وقایع عاشورا در طول تاریخ استثناست. در این وقایع یک نابرابری میبینیم که در نوع خودش بینظیر است. عاشورا به خاطر همین مظلومیت خیلی چیزها را در خودش دارد و به نوعی جدال فضیلت و جهالت محسوب میشود. در طول تاریخ از این دسته اشعار زیاد گفته شده است. اگر قرار باشد این عرصه را متحول کنیم، باید از جنبههای مختلف به آن نگاه شود. زبان در این تغییر مقصر نیست. شاعر مقصر است که میتوانسته از ظرفیتهای زبان استفاده کند. تخیل شاعر آنقدر قوی نیست که افت و خیز داشته باشد. عمان سامانی آنچنان عاشقانه و دوستانه و صمیمانه به کربلا نگاه میکند که لذت جدیدی از آن میبرد. این به این معنی نیست که زبان روزمره مشکل دارد. شاعری که نمیتواند از این ظرفیتها استفاده کند، مشکل دارد.
ما نمیتوانیم عاشورا را از شعر مبارزه جدا کنیم. عاشورا نماد حقیقت و مبارزه است. یک مظلومیت آمیخته با حماسه دارد و نباید نگاه صرف مظلومیت به آن داشت. زمانی که به بُعد حماسه آن توجه میکنیم که چند انسان محدود در مقابل لشکری بیشمار ایستادگی میکنند، به حقیقتی ناب دست پیدا میکنیم.
خانه شاعر زبان اوست؛ اگر نتواند خانه را پیراسته کند شعر الکن میشود. باید زبان شکل دیگری پیدا کند و اوج بگیرد. چنانکه در 12 بند محتشم کاشانی چنین شده و شعر حال دیگری پیدا کرده است. زبان بسیار مهم است. نمیتوانیم در دنیای مدرن با زبان 600 سال پیش شعر بگوییم. باید نگاه را تازه کنیم و به همان نسبت زبان هم تغییر کند و به جای مظلومیت امام حسین (ع)، به عرفان و عشق در کربلا بپردازد.( گفتگو با ایسنا سال 94)
ای پاره پاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟
آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا
سقّای کودکان تو، آبآورت کجاست؟
ای ماه من! که ماه تمامیّ عالمی
ماه بلندقامت تو، اکبرت کجاست؟
بینغمه مانده بر سر گهواره اش، رباب
ششماهه ی نشسته به خون، اصغرت کجاست؟
ای خوابگاه و بسترت آغوش فاطمه!
عالم فدای بیکسیات! مادرت کجاست؟
-------------------(4)------------------------------
به روی نیـزه ذکـر یا حـبیــب است
هــوا آکنــدهی اَمـن یجـیـــب است
نـه تنـها کــودکـان تـــو، خــدا هــم
پس از مرگ غریب تو، غــریب است
---------------------------------------------------------------
انتهای پیام/