی دیگر انسان در مرکز جهان نیست، بلکه فقط بخشی از آن محسوب میشود. با چنین طرز تفکری است که بشر میتواند صداهای مختلف جهان را بشنود و چندصدایی باختینی را تحقق بخشد؛صدای فرودستان انسانی و طبیعتی را که تاکنون تحت استثمار انسان مدرن در معرض تباهی و تخریب واقع شده است و اینگونه است که معنای انسانشدن را فراتر از انسان بودن درمییابد و ذهن خود را تنها مرکز تفکر نمیپندارد، بلکه در مییابد که ذهن انسان مانند یک رابط بین مغز و بدن و دنیای دیجیتال و جهان اجتماعی عمل میکند.
نمونهای از شعر پسازبان
برای زمین
تفکّرات بنفش
دوش میگیرد
زیر چتر زیتون
به وقت شکوه شکوفه
تا جهان_زیست، دریچه سبزش را
بر افکار منجمدی بگشاید
که روزها شعلههای حیات را
در ازدحام بیدلیل خیابان گم کرده بود،
بیآنکه بداند به چپ بوزد یا به راست
اکسیژن وزید
از شاخههای عصیانی زیتون
در تقاطع بادهای بهاری
و گیج کرد مرا
با خاطرات وادی طوی
در مکالمه انسان و خدا
و فریادهای انالحقّ درخت و یحیی
در نسلکشی مهیب ارهها
که با حروف بزرگ نوشتهاند انسان
بر خاکارههای خاکآلود انسانریزهها و گیاه وحیوان
و ناگهان سوالی در ذهنم سوت کشید
چه کادویی برای زمین ببرم
در خور شان انسان
غنیتر از اکسیژن!
و برای آسمان
باصفاتر از صداقت باران!
جز تقسیم بیدریغ اکسیژن
در ششهای بیشکیب عدالت
و انعکاس صداقت باران در آبریز خشک حقیقت
اگر فقط شبیه گیاهان
به نور عاشق بودیم
و مثل ماهی به آب عاشقتر
خیابان شلوغ نبود
و سنتز نور و پراکسیس
در ژنهای معیوبی
_که فقط جیغ میکشند، آن هم بیصدا لای کتابهای مجازی_
موتیشن میزد
که طبیعت را دریابید
و مثل داروین که انواع را بهطور مسالمتآمیز جمع کرده بود
در کتاب تبار انسان،
دور هم جمع میشدیم
و آبهای صاف خزر را در گلوی خشک قناتهای مرکز میریختیم
تا حمله ریزگردها سرفهکش نشود
و با نفسی عمیق
به بازدمی عمیقتر در فهم
که فریاد تارزان
به گوش یوز گلستان غریبه است
و جنگ، فقط جنگ آب بود و بس
نه دموکراسی
چرا همیشه یک قدم عقبیم.
تاریخ سرایش شعر ۱۴۰۲/۲/۲
انتهای پیام/