مطالعات ناتوانی و معلولیت و نقد ادبی ناتوانی | یکتاپرس
تالیف سعید جهانپولاد/ اختصاصی یکتاپرس؛
درک و شناخت ناتوانی و معلولیت، به‌عنوان بخشی از هویت هر فرد درسطح فرهنگی و کلاس فردی، ملیت، قومیت، زبان و جنسیت، ورزیدگی بدن بسیار مهم و ضروری است.
کد خبر: ۱۳۰۹۸۳
۱۲:۳۱ - ۰۷ تير ۱۴۰۲

ناتوانی و معلولیت
سعید جهانپولاد: مطالعات ناتوانی و معلولیت/مطالعات انتقادی ناتوانی ومعلولیت/ ازکتاب راهنمای حلقه های انتقادی قرن بیست و یکم

مقدمه Disability and disability studies, literary criticism of disability and ،disability

اصطلاح مطالعات ناتوانی و معلولیت و نقد ادبی ناتوانی(معلولیت)، اصطلاحی چتری وگسترده و هم‌سطح با مطالعات استعماری، پسا استعماری، پسا فمنیستی، پسا ساختارگرایی و پسا زبانی پسا انسان گرا است.

درک و شناخت ناتوانی و معلولیت، به‌عنوان بخشی از هویت هر فرد،نژاد، سطح فرهنگی و کلاس فردی، ملیت، قومیت، زبان(پویایی و یا ناپویایی زبانی)و جنسیت، ورزیدگی بدن و غیر ورزیدگی،و... بسیار مهم و ضروری است . به دلیل نگرانی فرد از زبان ورزی و غیر زبان ورزی ( منظور بکارگیری زبان )، بدن و تجسم و جسمیت ورزیدگی و غیره، رنگ، نژاد، کوتاهی و بلندی قد، چهره و زیباشناختی اندام‌ها و سطوح شناخت از کار آمدی و... مطالعات ناتوانی و توانایی گرایی نیز از دیگر مکاتب و نظریه‌های انتقادی حساسی است که سعی در پژوهش‌های، زبان شناسی، تاریخی،جامعه‌شناختی، زیباشناختی،ادبی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی...از مطالعات فمینیستی و جنسیت‌گرایی برآمده،مطالعات ناتوانی ازجمله ناتوانی و درک بدن در زمینه‌های سیاسی،زیباشناختی،اخلاقی و فرهنگی را در بین دیگر نحله‌های فکری و انتقادی به بازتولیدجریان انتقادی متأخر از جنسیت گرایی(بدن گرایی و بدنمندی) به‌عنوان مطالعه انتقادی ناتوانی و معلولیت می‌داند. نظریه ادبی مطالعه ناتوانی در زبان و ادبیات و فرهنگ،برای درک بیشتر چگونگی تغییر بازنمایی از معلولیت و جسم و بدن عادی و متوسط در طول تاریخ است، درواقع این نظریه انتقادی و مطالعاتی بر آن است که هر دو نحله جسمی گرایی و ناتوانی را در محدوده و بزنگاه‌ های تاریخی،جغرافیایی وفرهنگی تعریف کند.

ناتوانی و معلولیت

دامنه این مطالعات به وضعیت پسااستعماری ازنظام‌های سیاسی نیز گسترش‌یافته ومنتقدان جدی آن، با سلسله پژوهش‌ها و دوره‌های آموزشی، علمی و آکادمیک سعی در فرهنگ‌سازی مبانی آن هستند، مطالعات ادبی ناتوانی و معلولیت، به بررسی تصاویر، روایت‌ها، توضیحات وشرح وضعیت مربوط بهپرسوناژها، شخصیت‌ پردازی‌ ها و روال مرسوم شخصیت‌پردازی از بدو روایت هر اثرادبی که مربوط به ناتوانی و تعصب نسبت به افراد طرف درگیر با ناتوان جسمی و یا معلول که به تواناگرایی مصطلح است و راه های ارتباطی روایت و چینش روایی در سیر منطقی داستان با طرف ناتوان می‌پردازد،تقابل جسمی و جنسیتی که از دیدگاه منتقدان این نظریه به یک مبارزه و ماراتن توانمندی و یا ناتوانمندی در سیر داستان می‌رسد.

از این حیث در مطالعات ادبی با نظرگاه انتقادی معلولیت و ناتوانی می‌شود سایر قسمت‌ها و بخش‌های هویتی که در تاریخ گذشته طبقه‌بندی‌ شده و یا معلولیت طبقه‌بندی‌شده سنتی را موردمطالعه ادبی و زیباشناختی و فرم‌هایی که فرهنگ میانه و کل تاریخ گذشته و حال را غیرهنجاری می‌دانند به مطالعه و سنجش نقادانه در آورد، مثلاً نابینایی و بینایی در اسطوره ادیپیوس در روایت تاریخی و اسطوره‌ای که درواقع این مطالعه ناتوانی که غالباً چیزهایی را خارج ازدنیای عادی و طبیعی شان می‌دهد این امر،ما را به یک وضعیت مهم برای بررسی انتقادی ادبی سوق می‌دهد.

ترم جهانی پسا زبان پسا انسان گرا نیز، با احضار مطالعات مرتبط در پسا استعماری، پسا فمنیستی و ادغام این مباحث در زبان شناسی کاربردی پساانسان گرا، سعی دارد. به توسعه این مطالعات و کاربران زبانی(چه زبان های کلامی وغیر کلامی)در یک اصطلاح چتری گسترده تر،در میان انسانی و دگر انسانی و غیرانسانی،از این ره یافت برسد. و پیوسته این مطالعات را پوشش دهد.

الگوی اجتماعی، ناتوانی جسمی در تقابل با اجتماع

این نظریه؛رویکردی برای مطالعات معلولیت، مدل و الگوی اجتماعی آن هست، نظریه انتقادی که بین نقص عضو ناتوانی مرزی قائل هست و آن را در حد یک بحران واختلال قرار داده که سرآغاز محدودیت و کنترل جسمی و بدنی در اجتماع تلقی می‌شود که تاریخ  و فرهنگ جامعه در گذشته چه‌بسا معلول را به  دوری وطرد از اجتماع نیزمی‌کشانده و عنصر حذف و یا طرد از اجتماع که رد و سابقهٔ تاریخی آن نیز در نزد اقوام بدوی و جوامع در حال رشد نیز مشهود هست و درجوامع مترقی نیز همین مفاهیم به‌طور مثال کم بینایی و ناتوانی دید و نابینایی بر فرضی چنین استوار است که یک بدن دچار نقص و کمبود و دچار اختلال است و از یک بدن عادی و بدن متوسط دون‌پایه‌تر و این طرز تلقی تقلیل گرایانه باعث طرد و حذف جسمی وفیزیکی ازکنش‌ها و فعل‌وانفعالات اجتماعی  و حرفه و کار، کنار گذاشته می‌شوند.

 تام شکسپیر جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز ناتوانی و معلولیت باور دارد که مطالعات ادبی و فرهنگی می‌تواندالگوی اجتماعی برای ایجاد هویت گروهی و گسترش دانایی و فهم درست در موقعیت‌های مختلف زندگی را در مورد وضعیت ناتوانی ومعلولیت وترویج فعالیت گرایی وسطح کنشگری این گروه را تقویت ونهادینه کند او بین اختلالات جسمی و ناتوانی اجتماعی تمایزهای بنیادینی قائل هست، او اصرار دارد که نحوه درک و شناخت بدن براساس اصطلاحات ایده‌ها و روایات اجتماعی ساخته‌شده،بنابراین بدن شبیه یک تکست و یا متن همیشه از نظرگاه اجتماعی کدگذاری و برچسب نشانه‌ای خورده، شکسپیر باور دارد و این خطوط ترسیمی مستقیم و همسوی جسم اجتماع و بدن و جسم،غالباً ازهم‌گسسته می‌شود.

مسئله زبان ورزی و یا غیر زبان ورزی که به تعبیری ( پویایی و غیر پویایی زبانی در میان اشخاص، اجتماع و در میان متون ادبی و غیره را می توان باچنین مطالعاتی مورد ارزیابی و پژوهش قرار داد.

مطالعات ادبی نظریه ناتوانی و معلولیت

بسیاری از منتقدان ادبی در مطالعات ناتوانی، شیوه‌های قوت بخشی در زبان، روایت داستان و رمان و سایر فضا های عمومی و سیر حوادث را در مورد مفاهیم مربوط به افراد عادی و متوسط موردبررسی قرار می‌دهد. مثلاً لئونارد دیویس،در مورد بافت تاریخی و سیر تحول اصطلاح شخصیت عادی افراد عادی و متوسط مطالعات انتقادی خود را معطوف به استفاده مدرن از این کلمه عادی و متوسط با ظهور آن در آثار ادبی نوشته‌شده در قرن نوزدهم و آمار و بقایای کارکرد این اصطلاح در نوشتارهای ادبی مورد کنکاش قرار می‌دهد در آن زمان استفاده از اصطلاح و ایده مرد متوسط یا مرد عادی برای گفتمان‌های ملی اهمیت ویژه‌ای یافته بود برای دیویس یک بدن معمولی در واقع یک تئوری یا یک ایده است که براساس مرد متوسط تبیین می‌شود،مفهومی که درنهایت تفاوت‌های آشکار و سخت بین افراد جامعه را شامل می‌شود.

