گفتمان انتقادی پسازبانی به شعر رضوان ابوترابی | یکتاپرس
نگاهی به یک شعر/ اختصاصی یکتاپرس؛
اخلاق موقعیتی و تفاهم انطباقی در شعر رضوان ابوترابی بر اساس، گفتمان انتقادی پسا زبان شناسی پسا انسان گرا و رویکرد شعر شناسی شناختی.
کد خبر: ۱۳۲۸۱۰
۱۸:۰۴ - ۲۴ تير ۱۴۰۲

گفتمان انتقادی پسازبانی

توضیح: به احترام استاد سعید جهانپولاد عزیز و قلم ایشان، نتوانستم از انتشار این مطلب خودداری کنم. این یک بار را بر من ببخشید.( رضوان ابوترابی)

اخلاق موقعیتی و تفاهم انطباقی در شعر رضوان ابوترابی بر اساس، گفتمان انتقادی پسا زبان شناسی پسا انسان گرا و رویکرد شعر شناسی شناختی

نوشته ؛ سعید جهانپولاد

هوا گرفته
موهای درختان
_ زرد
نفس باد، سرد
نمی دانم
چرا وقتی باران می بارد
آسمان
به شاعر نزدیکتر می شود.

این یادداشت را نقد نخوانید. نوعی رویکرد خوانشی انتقادی پسا زبانی است. البته شاید بتوان آنرا مقدماتی بر ورود به نقد پسازبانی دانست. در ژرف خوانی دقیق متنی، یا خواندن از نوع نزدیک، مرز بین منتقد و صاحب اثر محو می شود و آنچه هست، متن است و همه چیز به متن بازمی گردد. یعنی ارجاعی بیرون از متن نداریم.

اینجا و در این شعر کوتاه ما با یک فضاسازی محیطی و زیست مسالمت آمیز بین انسان و طبیعت، انسان و هستی طرف هستیم. در رویکرد اکولوژی زبانی(منتشره در صفحه فرهنگ و هنر خبرگزاری یکتاپرس) یادآورشدم که زبان و محیط و زیست محیط و اقلیمها در تغییر، شناخت و تفسیر و یا توازن و ترتیب و توالی خُلق و خوی، حس‌ ها و عواطف و طرز نگاه و اندیشه و حتا تن و بدن، گوشت و .. تأثیرات همسو و متقابلی دارد من نامش را به پیوست نظرگاه آلستر پنی کوک در زبان شناسی کاربردی پسا انسان گرا،(تفاهم انطباقی و اخلاق موقعیتی ) می گذارم.

یعنی انسان‌ها در تفسیر و در شناخت جهان از طریق حواس، زبان و بدن و ... در مکان‌ها، زمان‌ها، اقلیم هایی متنوع رفتاری پراکسیسی و کنشی دارند. فعل و انفعالاتی در سیستم مغزی، شبکه ای عصبی و رانه بیولوژیکی و فیزیولوژیکی در مواجه خود، دیگری، ماده، اشیا، جانوری و غیر انسانی و درکل با هستی دارند. و این شبکه فعال جنبه های حسی، و فراحسی انسان و جانوران و محیط را به یک درهم تنیدگی بین مجموعه ها سوق می دهد. یعنی تفاهم انطباقی در واقع بر اساس جریانی آونتولوژیکی ( هستی شناسانه) و اپیستمولوژیکی ( شناخت شناسانه)، سعی در تجمیع، شناخت، تفسیر و از هم مهمتر همزیستی مسالمت آمیز با دیگر انسانی و غیر انسانی دارد.این تفاهم انطباقی بر اساس نوعی اخلاق گرایی موقعیتی، مکانی و معنویتی بسیط شکل می گیرد. اخلاق موقعیتی واکنشی بدنی، حسی، عاطفی و ذهنی و عینی به مجموعه های درهم تنیده و تکثیر شده و توزیع شده در فضا است.

با این شرح کوتاه از گفتمان انتقادی پسازبانی به شعر رضوان ابوترابی نگاهی اجمالی می اندازم. این شعر  مصداق این تفاهم انطباقی و اخلاق موقعیتی است.(مثلا وقتی به جنگل و یا کوه و یا دریا می رویم حس‌ها و عواطف ما شروع به واکنش به محیط و موقعیت مکانی و زمانی می کند. در علوم شناختی می شود درفلسفه ذهن و آگاهی آنرا علمی بررسی کرد ) و اینکه چرا در اقلیم های مختلف، واکنش های متفاوت نسبت به محیط داریم هم از همین روست. اینجا ما با Space (فضا) طرفیم. فضایی گرفته و بارانی است، موقعیت و فضایی پاییزی رو نشان می دهد، کلمه و رنگ در این همخوانی و ایجاد اتمسفر و فضا نقش کلیدی دارد. و به تعبیری رنگ کنشی است. در رنگ شناسی عصبی و عملکرد مغزی و روانی، ارتباط رنگ و جلوه های بصری اش، بازنمایی فضایی بصری را تولید می کند که به دلالتمندی معانی و عملکرد روانشناختی نویسنده، روایی و یا شاعر و نقش پذیری التهابات و تلاطم های حسی و عاطفی روایی کمک شایانی می کند و آنرا تجسم و عینیت می بخشد. رنگ و نفس باد که سرد است. و هوای گرفته که خاکستری و تیره است. فضای بصری و تجسم نوعی دلتنگی، اندوهباری و صد البته  غم غربت است.

یعنی این عملکرد ذهنی و مغزی و عصبی و روانی از رانه های بیولوژیکی و فیزیولوژیکی و شلیک عصبی ذهن به و در لایه هایی دلالتی و معنایی شروع به توسعه می گذارد. گرفتگی هوا، موی درختان زرد، نفس سرد باد ..فضای زیستی و زیست طبیعی( بخوانیم محیط زیستی و اکولوژ کی و اقلیمی) را به صورت بصری تجسم می دهد. ( البته شعر ابتدا به زبان ترکی و آذری سروده شده و بعد ترجمه به فارسی ) من اینجا نمی خواهم سراغ استعاره پذیری و تولید استعاره مفهومی و یا ابر استعاره به تعبیر زبان شناخت گرایان بروم که تفسیر معنایی و زیر لایه ایی ارائه بدهم و البته در این مجال نمی گنجد. اما اگر طرح واره های شناختی ابوترابی را دنبال کنیم، نتیجه خوبی حاصل می شود. اینجا می خواهم نشان دهم که در ذهن و دید شاعر این جزئیات چطور با عملکرد مغزی و روانی، عاطفی و عصبی اش همخوان است و به تعّیّن می رسد و چطور به عینیت بخشی ابژه ها رسیده. یعنی روابط این ابژه ها در سیستم توالی و تداعی از عینیت به ذهنیت و بلعکس در کسری از ثانیه در مقابل دیدش و در زبان مادری و متن شکل گرفته و با ضربه تعلیقی و چالشی بند و یا سطر آخر به اوج خود رسیده و ما را به سکوت و حیرت و البته تامل و تفکر وا می دارد. طبیعت و انسان، رابطه متقابل و گاه همسو با هم دارند. نوعی همزیستی، پیوند مسالمت آمیز انسان و طبیعت. انسان در این شعر دخالتی در رفتار طبیعی عناصر ندارد. بلکه نشان می دهد در چنین وضعیت اقلیمی بدون رمزگان استعاره ایی و سمبلیکی اش که گفتم فعلا به آن ورود نمی کنم. یک تقابل و تفاهم انطباقی صورت گرفته، و اخلاق موقعیتی را رقم زده که به تعادل، توازن و همسطحی پیوند می خورد. آنچه در گفتمان انتقادی پسا زبانی آنرا در اصطلاح تجمیع و درهم تنیدگی بازخوانی می کنیم. انسان «راوی» نظاره گر و در چنین وضعیت زیستی در جایی و مکانی در محدوده صفر ایستاده. روبرویش هوا گرفته، درختان برگ های زرد دارند ، نفس باد هم سرد است. موقعیت فصلی مشخص است. حتا می توان به صورت احتمالی زمان مندی اش را هم گفت که مثلا در یک نیمه روز پاییزی است . پس در چنین وضعیت زمان / مکان/ فضایی یک تقابل و تفاهم انطباقی و اخلاق موقعیتی در همزیستی شاعرانگی و استتیکی بخوانید زیبایی شناسی شکل می گیرد. رابطه عاطفی، حسی و عملکرد عصبی و روانی انسان در چنین موقعیتی سرشار از اندوهی ژرف است، دریچه خاطرات باز می شود. یادآوری در حافظه بلند مدت شروع به احضار می شود. (یعنی حس و حال آدمی را می گیری که شدیدا از غربتی در دلتنگی و سرگشتگی روح انسانی در اندوه ژرف است). بگویم عاشقی نه، از این اندوه از جنسی دیگر است. این دلتنگی و غم غربت متافیزیکی و الهیاتی است. غم غربتی انسانی و تنهایی انسانی در زمین و کیهان. و چه تنهایی عظیمی!!

مصداق جنبه روابط معنویی و حسی منشأ دار و بازگشت به مبدأ را در پس حافظه روایی می توان با بازگشت به سمت ادبیات و شعر پیشین و جنبه هایی شعر تئولوژیکی و الهیاتی، ادبیات و شعر عرفانی و .. از سنایی تا مولانا و ..‌ را بازخوانی کرد .
مثال روشنش: ما ز بالاییم و بالا می رویم و یا.. مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی و ../من ملک بودم وفردوس برین ..‌ الخ. اگر گفتم غم غربت درست در این نقطه پایانی، رجعت و بازگشت به اصل به منشأ و مبدا خود را با درهم آمیزی عناصر طبیعی و موجودیت انسان و البته انسان شاعر خود را پدیدار می کند. شاعر در وجد و حیرت از خود ایگو می پرسد، نمی دانم چرا وقتی می بارد آسمان به خودش یعنی به سوپر ایگوش شاعر انسان، انسان خلاق، شاعریاخالق و بخوانیم جلوه و تجلی از یک من برتر، فرا خودش، در انسان خود را نزدیک صمیمی تر، حسی تر و خودی ترنشان می دهد. رابطه تلاطم های روحی ، التهابات حسی و رفتارهای عاطفی و عصبی انسان نسبت به محیط تغییرات محسوسی در بدن، در جان و تن و خُلق و خوی او دارد . در کنار رودخانه بشاش می شوی، در جنگل سبکبال می شوی و زیر آواز می زنی، در کوه عضلاتت منقبض می شود بلند بلند داد می زنی، در کویر سکوت می کنی و ..‌ این رابطه، رابطه درهم تنیده و توزیع شده است .
رابطه یی حسی، مسالمت آمیز، احترام برانگیز. و نشان می دهد، رضوان ابوترابی، در کسری از ثانیه، فوران احساسات و عواطف خود را از حالتی انتزاعی به سمت تعّین و از ذهنیت به عینیت سازی با جزئی نگری ویژه بازسازی کرده. پیش حافظه و پیش آگاهی و شناخت اش از موقعیت در زبان مادری، او را به سمت بازتولید معنویت کرده که ریشه ایی تاریخی و فرهنگی در خاستگاه‌های و غایت های مردمان ایرانی دارد. مثل پلی که سنت را با مدرنیته پیوند زده پیوند طبیعت و انسان،معنویت و اخلاق،فرهنگ و زبان و البته با نگاهی که با ظرافت می توان تئولوژیک( الهیات) جریان فرهنگ معنویی و اخلاق موقعیتی آنرا نیز خوانش کرد.

یادداشت کوتاه
سعید جهانپولاد
۱۴۰۲ تیر

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
کوروش مهرگان
Denmark
۱۸:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۴/۲۴
شعرهای جناب ابوترابی واقعا حس یک رویای ناب و زیبا رو تداعی میکنه

کلام ایشان، روح را سبکبال و جوان میسازه

امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشند و سایه شون بر سر ادبیات معاصر مستدام باشه

آمین