چرا هیچکس به ما نگفته است که زمین
مدام چیزی را از ما پس میگیرد
و ما فکر میکنیم که زمان میگذرد
شاید زمین، آن سیارهای نیست که ما در آن باید میزیستیم
و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان میماند
و به این زندگی برنمیگردد
دیروز زادروز زنده یاد شهرام شیدایی بود. کسی که 42 پاییز را در زندگی خود به تماشا نشست.
مجتبا هوشیار محبوب می نویسد: شهرام شیدایی صاحبِ دستگاه فکری مشخصی است. او شاعری است با زبانی برساخته، اندیشهای مجزا نسبت به هممسلکانش و در نهایت شاعری جدا افتاده که هرگز در آنتولوژیها ی شعر معاصر جایی نداشته است. شعر او، شعری متفاوت است. شاید به همین دلیل است که او و شعرش را ذیل هیچ کدام از جریانهای شعری بررسی نکردهاند. به زعم نگارنده، شهرام شیدایی در میان شاعران بعد از انقلاب اگر نگوییم تنها شاعر،از معدود شاعران مهمی است که به صورت مطلق به او بی توجهی شده است.
وی تنها به واسطه مجموعه شعر"خندیدن در خانهای که میسوخت"(سال 1379_ نشر کلاغ) میتواند از مهم ترین شاعران سه-چهار دهه اخیر شعر فارسی باشد. برای نقدِ شعر شیدایی نیاز به بوطیقایی مستقل است؛ بوطیقایی که از دلِ دستگاه فکری ویژه شاعر بیرون آمده باشد.
و علیرضا مرادی: شیدایی شاعری دارای زبان منحصربهخود، ادراک وسیع و نگرههای فلسفی به زندگی و به عظمت هستی، ایجاد واحدهای تصویری پیاپی و نو در شعرش و حرکت روایی بر مرز شعر و داستان بود.اینها خصوصیات مهمی بود که شعر او را در اوایل دهه هفتاد شمسی از شعر خیلی شاعران دیگر جدا و برجسته میکرد. او شاعری بود که در اوج شکفتن شاعرانهگی و کشفهای نوشتاریاش، برای مردن بسیار جوان بود.
شهرام شیدایی شاعر، محقق، داستاننویس، مترجم و ناشر ایرانی متولد ۲۳ خرداد ۱۳۴۶ در سراب آذربایجان شرقی بود. در سال ۱۳۸۷ با شروع دردها و ناراحتیهایش به پزشک مراجعه کرد که نهایتا تشخیص بیماری سرطان مری بود، او با تحمل چهار عمل جراحی، مری و معدهاش را طی ۱۱ روز از دست داد و این عارضه منجر به مرگاش به ۴۲ سالگی در ۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در تهران شد. او را و در بهشت سکینه کرج به خاک سپردند. در میان شاعران بعد از انقلاب اگر نگوییم تنها شاعر، از معدود شاعران مهمی است که به صورت مطلق به او بی توجهی شده است.
- پارهای از فعالیتهای هنری و ادبی:
- ۷۷-۱۳۷۱ همکاری با گروهِ فرهنگِ فارسی در مرکزِ نشرِ دانشگاهی
- ۷۹-۱۳۷۸ مدیریت فرهنگیِ انتشاراتِ کلاغ
- ۱۳۸۱ شرکت و سخنرانی در گردهمایی تجربههایترجمه در دانشگاه کراکوف لهستان
- ۱۳۸۲ همکاری با دانشنامهی ادب فارسی (تألیف و ترجمهی مدخلهایی از ترکی آذری (سیریلیک و عربی) و ترکی استانبولی (عثمانی و معاصر) برای جلد پنجم و ششم)
- ۱۳۸۲ تأسیس و مدیریتِ مؤسسهی انتشاراتیِ کلاغِ سفید
- ۱۳۸۶ شرکت و سخنرانی در اولین سمپوزیوم بینالمللی ترجمه و نشر ادبیات ترکی در دانشگاه بغاز ایچی استانبول ـ ترکیه
- ۱۳۸۷ شرکت و شعرخوانی در گردهمایی بینالمللی شعر در اَسکیحیصار ـ ترکیه
- کتابشناسی:
- ۱۳۷۳ - آتشی برای آتشی دیگر (مجموعه شعر)
