احمدرضای عزیز باید شمع تولد صدسالگی‌ات را فوت کنی | یکتاپرس
زاد روز احمدرضا احمدی // شاعر ، نقاش
چقدر غم‌انگیز است وقتی می‌گوید: «دو ماه دیگر باطری قلبم را باید تعویض کنم، لثه‌ام زخم شده و دندانم زبانم را می‌زند، چقدر تنها شده‌ام.
کد خبر: ۳۲۹۷۸
۱۶:۴۰ - ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰

احمدرضای عزیز

گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس: ۳۰ اردیبشهت ۱۳۱۹ خورشیدی در کرمان متولد شد و در ۱۳۲۶ خورشیدی با خانواده به تهران کوچ کرد.  روزهای پرهیاهوی تهران و سربرآوردن شعر نو از دل قالب‌های کلاسیک، همزمان با تهران آمدن احمدی شد. روزگاری که خود می گوید: «روزهای خیلی وحشتناکی بود، سرما، غربت، غریبی. ۱۳۲۷ همان سالی که شاه تیر خورد، مدرسه‌ای که من در تهران می‌رفتم، پشت مسجد سپهسالار به اسم ادب بود. در آن زمان، هر روز در جلوی مجلس تظاهرات و بزن و بکوب بود. جلوی چشم ما ملت را می‌گرفتند و می‌بردند. تنها زیبایی‌اش این بود که کنار مدرسه ما کلاس سنتور ابراهیم سلمکی بود. ظهرها که از مدرسه مرخص می‌شدیم، می‌ایستادیم و از صدای ساز لذت می‌بردیم

در ۱۳۴۳ خورشیدی به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری‌علا، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی و… گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تاسیس کرد. انتشار ۲ شماره از مجله‌ طرفه و تعدادی کتاب در حوزه‌ شعر و داستان از فعالیت‌های این گروه است.

در مهر  ۱۳۴۹ خورشیدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. تا ۱۳۵۸ خورشیدی به عنوان مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار به ایفای نقش پرداخت و از ۱۳۵۸ خورشیدی تا زمان بازنشستگی یعنی ۱۳۷۳ خورشیدی در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول شد.

احمد رضا احمدی، حاصل یک عمر کوشش بی‌وقفه‌اش آثار متعدد منظوم و منثور است که بسیاری از آن‌ها به زبان‌های زندهٔ دنیا ترجمه شد. برخی از آثار تولیدی کانون در دوران مدیریت او به این شرح است: مجموعه صدای شاعر که معرفی شعر معاصر و شعر کلاسیک فارسی بود، مجموعه زندگی و آثار موسیقیدانان ایران و جهان، مجموعه آوازهای فولکلور ایران، مجموعه کل ردیف موسیقی ایران، مجموعه بازسازی تصنیف‌های کلاسیک موسیقی ایران، مجموعه قصه برای کودکانبه طور کلی از احمد رضا احمدی بیش از ۱۸ مجموعه شعر، ۱۵ کتاب برای کودکان، دکلمه اشعار خودش در کاست یادگاری و اشعار حافظ، نیما، سهراب سپهری و شاعران معاصر منتشر شده است.

دوستی احمدی با اهالی موسیقی و سینما نیز از دوران دبیرستان آغاز و ادامه‌دار شد و نتیجه این دوستی آن شد که در کارنامهٔ وی نمونه‌های متعدد از دکلمه، صداپیشگی، حضور در نمایش و فیلم‌های مستند، سینمایی و پویانمایی دیده می‌شد.
کسب جوایز متعدد داخلی و خارجی و نیز نامزدی او برای جایزهٔ هانس کریستین اندرسن نمای دیگری از ظهور و پویایی احمدی است که نامش را برای هفت دهه در خاطر چندین نسل تثبیت کرد. همچنین در ۱۳۸۵ خورشیدی او به‌عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد.

امروز روز تولد این مرد مهربان شعر معاصر است. مردی که شعر سپید امروز خود را مدیون او باید بداند. و چقدر خوب ماهور احمدی ، با این کلام به استقبال زاد روز پدر می آید : «چقدر سخت است از کسی بنویسی که تمام خوبی‌ست. برای کسی بنویسی که خالق بهترین نوشته‌هاست. چقدر سخت است دختر شاعر محبوبت باشی. چقدر سخت است مادر پسرکی هشتادویک‌ساله باشی که دلش هنوز مدادرنگی و آلبالو خشکه می‌خواهد و چقدر آسان و عاشقانه است وقتی روزی هزاربار صدایت می‌زند و می‌گوید: «ماهور رنگ‌هایم تمام شده، بذر لادن خریدی؟ ناهار چی خوردی؟ فیلمبرداری خوب بود؟ گربه‌ها چطورن؟ نیما تخمه خریده؟ از شمال فرفره آوردی؟ کتابم امروز صفحه‌بندی شد، فیلم جدید سوفیا را دیدم، چای دم می‌کنی؟ از تارا و نوا و پسر سوفی چه خبر؟ آریو آمده؟» و چقدر غم‌انگیز است وقتی می‌گوید: «دو ماه دیگر باطری قلبم را باید تعویض کنم، لثه‌ام زخم شده و دندانم زبانم را می‌زند، امروز قندم پایین بود، چقدر تنها شده‌ام، دوستانم یکی‌یکی رفتند، میل به غذا ندارم، کمردرد امانم را بریده و...» چقدر با تمام دردها و غم‌هایش زندگی را متولد می‌کند، صدای کاردک بر بوم از اتاقش می‌آید، طنین صدای مرسده سوسا فضایش را پر می‌کند، شعرهایش را پاک‌نویس می‌کند، عکس کسانی را که دوست می‌دارد روی میزش می‌چیند. با خداداد باغبان ساختمان از روی بالکن صحبت می‌کند، چه لذتی دارد وقتی دکمه‌های پیراهن چهارخانه‌اش را می‌بندم و می‌گوید؛ این پیراهن چهارخانه مدل همینگوی است. چه کیفی دارد وقتی ناخن‌هایش را می‌گیرم و گردن لاغرش را نوازش می‌کنم. چه حالی دارد وقتی دنبال عینکش می‌گردم و کتابی را از میان آن همه کتاب پیدا می‌کنم. چه عشقی است وقتی پتو را رویش می‌کشم، می‌بوسمش و می‌گوید: «لای در را باز بذار و چراغ را خاموش کن.»