دیویس می‌گوید: در اثرادبی، ساختارهایی که روی آن رمان استوار است، هنجاری ایدئولوژیکی به بار می‌آورد که بر کیفیت جهانی شخصیت اصلی تکیه دارد که هنجاری بودن آن را به ما القا می‌نماید تا با او ارتباط برقرار نمایم بنابراین عادی بودن در متون ادبی این امکان را به فرد می‌دهد که تقریباً هنگام مطالعه هر اثر ادبی، از مطالعه انتقادی نظریه ناتوانی بهره ببریم تا درک و دریافتی از بدن و فعالیت‌ های بدنی او و نیز تأثیرات و تأثرات بدنی و رفتاری او نسبت به دیگر افراد و سیر حوادث داستانی را با این نگره به سنجش بگیریم،در همین راستا گارلندتامسون از اصطلاح هنجاربرای توصیف کسانی که با انگ و ننگ ناتوانی نشانه‌گذاری نشده‌اند، استفاده می‌کند و معلولیت و ناتوانی را به‌عنوان گفتمان اقلیت نه از حیث پزشکی بلکه به‌عنوان هنجار بدنی مورد کنکاش قرار می‌دهد او گسترش این ایده را در سیاست، در بلاغت، در ادبیات و سایر زمینه‌های گفتمانی برجسته می‌کند مثلاً پاک کردن اختلافات فرهنگی و جسمی در گفتمان‌های رایج سده‌های میانی که در آثار برجسته ادبی نمود بیشتری داشته و این اصطلاح را با واژگان مترادف دیگری استفاده می‌کردند.

   برجستگی روایت ناتوانی بدن/ اندام مصنوعی/پروتز

روایت و برجستگی ناتوانی و توانا گرایی بدن در آثار ادبی و خصوصاً رمان باهم ارتباط تنگاتنگی دارند،نظریه‌ پردازان این مقولات شارون اسنایدر و دیوید میچل،مطالعات وسیعی درباره شخصیت‌ها وقهرمانان وضدقهرمانان داستانی معلول و عادی داشته‌اند. آنان به این نتیجه رسیده‌اند که اصطلاحاً کنش‌های عصبی و روانی در سیر حوادث داستانی دارند، روایت‌های ادبی به خاطر قدرت بازنمایی و پتانسیل مختل‌کننده و بینش تحلیلی گزینه‌ های معنا داری در جهت سنجش مطالعات بدنی و نظریه ناتوانی در خود دارند، به گفته  میچل و اسنایدر، فربه‌ای و مواد انرژی‌زایی روایت درخود شخصیت‌ها محوری و متمرکز،برخلاف دسته‌ای از شخصیت‌های حاشیه‌ای، افراد معلول و ناتوان جسمی را غالباً درصدر نمایندگی از بخش‌های از وجوه هویتی و بدنی خود ترسیم می‌کنند، مثلاً پای چوبی یک ناخدا در داستان، درباره وسواس روانی و تقابل‌های فیزیکی و روانی او با نهنگ، نقاط برجسته‌ای از سیر حوادث ورفتارها و اعمال او نسبت به دیگران را ترغیب و جان می‌بخشد.

یا مثلاً در اسطوره رکسسوفکلس نداشتن یک‌پا و محروم بودنش و یا در روایت ادیپیوس، کوری و نابینایی نهایی او، چه میزان ناتوانی و مطا لعات روان‌شناختی این ناتوانی در سرنوشت استعاره‌ای آنان سهیم بوده و شخصیت‌ هاو حوادثی را از ریتم عادی به ریتم تند و پرکشش و جذبه، تلخ و شیرین و اخلاقی وغیراخلاقی کشانده، در این مطالعات دو منتقدنظر دارند که ناتوانی معلولیت تاچه پایه توانسته به‌عنوان وسیله و ابزاری برای توصیف یا استعاره‌ ای قابل‌تعمیم مورد استفاده قرار گیرد.اما همچنان نتوانسته به‌عنوان دیدگاهی پیچیده از ناتوانی توسعه بیابد،اگرچه از ناتوانی برای نشانه‌گذاری شخصیت‌ها به‌عنوان افرادی ویژه و منحصربه‌فرد استفاده کند.

اما نتوانسته دیدگاه معلولیت را گسترش دهد، درواقع منتقدان در پی اثبات این مهم هستندکه قوت‌ها وکاستی‌ های هنر داستان‌نویسی و شخصیت‌پردازی آنان را نیز به سنجش درآورند.

آنان معتقدند که اگر یک اثر برجسته توانسته از ناتوانی و معلولیت عنصری نمادین و استعاره بسازد و از آن برخوردار باشد اغلب نویسندگانش به‌ عنوان نمادی برای مقایسه بین ناتوانی و توانایی برآمده‌اند و کمتر به روابط و دیدگاه‌های پیچیده معلولیت ازمناظر دیگر دست‌یافته‌اند و بسیار آثار برجسته دیگر داستانی توانسته‌اند دیدگاه‌های پیچیده شناخت ناتوانی را در سیر حوادث و تقابل و تمایز شخصیت‌ها بررسی و بازنمایی کنند و نویسندگان دیگری درنهایت به داوری اخلاقی بین شخصیت‌های محوری باشخصیت‌های دیگر این دیدگاه را کاهش دهند.

نظریه ادبی مطالعه ناتوانی و بدن  در روزگار معاصر و سیر تحول و تکوین خود در دوره اخیر، درواقع به دنبال طرح پرسش‌ها و پاسخ‌هایی از بطن آثار برجسته ادبی برآمده، پرسش‌هایی که می‌توان به آن اندیشید و درباره آنان تأمل و پژوهش کرد.

پرسش‌هایی از قبیل:

1 - چگونه  ناتوانی و معلولیت در ادبیات بازنمایی می‌شود؟

2 - شخصیت‌ها و یا بدن‌های عادی و متوسط چگونه ساخته شوند؟

3 - چگونه بدن‌های عادی در داستان شکل تقویت‌شده خود را در طول حوادث و
سرگذشت‌ها گسترش می‌دهد؟

4- آیا ناتوانی یک کاتالیزور در روایت هست؟

5 - آیا شخصیت‌های دارای ناتوانی و معلولیت ازنظر جنسیتی و تمایلات جنسیتی با
دیگران متفاوت هستند؟
6 - ناتوانی بدنی در جنسیت‌ها چگونه تولید و شناخته می‌شود؟

7 - از چه جهاتی ناتوانی  بدنی در یک اثر قابل‌بررسی است مثلاً جنسیت، نژاد، ملیت،
طبقه، سطح فرهنگی؟

8 - و آیا این روایت‌ها توانسته دیدگاه‌ها و روش‌هایی را برای دریافت و شناخت ما از
بدن و جسم گرایی و تعاریف گذشته تابه‌حال، برای انسان و زندگی اجتماعی او تعریفی به
دست دهد که منجر به تعاریفی تازه‌تر و به‌روزتر باشد؟

9 - آیا نقش فناوری پروتز اندام مصنوعی با بدن و فعالیت‌ها و بسترسازی فرهنگی و اجتماعی آن و روش‌های ارتباطی آنان چگونه صورت گرفته ؟

و پرسش‌های دیگری از دیدگاه‌های سیاسی، علمی، پزشکی، جامعه‌شناختی،روان‌شناختی و اقتصادی و... که در این مقال نمی‌گنجد،نگارنده امیدوار است با تألیف و ترجمه و انتشار این مقاله و مقالاتی از این دست،درحوزه مطالعاتی جنبش انتقادی و مطالعات نظریه ادبی و فرهنگی قرن بیست و یکم درایران، نظر منتقدان، پژوهشگران و اهالی قلم و مخاطبان فارسی زبان را، به این رویکردهای متأخر در حوزه نقد ادبی جلب کرده و راهی بگشاییم که آثار برجسته ادبی ایران را با چنین رویکردهای تحلیلی و سنجشی ، موردمطالعه علمی قرار دهیم. مقالات مربوطه در این حوزه به قلم نگارنده ، از کتاب راهنمای حلقه های انتقادی قرن بیست و یکم، که در دست انتشار هست، انتخاب و به طور اجمالی و مختصر در برخی نشریات و مجلات به چاپ رسیده است.

باشد که بزودی این کتاب و مباحث مطروحه آن، که مورداستقبال منتقدان و پژوهشگران اصیل قرار گرفته. به کتابخانه ها و مراکز دانشگاهی راه یافته و باعث تغییر نگرش انتقادی و تحلیلی در متون قرار بگیرد.

منابع:

*Liana Vrajitoru Andreasen
The Fall of Literary Theory: A 21st Century Return to Deconstruction
and Poststructuralism, with Applications

*Critical Theory in the Twenty-First Century
Darrow Schecter (
* کتاب راهنمای حلقه های انتقادی قرن بیست و یکم، تألیف؛ سعیدجهانپولاد ۱۳۹۲،
ویرایش ۱۳۹۵ در دست انتشار

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: