یادداشت: دکتر حسین رضایی جامعه شناس
گروه اجتماعی یکتاپرس؛ پاسخ به این سؤال بسیار تحلیلیست، اما از آنجایی که در این متن کوتاه، مجالمان اندک است، به شکلی خلاصه به آن میپردازیم.
- به شکل کلی با چند نوع مشخص و اصلی از اعمال خشونت در سطوح فردی و اجتماعی مواجه هستیم: #خشونت_جسمی، روانی، جنسی، مالی و فرهنگی. اصولاً سه دسته نظریه در پاسخ به چرایی اعمال خشونت از سوی انسانها وجود دارد: نظریههای زیستشناسی که دلیل خشونتورزی را وجود اشکال در عملکرد مغز انسان و اختلال در کار انتقال دهندههای عصبی آن میدانند Neurotransmitter، نظریههای روانشناختی (#اختلالات) و نظریههای جامعهشناختی، پاسخ به این سؤال تلفیقی از دوتای آخریست. متغیری که بر اساس تجربهٔ زیستهٔ نگارنده در جامعهٔ شهری؛ میتواند به تنهایی بیش از ۵۰%! از فضای مفهومی و چرایی خشونتورزی را تبیین کند، مفهومی به نام "#ناکامی" Frustration است که در سه سطح خردِ فردی و خانوادگی، سطح میانی یا جامعهای که در آن زندگی میکنیم و سطح کلان یا #سیستمی یا کل کشور را شامل میشود.
-، اما در ابتدا به سراغ نظریات روانشناختی میرویم: آلبرت باندورا روانشناس شهیر کانادایی در نظریهٔ #یادگیری_اجتماعی Social Learning Theory خود به ما میگوید: که انسانها خشونت را فرا میگیرند، بدون آنکه آنرا واقعاً تجربه کنند و این یادگیری میتواند از راه #مشاهده نزاع در خانواده، در جمع دوستان یا در رسانههای ارتباط جمعی باشد. پس به عبارتی پیش شرط اعمال خشونت یادگیری و آموختن آن است و ما در ابتدا خشونتورزی را آموخته، به خاطر میسپاریم و یا شاید به تهنشستهای ذهنمان میفرستیم! تا روزی که به اعمال آن نیازمند باشیم! و این یادگیری یا ابتدایی است یا نسبی و یا به صورت کاملاً حرفهای! و یکی از اصلیترین و اولین گزینههای پیشروی انسانها در مواجهه با انواع ناکامیها اعمال خشونت است و البته نه تنها راه پیشرو!
_ در مکتب #کارکردگرایی اجتماعی Functionalism اعمال خشونت به عنوان مکانیزمی اثربخش برای رسیدن به اهداف مطلوب و مهم مورد استفاده قرار میگیرد و در مواقع ناکامی برای رسیدن به هدف مطلوب و کامیابی دست به خشونت میزنیم. به انواع ناکامیها برمیگردیم؛ ناکامیها در سطح خرد یا فردی و خانوادگی شامل: سوء تغذیه و نرسیدن مواد غذایی و ریزمغذیها به بدن انسان، ناکامی در برابر برقراری ارتباط مؤثربین والدین و فرزندان و اعضای خانواده و همسران با یکدیگر، ناکامی در ارضای نیازهای جنسی در مناسبات زناشویی، ناکامی در مباحث مالی و اقتصادی و عدم توانایی در تأمین مخارج زندگی، احساس ناامنی و ....
ناکامی در سطح میانی یا جامعهای که در آن زندگی میکنیم: ناکامی در یافتن شغل مناسب، ناکامی و شکاف عمیق در احراز جایگاه اجتماعی متناسب با توانمندیهای خود در جامعه و آنچه هستیم، ناکامی در پذیرفته شدن به عنوان عضوی مفید، ناکامی و عدم توانایی در پرورش روح و تعالی ذهن، ناکامی در یافتن همسر مناسب و شکست عشقی و ...،
نهایتاً ناکامی در سطح سیستمی یا ملی: ناکامی در پذیرفته شدن به عنوان شهروند عادی یا به عبارت دیگر پذیرفته شدن به عنوان شهروند درجهٔ دو که به شکلی بارز در کشور آمریکا نهادینه شده است، برچسب اقلیت قومی خوردن، نادیده گرفته شدن از طرف دولت مرکزی، احساس بیعدالتی و محرومیت استان خود نسبت به استانهای همجوار و ....
خلاصه اینکه: ما ابتدا خشونت را با هر شکل و به هر کیفیتی فرامیگیریم و سپس این خشونت فراگرفته شده را در مواقعی که احساس کنیم اعمال آن اثر بخش بوده و برایمان دارای کارکرد است از آن استفاده میکنیم و هرچقدر این ناکامی بیشتر باشد اعمال خشونت زیادتر بوده و شدت آن بیشتر است و در یک پیوستار میتواند از یک درهم کشیدن چهره و اخم ساده به یک دوست تا کشتن فرد یا افراد دیگر را شامل شود، خشونت حتی ممکن است بر علیه خودمان باشد که خودکشی فاجعهبارترین شکل آن است. اعمال خشونت منجر به پدیدار شدن چرخه خطرناک و بازتولید خشونت میشود. خشونتورزی دکتر و مهندس، باسواد و بیسواد، زن و مرد، پیر و جوان و فقیر و غنی هم ندارد؛ همهٔ ما به درجاتی احساس ناکامی میکنیم و همهٔ ما گاهی پرخاشگریم!
- دو راه حل اصلی و اساسی پیشروی ماست اول: بر ناکامیهای خود غلبه کرده و کامیاب شویم که بسیار سخت است و دشوار و راهیست پُرپیچ و خم و دوم: فراگیری و آموختن مهارت #کنترل_خشم که سهل است و مقرون به صرفه و بسیار در دسترس که متاسفانه در جامعهٔ ما مغفول! مانده است.
انتهای پیام/