- ۱۳۷۶ - آدمها روی پل؛ ترجمهی گزیدهای از شعرهای ویسواوا شیمبورسکا به همراه مارک اسموﮊنسکی و چوکا چکاد
- ۱۳۷۶ - شاید دیگر نتوانم بگویم؛ ترجمهی مجموعهشعر صالح عطایی: بلکه داها دئینمهدیم (متن دو زبانهی ترکی،فارسی) به همراه چوکا چکاد
- ۱۳۷۹ - خندیدن در خانهای که میسوخت (مجموعه شعر)
- ۱۳۷۹ - پناهندهها را بیرون میکنند (مجموعه داستان)
- ۱۳۷۹-گردآوری مجموعه داستانِ ثبتِ نام از کسانی که سوار کشتی نشدهاند،آنتولوژیِ داستانِ ایران، جلدِ یک
- ۱۳۸۳ - رنگِ قایقها مالِ شما؛ ترجمهی گزیدهای از شعرها و داستانها به همراه شناختنامهی اورهان ولی
- ۱۳۸۶ - چاپِ دومِ خندیدن در خانهای که میسوخت
- ۱۳۸۵ - انستیتوی تنظیم ساعتها (ترجمهی رمان) اثر احمد حمدی تانپنار
- ۱۳۸۷ - سنگی برای زندهگی و مرگ (آخرین مجموعه شعرش)
- ۱۳۸۷ - کسی وقت ندارد او بمیرد (مجموعه داستان)
- ۱۳۸۸ دلیلرین کؤلگهسی (مجموعه شعر ترکی)
- ۱۳۸۸ خوانندهی کور (خوانش تجربی آثار صادق هدایت با محوریتِ بوف کور) نوشتهی اوغوز دمیر آلپ، ترجمه به همراه خدیجه گلجان توپکایا
- ۱۳۸۹ - گیل گمش در پی جاودانگی؛ ترجمه ای از گزیده شعرهای ملیح جودت آندای.
برای گرامیداشت یاد و خاطره این عزیز قبیله شعر و ادب چند شعر از او می خوانیم:
تاریکی در خانه حرکت میکند
و صورتِ اشیا را به دیگران میدهد
نامی در کار نیست
نامی که در کارِ جابهجاییِ چیزی باشد
گاه وقتی پنجره باز میشود
اما هوایِ تازهای داخل نمیشود
پنجره از کار افتاده
بیرون از کار افتاده
یاد آوردنِ چند صندلی و میزی
که پشتِ آن صورتها و دستها حرکت میکردند
و حالا سکوتی چهار چشم خانه را به تاریکی تسلیم کرده
تا به محضِ ورود، گلویت در گذشته گیر کند
و با هر قدمی به جلو سکوتی فلزی تسخیرت کند
و با هر بار لمسِ چیزی، فنجانی لبة میزی تاقچهای لالهوشمعدانی
چند پرده تاریکتر شوی
برای کسی در بیرون، که درخت و سنگ جای او را میگیرند
چه تسلایی میتوان داد؟
--------(2)------------
چه چیز میانِ آدمها عوض شده؟
نمرهی کفشها، نمرهی عینکها، رنگِ لباس
یا رنج که هیچ تغییری نمیکند؟
خندیدن
در خانهای که میسوخت:
_زبانی که با آن فکر میکردم
آتش گرفته بود.
دیگر هیچ فکری در من خانه نمیکند
شاید خطر از همینجا پا به وجودم میگذارد.
سکوت کلمهایست که برای ناشنواییمان ساختهایم
وگرنه در هیچ چیزی رازی پنهان نیست.
کسی عریان سخن نمیگوید
شاعرانِ باستانشناس
شاعرانِ بیکار، با کلماتی که زیاد کار کردهاند.
چه چیز ما را به چنگ زدن اشیا
به نوشتن وادار میکند؟
ما برای پس گرفتنِ کدام «زمان» به دنیا میآییم؟
آیا مردن آدمها
اخطار نیست؟
چرا آدمها خود را به گاوآهنِ فلسفه میبندند؟
چه چیز جز ما در این مزرعه درو میشود چه چیز؟
من از پیچیده شدن در میان کلمات نفرت دارم
چه چیز ما را از این توهم_زنده بودن_
از این توهم_مردن_ نجات خواهد داد؟
پرنده یعنی چه؟
از چه چیز درخت باید سخن بگویم
که زمان در من نگذرد؟
خندیدن در خانهای بزرگتر
که رفته رفته زبانش را
خاک از او میگیرد
و مثل پارچهای که روی مردهها میکشند
آن را روی خود میکشد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
انتهای پیام/
دبیرگروه فرهنگ و هنر: رضوان ابوترابی