به گزارش یکتاپرس به نقل از همشهری آنلاین- مهدی حبیبی: وقتی رسالت بوذری نام برندهها را اعلام میکرد، دل توی دل پدر و مادر و ابوالفضل نبود. بوذری اسامی نفرات برتر مقطع ابتدایی را خواند. جابر قربانی نسب، تازه به سالن مراسم رسیده بود. فضای مراسم سنگین بود و داورانی مانند حاج مرتضی طاهری، حاج ماشااله عابدی و حاج مصطفی خورسندی در جایگاه اعلام نتایج مسابقات نشسته بودند که رأی و حرفشان جای اما و اگر نداشت. هنوز قربانینسب با حال و هوای سالن مأنوس نشده بود که شنیدن نام شاگردش او را تمام قد از صندلی بلند کرد: «ابوالفضل پرواسی، نفر اول مداحی نوگلان شهر تهران در مقطع اول متوسطه» لحظهای که ابوالفضل روی سکوی دریافت جوایز مسابقات میرفت، پدر و مادر با افتخار و نم اشکی در گوشه چشم، تماشایش میکردند و جابر قربانینسب از شدت هیجان میخواست صلواتهایی را که برای موفقیت شاگردش نذر حضرت زینب(س) کرده بود، همان لحظه ادا کند!
مثل داییها و حاج جابر
وقتی ابوالفضل به هیئت شهدای گمنام ولایت آمد تا مداحی را از مداح قدیمی هیئت یاد بگیرد، ۸، ۹ سال بیشتر نداشت. تقریباً به همان سن و سالی بود که قربانینسب مداحی را شروع کرده بود. دایی حسن و دایی حسین مداح بودند و ابوالفضل زمانی که هنوز به مدرسه نمیرفت و سواد خواندن و نوشتن نداشت، تمرین میکرد تا مانند داییهایش مداحی قابل شود. مادر ابوالفضل هم که شور و شوق پسر کوچکش را میدید با حوصله در دفتری اشعار مداحی را جمعآوری میکرد و برایش میخواند تا او حفظ کند. یک روز که ابوالفضل در هیئت دایی، پسری نوجوان را در حال مداحی دید، امیدوار شد که او هم میتواند لباس نوکری اهلبیت(ع) را بر تن کند. حافظه ابوالفضل مخزنی پر و پیمان از اشعار مداحی شده بود که دایی حسین متوجه استعداد و علاقهاش به این رشته شد. نخستین بار که ابوالفضل در هیئت دایی مداحی کرد، برایش بسیار شیرین بود، اما همان روز احساس کرد برای موفقیت به راهنمایی استادان دلسوز و اهل فن نیاز دارد. ابوالفضل سوز صدا و شیوه مداحی حاج جابر را که در هیئت شهدای گمنام ولایت روضه میخواند دوست داشت و تصمیم گرفت با شاگردی او، فوت و فن مدیحهسرایی مذهبی را بیاموزد. زمانی که قربانینسب، نوکری ارباب را بهعنوان راه و رسم زندگیاش انتخاب کرد، از منابع شعر و کلاسهای مداحی امروزی خبری نبود.
رسم استاد و شاگردی
قربانینسب تنها و بدون حامی، کاغذ و قلم به دست میگرفت و هیئت به هیئت میچرخید یا پای برنامه دعا و مناجات رادیو مینشست تا شعر و بیان مداحی را تمرین کند. حاج جابر که مشکلات تنها ماندن در این مسیر عاشقانه را به خوبی حس کرده بود، هر شاگرد مشتاق و علاقهمندی به کلاسش پا میگذاشت، آموزشش را میپذیرفت. روش تعلیم استاد جوان به سادگی مداحان دیگر نبود که شاگردانش فقط با تمرین اوج و فرود صدا و حفظ اشعار مداحی بتوانند در این فن خبره شوند. حاج جابر از شاگردانش میخواست که در یادگیری علم خداشناسی، شناخت اهلبیت(ع) و تمرین تقوا تلاش کنند، شعر را بشناسند و از تاریخ و ادبیات عرب و ادبیات فارسی سررشته پیدا کنند، نغمات و آواهای مداحی را بیاموزند و از مقتلی صحیح ذکر مصیبت کنند تا مجالسی پرشور داشته باشند. ابوالفضل تیزهوش و پرانرژی برای روسپیدی نزد استادش همت بلندی داشت و وقتی با صدای گرم و کودکانهاش میخواند، حاج جابر یاد روزهایی میافتاد که با چادر مادرش در کوچه برای بچهها هیئت برپا کرده بود و اشعار حاج اکبر ناظم را پرشور و گیرا مداحی میکرد. شنسب ابوالفضل را همراه خود به جلسات هیئت میبرد و به او اجازه میداد در این مجالس مداحی کند. شعیب ثیابی، مربی قربانینسب بود و وقتی دیگران حاج جابر نوجوان را از ادامه مسیرش منع میکردند، با تشویقها و هدیههای کوچکش، او را دلگرم و مصمم میکرد. ثیابی همان احساس وظیفهای را که نسبت به حاج جابر داشت، در مورد ابوالفضل پرواسی هم نشان میداد.