از احمدی آثار زیادی به چاپ رسیده است که از جمله می توان به مجموعه های زیر اشاره کرد:

 

     ۱۳۹۱ - «از بارانی که دیر بارید»، نشر ثالث
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر هفتم/به رنگ آبی نیلی»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر ششم/به رنگ آبی دریا»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر پنجم/به رنگ آبی آسمان»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر چهارم/به رنگ سبز»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر سوم/به رنگ زرد»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر دوم/به رنگ پرتغالی»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «دفترهای واپسین، دفتر اول/به رنگ آبی»، انتشارات کتاب نشر نیکا
    ۱۳۹۱ - «میوه‌ها طعم تکراری دارند»، نشر ثالث
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر هفتم)، می‌خواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ»، نشر چشمه[۶]
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر ششم)، روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود» نشر چشمه[۷]
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفنر پنجم)،در انتهای کوچه در باران شمع را روشن می‌کنیم: تنهایی»، 
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر چهارم)، به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند: عشق»، 
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر سوم)، پس از فراغت‌های مدام: نیستی»، نشر چشمه
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر دوم)، چترهای کهنه در باران باز نمی‌شدند: حرمان»، نشر چشمه
    ۱۳۸۹ - «دفترهای سالخوردگی (دفتر یکم)، در این کوچه‌ها گُلِ بنفشه می‌روید: باران»، نشر چشمه
    ۱۳۸۹ - «احمدرضا احمدی از ایوان خانه شان فرار کرد»، نشر نظر
    ۱۳۸۹ - «مژدگانی به یابنده احمدرضا احمدی»، نشر نظر
    ۱۳۸۹ - «پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شده‌است»، نشر نظر
    ۱۳۸۹ - «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، نشر چشمه 
    ۱۳۸۸ - «بهاریه»، حوض نقره
    ۱۳۸۸ - «همه شعرهای من»، نشر چشمه
    ۱۳۸۷ - «روزی برای تو خواهم گفت»، نشر ثالث
    ۱۳۸۶ - «چای در غروب جمعه روی میز سرد می‌شود»، نشر ثالث 
    ۱۳۸۵ - «ساعت۱۰ صبح بود»، نشر چشمه 
    ۱۳۸۳ - «عزیز من»، نشر افکار
    ۱۳۸۱ - «یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد»، نشر ماه‌ریز
    ۱۳۷۸ - «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، نشر سالی 
    ۱۳۷۶ - «از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی»، سازمان همگام
    ۱۳۷۳ - «ویرانه‌های دل را به باد می‌سپارم»، نشر زلال
    ۱۳۷۲ - «لکه‌ای از عمر بر دیوار بود»، نوید شیراز
    ۱۳۶۹ - «قافیه در باد گم می‌شود»، پاژنگ 
    ۱۳۶۴ - «هزار پله به دریا مانده‌است»، نشر نقره 
    ۱۳۵۹ - «نثرهای یومیه»، ناشر: احمدرضا احمدی 
    ۱۳۵۲ - «ما روی زمین هستیم»، انتشارات زمان 
    ۱۳۵۰ - «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، دفترهای زمانه - «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)
    ۱۳۴۷ - «وقت خوب مصائب»، انتشارات زمان (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)
    ۱۳۴۳ - «روزنامهٔ شیشه‌ای»، انتشارات طرفه (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)
    ۱۳۴۱ - «طرح»، ناشر: احمدرضا احمدی (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)

شعر و قصه برای کودکان

    ۱۳۴۹ - «ناگهان چراغ‌ها روشن شدند» با تصویرگری احسان عبداللهی، نشر نظر
    ۱۳۴۹ - «عروس و داماد زیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان، نشر نظر
    ۱۳۸۹ - «در یک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود» ،[۱۰]
    ۱۳۸۹ - «کبوتر سفید کنار آینه» با تصویر گری علیرضا گلدوزیان و گرافیک کورش پارسا نژاد.[۱۱]
    ۱۳۸۶ - «باز هم نوشتم صبح، صبح شد» با نقاشی لیلا یوسفی، نشر شباویز
    ۱۳۸۵ - «بهار بود» با نقاشی شراراه خسروانی، نشر شباویز
    ۱۳۸۵ - «شب روز اول و صبح روز هفتم»، با نقاشی محمدرضا لواسانی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
    ۱۳۸۵ - «پسرک تنها روی برف» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر
    ۱۳۸۴ - «برف هفت گل بنفشه را پوشاند» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر
    ۱۳۸۴ - «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی علی مفاخری، نشر شباویز
    ۱۳۸۴ - «نشانی» با نقاشی شراره خسروانی
    ۱۳۸۴ - «روزی که مه بی‌پایان بود» با نقاشی شراره خسروانی
    ۱۳۸۴ - «رنگین‌کمانی که همیشه رخ نمی‌داد» با نقاشی محمدعلی بنی‌اسدی
    ۱۳۸۲ - «در باغچه عروس و داماد روییده بود» با نقاشی مرجان وفاییان
    ۱۳۸۰ - «اسب و سیب و بهار» با نقاشی کریم نصر
    ۱۳۷۶ - «شب یلدا قصهٔ بلندترین شب سال»، با نقاشی فرح اصولی
    ۱۳۷۳ - «خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی
    ۱۳۷۰ - «در بهار خرگوش سفیدم را یافتم» با نقاشی نفیسه ریاحی
    ۱۳۷۰ - «حوض کوچک، قایق کوچک» با نقاشی نفیسه شهدادی
    ۱۳۶۹ - «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود» با نقاشی فرح اصولی
    ۱۳۶۹ - «در بهار پرنده را صدا کردیم، جواب داد» با نقاشی فرح اصولی
    ۱۳۶۹ - «روزهای آخر پاییز بود» با نقاشی فرح اصولی
    ۱۳۶۹ - «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی
    ۱۳۶۸ - «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی فردوس ابراهیمی‌فر
    ۱۳۶۸ - «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمی‌فر و مینا ضرابی
    ۱۳۶۴ - «هفت روز هفته دارم» با نقاشی محمدرضا دادگر
    ۱۳۶۴ - «هفت کمان هفت‌رنگ» با نقاشی هوشنگ محمدیان
    ۱۳۴۸ - «من حرفی دارم که فقط شما بچه‌ها باور می‌کنید»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.[۱۲]

نثر

    ۱۳۷۳ - حکایت آشنایی من، نشر ویدا، نثرهایی دربارهٔ فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، فیروز شیروانلو، مهدی اخوان ثالث، ابراهیم گلستان، مترضی ممیز، مهدی خالدی، بیژن جلالی، آیدین آغداشلو، سهراب شهید ثالث، کیومرث صابری، مسعود کیمیایی و...

سایر آثار و فعالیت‌ها

    ۱۳۸۸ - شعر خوانی در آلبوم موسیقی دور تا نزدیک ساخته هوشنگ کامکار.[۱۳]
    ۱۳۸۷ - شعرخوانی شعرهای خود شاعر در سلسله آلبوم‌هایی به نام صدای شاعر، انجمن شاعران ایران
    ۱۳۷۹ - داور جشنواره ۲۰ سال شعر و قصه کودک
    ۱۳۷۸ - داور نخستین جشنواره موسیقی پاپ در ایران
    ۱۳۷۰ - شعر خوانی در آلبوم ابیات تنهایی ساخته فریبرز لاچینی، دکلمه اشعار سهراب سپهری
    ۱۳۶۸ - شعر خوانی در آلبوم در شب سرد زمستانی ساخته فریبرز لاچینی و آواز محمد نوری، دکلمه اشعار نیمایوشیج
    دکلمهٔ اشعار سهراب سپهری در آلبومی به نام گلستانه
    خواندن اشعار قیصر امین پور در آلبومی به نام فاصله
    خواندن اشعار حافظ در آلبومی به نام شرح شوق با همکاری ژاله علو

فیلم

    ۱۳۷۶ - گوینده گفتار متن فیلم بانوی اردیبهشت به کارگردانی رخشان بنی اعتماد
    ۱۳۶۷ - گوینده گفتار متن فیلم نار و نی به کارگردانی سعید ابراهیمی فر.
    ۱۳۵۴ - نویسنده پویانمایی ملک خورشید به کارگردانی علی اکبر صادقی
    ۱۳۴۹ - دستیار کارگردان فیلم پنجره به کارگردانی جلال مقدم
    ۱۳۴۱ - بازی در فیلم پستچی به کارگردانی داریوش مهرجویی

 

شعری از این شاعر بزرگ را می خوانیم

جمعه ها

انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
بیاد دارم كه در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم ، نه غریب
اما
این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت
می گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند

 

و ماهور احمدی در آخر یادداشت خود می نویسد: احمدرضای جانم این یک خواهش نیست، یک دستور است: باید شمع تولد صدسالگی‌ات را فوت کنی.»

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: