اندکی در مورد شعر و چیستی آن | یکتاپرس
یادادشت // مریم راد
نقش ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻫﻤـﺎن اﺻـﺎﻟﺖ اﺳـﺖ و آنﭼـﻪ ﺗﻌﻴـﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪه ي اﺻﺎﻟﺖ اﺳﺖ ارﺗﺒﺎط ﻫﻨﺮ و ادﺑﻴﺎت ﺑﺎ زﻧﺪﮔﻲ و ﺗﺎرﻳﺦ وآرﻣﺎنﻫﺎي ﺑﺸﺮي اﺳﺖ. 
کد خبر: ۲۴۵۵۰
۱۱:۵۳ - ۲۲ فروردين ۱۴۰۰

شعر
گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس، این جستار سعی دارد که مختصری در ارتباط با چیستی و چرایی شعر، آنچه تحت عنوان تعریف شعر  با رویکرد زیبایی شناسی  موجود است; را توضیح دهد.آنچه  ادبا از شعر ، تحت عنوان تعاریف ارائه یا  استخراج کرده اند در،یک نگاه کلی و ساده ;  کلامی است موزون و مقفی که دارای معنا باشد.  درواقع انسان شعر را با موسیقی، خصوصاً موسیقی که در گرو وزن است( چه وزن عروضی و چه وزنی که در گرو زنجیره ی گفتار است)   شناخته و عمدتاً آن را مقابل  نثر قرار می دهد.

در بین  فیلسوفان قدیم;  ارسطو معتقد است شعر را باید در معنا و مضمون آن یافت.  چرا که صورت و شکل آن مقید به وزن و قواعد دیگر نظم است بنابراین صورت را جز ماهیت آن نمی داند.  از طرف دیگر افلاطون شعر را تقلید از طبیعت می داند.  چون جهان طبیعت را پیامد سایه و تصویر می داند،  بنابراین می توان معتقد بود ; شعری که از عالم طبیعت تبعیت می کند هرگز تا درجه ی تصاویر ساده نزول نمی کند.  آنچه از لطف و زیبایی جهان هستی پدید آمده خیال شاعر را می سازد. اما از آنجایی که ابزار شاعر برای تصویر سازی و تجسم طبیعت محدود است;  بنابراین به صورت ناخودآگاه شاعر رویا و یا شبح خیال انگیزی از آن را در آثار خود ایجاد و ارائه می کند.  

حافظ می گوید :

 (آن همه ناز تنعم که خزان می فرمود 
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد.)

دقیقا همان تصویر خیال انگیزی ست که به واسطه عناصر طبیعت به ذهن شاعر نفوذ کرده و سیل عاطفی و احساسی او را به جریان انداخته .همه ما می دانیم که ذوق و قریحه شاعر دو عامل را ایجاد می کند یکی ماده و مضمون که آن را از جهان خارج می گیرد و دیگری  انکه این موارد و مقوله ها را از جهان خارج و پیرامون می گیرد و به هم پیوند می دهد.  در این پیوند به اعتقاد افلاطون الهام شکل می گیرد.  این الهام می تواند خود تعبیر عارفانه ای از تخیلات باشد و نشانه قدرت و خلاقیت شاعر و هنرمند.  

استاد سخن سعدی می گوید : 

(ای کاروان آهسته ران کارام جانم می رود 
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود 
من مانده ام مهجور از اودرمانده و رنجور از او 
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود) 

افلاطون در محاوره‌ي ايون كه موضوع آن شاعري است، خطاب به ايون كه نقال است و اشعار هومر را با آب و تاب و به زيبايي در جشن‌ها براي مردم مي‌خواند مي‌گويد: ... همه‌ي شاعران بزرگ خواه آن‌ها كه شعر حماسي مي‌گويند يا شعر غنايي، به علت مهارت و هنري كه دارند شعر نمي‌گويند، بلكه شعر گفتنشان به علت الهامي است كه به دل آن‌ها مي‌رسد.... ولي تا الهامي به او نرسد و از خود بيخودش نكند هنري در او نيست و مادامي كه خرد و عقل باقي است روح شاعري در آدمي نيست... شاعران بر انسان كه از خداي شعر الهام دارند مي‌گويند و مي‌سرايند... شعرگفتن شاعران بر وفق قواعد هنر نيست بلكه به علت نيروي خداييست. اگر شعرگفتن را بر وفق قواعد و اصول آموخته بودند مي‌توانستند در هر موضوع و به نوع شعر بگويند.

