گروه اجتماعی یکتاپرس؛ نگاهی به موضوع قتلهای خانوادگی در یک سال اخیر، بالاخص قتل بابک خرمدین در روزهای گذشته، آن هم توسط پدر و مادری که قاطعانه روی حرف خود مبنی بر درستی کارشان ایستاده اندو حتی نمیتوان به اندازه ذره سوزنی، ردّی از ندامت و ناراحتی در چهره و صحبتهای آنها مشاهده کرد، خود، دلیل محکمی است که باید به چنین معضلات اجتماعی نگاه ریشهای و نه تیشهای داشته باشیم تا پیامدهای منفی آن، بیش از این، دامن جامعه و خانوادهها را نگیرد و به شکل عادی انگاری در نیاید.
قتلهای خانوادگی یک سال اخیر، اتفاقات جدیدی نیستند و منحصر و محدود به جامعه ما نیز نمیشوند، اما باید این حوادث را به منزله زنگ خطری برای رسیدگی عاجل و بهنگام و اتخاذ تدابیری پیشگیرانه برای حل مشکلات و درمان آسیبهای روانی فردی و خانوادگی به شمار آورد که این موضوع نیازمند آموزش و فرهنگسازی است.
درباره قاتل و مقتول در پرونده بابک خرمدین گمانه زنیهای وسیعی در سطح شبکههای اجتماعی در حال انجام است، از بحث مفاسد اخلاقی و سوءرفتار مقتول با والدین سالمند تا سایکوپات بودن پدر در قتل و وجود سایکوز مشترک یا اختلال شخصیت وابسته مادر به دلیل مباشرت و معاونت در قتل، سلاخی و حمل جسد. با وجود اینکه پزشکی قانونی صحت عقلی قاتلین را تایید کرده است به این معنا که قاتلین با علم و اراده و آگاهی دست به این کار زده اند و قتل در اثر توهم و هذیان و تحت تاثیر جنون آنی رخ نداده است، با این حال فرضیه فقدان سلامت روان و وجود اختلالات روانی همبود (وجود چند اختلال روانی به طور همزمان) در قاتلین به قوت خود باقی است.
هر ناکامی میتواند سنگی بر گوری باشد
قتلهای هولناکی که در سال گذشته رخ داده است، به ویژه قتل دلخراش و اخیر بابک خرمدین نشان دهنده انبوه مسائل حل نشده و تلنبار شده است که گاه در خانوادهها وجود دارد و به جای استفاده از روشهای مقابلهای سالم و حل مسئله و استمداد از قانون و استفاده از حمایتهای اجتماعی به پنهان کاری و آبروداری و حفظ وجهه اجتماعی خانواده و در نهایت بروز خشم، آن هم به مهیبترین شکل آن، که قتل با طرح و نقشه و همراه با سلاخی مقتول است منتهی میشود که در چنین شرایطی، وجود اختلالات روانی پیشرفته بسیار محتمل است. علاوه بر این، به نظر میرسد به دلیل نشر سریع اخبار و سهولت دسترسی و عدم غربالگری اولیه با هدف بیشترین بازدید و گرفتن حداکثر لایک از خوانندگان که عطش سیری ناپذیری در دنبال کردن این نوع اخبار دارند، شبکههای اجتماعی مجازی ناخواسته مروج فرهنگ خشونت و سرایت اجتماعی پرخاشگری شده اند و انتشار جزییات هر پرونده و چت پایان ناپذیر خوانندگان، گاه الهام بخش و زمینه ساز حوادث بعدی است، گویی که هر حادثهای زمینه و بستر حادثه خشونت بار بعدی را در افرادی که پتانسیل آن را دارند فراهم کرده است.
مسئله اینجاست که نهاد خانواده در کنار سایر نهادهای اجتماعی رنگ باخته و گاه به دلیل مهارتهای فناوری که کودکان از زمانی که چشم باز میکنند با آن مشغول میشوند و به دلیل جذابیتهای روزافزون فضای مجازی و هجمه فرهنگی به صورت زیرپوستی، بتدریج زبان مشترک والدین و فرزندان رو به زوال میرود و والدین عملا خلع سلاح میشوند و سنگر خود را به حریفی قدرتمند یعنی فضای مجازی واگذار میکنند و به جای تلاش برای کسب مهارتهای لازم و ایجاد فهم مشترک با فرزندان از پایینترین سن از طریق دریافت آموزشهای لازم در خصوص ویژگیهای تحولی و اقتضائات سنی و توسعه خود (self-development) از سوی دیگر، به موضوع مهارتهای زندگی و آداب اجتماعی و اخلاق عمومی که از مسائل بنیادین و ریشهای است در جامعه ما در سطح و به شکلی متظاهرانه پرداخته شده است.
از جمله گنجاندن درس مهارتهای زندگی در مواد درسی مدارس که صرف نظر از اینکه سیستم آموزشی و ارکان تعلیم و تربیت که معلم و مدیر و ناظم و مربی پرورشی و ... هستند تا چه اندازه عالم و عامل به این مهارتها هستند و این درس کم و بیش در ردیف دروس درجه چندم و نازل قرار گرفت غافل از اینکه پیش از طرح جدی این موضوع در سیلابس درسی لازم بود در فضای آموزشی و متولیان آن دانش و نگرش لازم شکل بگیرد و آنان مجهز به این مهارتها شوند تا دانش آموزان در هر حرکت و ری اکشن معلم جغرافی، معلم ریاضی، معلم فارسی و ... درسهایی به صورت غیر مستقیم در این زمینه بگیرند، ولی در جامعه ما جاذبه ویترین چنان شدید است که سیاستگزاران نظام آموزشی نتوانستتد از وسوسه بالا بردن علم این درس و در قاب نمایش گذاشتن آن صرف نظر کنند بی آنکه دستاورد و نتیجه محلی از اعراب داشته باشد.
به نظر میرسد در چنین شرایط ملتهبی که احساسات جامعه از قتل هولناک بابک خرمدین جریحه دار شده است بازار اظهار نظر و تحلیلهای غیر کارشناسی داغ میشود و تعمیم دادن هم از عوارض ناخواسته چنین شرایطی است که تصور کنیم خانواده در جامعه ما در آستانه فروپاشی است و روابط خانوادگی دستخوش اضمهلال قرار گرفته است.
بدیهی است هر حادثهای دارای مجموعه پیچیدهای از علل و عوامل پیشایند و زمینهای است که بدون شناخت و درک این عوامل، تحلیل ما از آن رخداد راه به جایی نخواهد برد این عوامل شامل زمینههای اجتماعی، عوامل روانشناختی، فضای اجتماعی و سیاسی و رویکرد اقتصادی است و نباید یک رخداد جنایی منحصر بفرد را به کل ساختار جامعه تعمیم داد.
با این حال، عقل سلیم حکم میکند که چنین حوادثی زنگ خطر را برای موضوع بی ثباتی و نا امنی روانی جامعه به صدا در آورد و قدمهای جدی و عملی برای کاهش ناکامی در جامعه برداشته شود که به طور بالقوه هر ناکامی میتواند سنگی بر گوری باشد.
انتهای پیام/