دکتر خانلری  معتقد است شعر سخنی است  مخیل که در دل نشیند و حالتی از غم و یا شادی ایجاد کند.  "
ملک الشعرا معتقد است اگر شعر حالتی از غم و یا شادی را در شما ایجاد نکند و یا احساسات شما را بر نیانگیزد، نمی توان لفظ شعر را به آن بخشید.  چرا که شعر در زیباترین حالت ممکن جز بیان صادقانه ی دنیای درون شاعر چیزی  نیست.  بنابراین شعر یک هنر زبانی ست متمایز از زبان روزمره که می تواند پیامی از حالات روحی یک شاعر و یا نمای کلی یک اجتماع  را با خود داشته باشد که با واژگان همراه شده در این بین نکته ی حائز اهمیت تناسب آهنگ و معناست که عامل ایجاد هیجان و حالات شعری برای مخاطب است. ( چه مخاطب عام و چه مخاطب خاص.) 

نادر نادرپور می گوید : 

(پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال 
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام 
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم 
ناز هزار چشم سیه را خریده ام) 

از آنجایی که دست مایه ساخت  شعر، واژگان است بنابراین تمام قواعد ساخت کلمات در ساخت شعر موثرند زیرا کلمه، لفظ معناداری ست که در ساخت شعر و ایجاد معنا و مضمون سازی اثر موثر است.  بنابراین کلمه در  صورت انتزاعی و  ذهنی در نظام کلی زبان نقش دارد و کاربرد آن بر مبنای ضرورت های نحوی نیز علاوه بر زیبایی منطق با علم  زیبایی شناسی در مضمون سازی موثر است.

شاعر در آفرینش تصاویر از تجربیات حسی و عقلی و عینی خود استفاده می کند بنابراین فهم و ادراک تصاویر در کلام شاعر نسبی ست و همین نسبی بودن یکی از عوامل زیبایی محسوب می شود .

سلمان هراتی می گوید : 

( پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت 
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت 
در آن کویر سوخته آن خاک بی بهار 
حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت)

معتقدم یک تعریف کلی شعر می تواند آمیختگی احساس و اندیشه در جوار کلمات در گذر لحظه ای از زمان می باشد که احساسات و عواطف شاعر را برانگیخته و بعد عاطفی را در ذهن مخاطب به جریان می اندازد .  ناگفته نماند بخشی از ارزش و اعتبار  یک شعر مربوط به ساختار آن است پس، نقش تعیین کننده دارد و حائز اهمیت است. 
درك و دريافت شاعر متفکر از حقيقت موجودات به‌طور كلي به دوگونه است؛ يا آنكه آن‌ها را از زاويه‌ي منظر خويش مي‌بيند و به عبارتي خود را در آئينه‌ي آن‌ها مي‌يابد و مي‌بيند و آن‌ها را امتداد احساس و حس و رأي و نظر خويش مي‌يابد و يا آنكه از خود مي‌گذرد، خود را نمي‌بيند و موجودات را آئينه‌ ای دیگر  مي‌شمارد و حق و حقيقت را در آن‌ها مشاهده مي‌كند.

فریدون توللی می گوید : 

( من آن سنگ مغرور ساحل نشینم 
که می رانم از خویشتن موج ها را 
خموشم ولی در کف آماده دارم 
کلاف پریشان صدها صدا را)

حال ، ﺷﻌﺮ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺟﻠﻮهﻫﺎي دﻳﮕﺮي را در ﺷﻜﻞ و ﻣﺤﺘﻮا ﺗﺠﺮﺑﻪ می کند  ﻳﻜﻲ از ﺑﻦﻣﺎﻳـﻪ ﻫـﺎﻳﻲ ﻛـﻪ ﺗﺤـﻮﻟﻲدﻳﮕـﺮ را در ﻧﮕـﺎه ﺷـﺎﻋﺮ می جوید  ﺑﻦﻣﺎﻳﻪي  ﺷﻌﺮ است .  ﺷﺎﻋﺮان ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاي دﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ می نگرند  وﺣﺎﺻﻞ ﻧﮕﺮش ﺧﻮﻳﺶ را در ﺷﻌﺮ نمایان می سازند .  به طور مثال ﻧﻴﻤﺎ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪن ﺑﻪ ﻣﺤﺘﻮا را در رأس ﺗﻮﺟﻪ ﺧﻮﻳﺶ ﻗﺮار داد وﻓﺮم ﺷـﻌﺮ را در ﺟﻬـﺖ آزادي ورﻫـﺎﻳﻲ ﺑـﻦﻣﺎﻳـﻪ ﻫـﺎي ﺷﻌﺮي ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﻛﺎر ﮔﺮﻓﺖ.

می توان گفت  جریان فکری شاعر در سروده های او نقشی اساسی دارد . نیما  ﻟﺤﻈﻪﻫﺎي ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ را ﻧﻮﻋﻲ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ و ﺧﻮدﺷﻨﺎﺳﻲ و ﺳﻠﻮك در ﺧﻮد ﻣﻲداﻧـﺪ . در ﺗﻤـﺎم اﻳـﻦ اﺣـﻮال آن ﭼـه ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ دارد،  ﺧﻮدي ﻧﻴﺮوﻣﻨﺪ است و ﺣﺎﺻﻞ از ﻫﻤﻪي ﺷﺌﻮن ﻫﺴﺘﻲ ست . شاید در این حال جوهر شعر واقعی نمایان شود . درواقع شاعر معنویت واقعی را در شعر خویش جستجو می کند  . خود و سرنوشت خود را درون شعرهایش می باید  . از این جهت سعر را زندگی می کند
ﺷﻌﺮ، شاعر را به زﻳﺴﺘﻦ سوق می دهد  ﺑﻪ ﺳﻮي ﺟﻬـﺎﻧﻲ ﻏـﺮق در ﻟـّﺬتﻫـﺎ و دردﻫـﺎ وﻛـﺎﻣﺮواﻳﻲﻫـﺎ و ﻧﺎﻛﺎﻣﻲﻫﺎ ﻛﻪ در زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻳﺎ ﻧﻴﺎﻓﺘﻪ  و ﻣﺤﺴﻮﺳﺎت و ﺑﻪدﺳﺖ آﻣﺪﻧﻲﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲﻛﻮر و ﺗﻨ،ﮓ ﻛﺎﻓﻲ ﺑـﺮاي درك ﻫﻤﻪي آن ﻧﻴﺴﺖ.  ﺣّﺘﻲ ﺷﻌﺮ را ﻋﺒﺎدتی می داند برای رسیدن به معشوق خود . چه معشوق حقیقی و چه معشوق مجازی یا ثانوی . برای او شعر پدیده ایست لذت بخش و دوست داشتنی .

گاهی اوقات شعر مظهر خود شاعر می شود و نشان دهنده ایام گذشته  ، نشان دهنده ی گذر عمر .

نیما می گوید:

ﺑﺎ ﻗﺎﻳﻘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺸﻜﻲ 
ﻓﺮﻳﺎد ﻣﻲزﻧﻢ: 
واﻣﺎﻧﺪه در ﻋﺬاﺑﻢ اﻧﺪاﺧﺘﻪاﺳﺖ 

در راه ﭘﺮ ﻣﺨﺎﻓﺖ اﻳﻦ ﺳﺎﺣﻞ ﺧﺮاب 
و ﻓﺎﺻﻠﻪ اﺳﺖ آب 
اﻣﺪادي اي رﻓﻴﻘﺎن ﺑﺎ ﻣﻦ .« 
ﮔﻞ ﻛﺮده اﺳﺖ ﭘﻮزﺧﻨﺪﺷﺎن اﻣﺎ 
ﺑﺮ ﻣ،ﻦ 
ﺑﺮ ﻗﺎﻳﻘﻢ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻣﻮزون 
ﺑﺮﺣﺮفﻫﺎﻳﻢ در ﭼﻪ ره و رﺳﻢ  
ﺑﺮ اﻟﺘﻬﺎﺑﻢ از ﺣﺪ ﺑﻴﺮون. 
در اﻟﺘﻬﺎﺑﻢ از ﺣﺪ ﺑﻴﺮون 
ﻓﺮﻳﺎد ﻣﻲآﻳﺪ از ﻣﻦ: 
   ...
ﺑﺎ ﺳﻬﻮﺷﺎن 
ﻣﻦ ﺳﻬﻮ ﻣﻲﺧﺮم  
  ازﺣﺮفﻫﺎي ﻛﺎﻣﺸﻜﻦﺷﺎن 
ﻣﻦ درد ﻣﻲﺑﺮم 
ﺧﻮن از درون دردم ﺳﺮرﻳﺰ ﻣﻲﻛﻨﺪ! 
ﻣﻦ آبرا ﭼﮕﻮﻧﻪﻛﻨﻢ ﺧﺸﻚ؟

ﺷﻔﻴﻌﻲﻛﺪﻛﻨﻲ ﺗﻤﺎم اﻧﺪﻳﺸﻪ و زﻧﺪﮔﻲاش را ﺑﺮاي ﺷﻌﺮ ﻣﻲﺧﻮاﻫﺪ .ﮔﻮﻳﻲ ﺷﻌﺮ در ﻧﻈﺮ او ﺑﺎﻟﻲ ﺑـﺮاي آزاد،ي رﻫـﺎﻳ،ﻲ; ﭘﻮﻳﺎﻳﻲ و ﺣّﺘﻲ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮي ﺟﺎوداﻧﮕﻲﻫﺎﺳﺖ.  او ﺑﻪ آﻳﻨﻪاي ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﻌﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ و ﻣﻲﮔﻮﻳـﺪ  :»آﻳﻨـﻪ اي ﺳـﺎﺧﺘﻦ
ﺑﺮاي اﻳﻦﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻋﺼﺮ را درآن ﺑﺘﻮان دﻳﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺗﻤﺎﻣﻲ ادوار ﺗﺎرﻳﺦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ را در آن ﺑﺘﻮان ﻣﺸـﺎﻫﺪه  ﻛـﺮد ؛ ﺷﻌﺮ ﺣﻘﻴﻘ،ﻲ ﭼﻴﺰي ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻳﻦ وﻳﮋﮔﻲ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﻧﻘـﺶ ﺗـﺎرﻳﺨﻲاش را ﻋﻄﺎﻣﻲﻛﻨﺪ و از دﻳﺪﮔﺎه او،  ﻫﺮﺷﻌﺮي ﻛﻪ داراي ﻧﻘﺶ ﺗـﺎرﻳﺨﻲ ﺑﺎﺷـﺪ در ﻫـﺮ ﺷـﺮاﻳﻄﻲ ﻛـﻪ ﻋﺮﺿـﻪﺷـﻮد از اﺻـﺎﻟﺖ ﺑﺮﺧﻮردار ﺧﻮاﻫﺪﺑﻮد،  ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺑﺸﻮد ﮔﻔﺖ : ﻧﻘﺶ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻫﻤـﺎن اﺻـﺎﻟﺖ اﺳـﺖ. وآنﭼـﻪ ﺗﻌﻴـﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪه ي اﺻﺎﻟﺖ اﺳﺖ ارﺗﺒﺎط ﻫﻨﺮ و ادﺑﻴﺎت ﺑﺎ زﻧﺪﮔﻲ و ﺗﺎرﻳﺦ وآرﻣﺎنﻫﺎي ﺑﺸﺮي اﺳﺖ.  ﺣّﺘـﻲ ﺣّﻘﺎﻧﻴﺖ و زﻧﺪه ﺑﻮدن ﺷﻌﺮ ﻧﻮ را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﺻﺎﻟﺘﻲ ﻣﻲداﻧﺪﻛﻪ از ﻧﻈـﺮ ﻣﻌﻨـﻮي در ﻗﻠﻤـﺮو زﻧـﺪﮔﻲ و ﺟﺎﻣﻌـﻪ دارد.

شفعی کدکنی می گوید:

رﮔﺒﺎر ﺗﻨﺪﺑﺎر ﺑﻬﺎري 
ﺑﺮ ﺧﻮاب دﺷﺖﻫﺎ و 
ﺻﺤﺎري. 
ﺳﺮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﭘﺎي 
ﺑﺨﺸﺶ و اﻳﺜﺎر 
ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ 
از ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺧﻮد 
ﺳﺮﺷﺎر. 
در ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ز ﺧﻮﻳﺶ ﺷﻜﻔﺘﻪ. 
ﺧﻮد را 
درون ﺧﻮﻳﺶ 
ﻧﻬﻔﺘﻪ. 
ﺟﺎريﺳﺖ ﺑﺮ زﺑﺎن ﺟﮕﻦﻫﺎ 
ﻫﻢ ﺑﺮ زﺑﺎن ﺧﺎك و ﮔﻮنﻫﺎ 
ﺳﺮﺷﺎر و 
ﭘﺮﻃﺮاوت و 
ﻛﻮﺗﺎه 
زﻳﻦﮔﻮﻧﻪ 
ﺷﻌﺮ 
ﻣﻲرﺳﺪ از راه.

بنابراین شعر می تواند بیانگر واقعیتی مفروض باشد که با تکنیک های ادبی خاص، همراه با کارکرد زبانی و برگزیدن توان موسیقایی و القایی، برای مخاطب قابل درک و فهم باشد.  

شعر نگاه شاعر و اندیشه ی او به مسائل پیرامون است .  در این بین  رسالت شاعر حائز اهمیت است .چرا که شعر فرزند  زمان و مکان و باوری  ست که در درون شاعر شکل گرفته و  شاعر به واسطه زبان ان را متولد می کند و به جریان می اندازد .

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: