درباره‌ی رمان « به امید دیدار در آن دنیا » نوشته‌ی «پی‌یر لومتر» | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس؛
"به امید دیدار در آن دنیا"یکی از درخشان‌ترین و مهترین آثار جنگی است که برای نویسنده‌اش معتبرترین جایزه ادبی فرانسه، گنکور، را به ارمغان آورد.
کد خبر: ۶۱۴۴۶
۱۳:۵۷ - ۲۳ آبان ۱۴۰۰

درباره‌ی رمان

یادداشت/ آرش ربانی

کابوس‌های جنگ‌زده

پی‌یر لومتر بهترین، متفاوت‌ترین و شاید مهترین اثر کارنامه‌اش، به امید دیدار در آن دنیا، را بر اساس احساس فقدانی که یک روز در 11 نوامبر به او دست داد، نوشت. روزی که به کشته‌شدگان جنگ جهانی اول تعلق دارد. آن روز وقتی لومتر از مقابل ساختمانی که به همین مناسبت ساخته شده بود می‌گذرد و می‌بیند به جز شهردار و چند آتش‌نشان و مسئول، کس دیگری در مراسم حضور ندارد، غم شدیدی نسبت به جوانان جان‌باخته در دلش احساس می‌کند و دیگر دست از سرش برنمی‌دارد و همین موجب شکل‌گیری داستانی می‌شود که یکی از درخشان‌ترین و مهترین آثار جنگی در قرن 21 نام گرفته است و برای نویسنده‌اش معتبرترین جایزه ادبی فرانسه، گنکور، را به ارمغان آورد. رمان ضد جنگی که به پشت پرده‌ و کاسبان جنگ و احوالات انسان‌های فارغ شده از آن می‌پردازد.

داستان در مورد دو سرباز فرانسوی به نام‌های آلبر مایار و ادوارد پریکور است که در جنگ جهانی اول سرنوشتشان در آخرین روز از آخرین حمله‌ی فرانسویان به آلمانی‌ها در نوامبر 1918 بهم گره می‌خورد. دسته‌ی آن‌ها به فرمان فرمانده‌ی مغرور و خبیث‌شان، ستوان هانری دولنی-پرادل، و به علت جاه طلبی او در کسب عنوان و مقام در روزگار پس از جنگ، طی حمله‌ای صوری به سمت آلمان‌ها حمله ‌می‌کند. در طی این حمله آلبر توسط ستوان پرادل در گودالی می‌افتد و دارد زنده به گور می‌شود که توسط ادوارد نجات می‌یابد اما ادوارد بلافاصله بعد از آن در اثر برخورد ترکشی فکش از بین می‌رود و چهره‌ی هولناکی پیدا می‌کند. ادوارد که از خانواده‌ای متمول و اسم و رسم داری است از آلبر می‌خواهد که هویت او را عوض کند تا همه فکر کنند که او مرده است. بعد از این اتفاق است که آلبر خودش را وقف نگهداری از ادوارد می‌کند تا اینکه فکری به سر ادوارد می‌افتد ...

به جرأت می‌توان گفت این رمان 500 صفحه‌ای از آن دسته آثاری است که با شروع به خواندن آن، نمی‌توان کتاب را زمین گذاشت! داستان، کوبنده آغاز می‌شود، درگیرکننده ادامه می‌یابد و نفس‌گیر به پایان می‌رسد. داستان شروع نفس‌گیری دارد. لومتر با توصیفات عالی توانسته محیط پراسترس و پرتنش روزهای پایانی جنگ را در چهره‌ و ذهنیات دو شخصیت آلبر و هانری تصویر کند:

« آنهایی که گمان می‌کردند جنگ به زودی به پایان می‌رسد مدت‌ها بود همگی مرده بودند، و درست به سبب جنگ مرده بودند. از این رو آلبر، در ماه اکتبر، شایعه‌ی آتش‌بس را زیاد جدی نگرفت. همان‌نقدر که برای این شایعه اعتباری قائل نشد، تبلیغات آغاز جنگ را هم باور نکرده بود، تبلیغاتی که از جمله بر این مطلب تأکید داشت که گلوله‌های آلمانی‌ها از بس سست هستند، مثل گلابی‌های لهیده روی یونیفرم سربازان پخش می‌شوند، طوریکه قهقهه‌ی فوج‌های فرانسوی به هوا بلند می‌شود. در این چهار سال، آلبرت چه بسیار دیده بود کسانی را که با اصابت یک گلوله‌ی آلمانی به تنشان از خنده مرده بودند.» (ص.11)

موقعیت دراماتیکی که لومتر در ابتدای رمانش (تا صفحه 45) به کار برده به خوبی خواننده را درگیر می‌کند. آتش جنگی که قرار بود به پایان برسد یکباره برافروخته می‌شود و آلبر و ادوارد همچون سایر سربازان خسته و نحیف، به دل دشمن می‌زنند و گرفتار دوزخی بی‌پایان می‌شوند. خون، تیر و ترکش، دود، گل و خاک و زخم چیزاهایی هستند که در این قسمت بیشتر از همه به چشم می‌آیند و در ذهن حک می‌شوند:

«با گامی بلند از روی جسد می‌گذرد و چند قدمی برمی‌دارد. معلوم نیست چرا همچنان دولا دولا راه می‌رود، چون گلوله‌ها –چه سرپا باشید و چه خمیده- به شما اصابت می‌کنند...اکنون در برابر جسد لویی جوان ایستاده است. لویی مشت‌هایش را نزدیک دهان به هم فشرده. در این حالت چقدر جوان به نظر می‌رسد. بیست و دو ساله. آلبر چهره‌ی او را، که جای جای از گل پوشیده شده، نمی‌بیند. تنها پشت او را می‌بیند. یک گلوله.» (ص. 20)

لومتر که پیش از این بیشتر به خاطر رمان‌های پلیسی اش نظیر، کار دقیق، لباس دامادی، قاب‌های سیاه و سه روز و یک زندگی به شهرت رسیده بود، در جایی گفته که رمانش را 22 بار بازنویسی کرده و این وسواس را می‌توان به عینه در اجزای چفت و بست‌دار داستان دید. روایت معماوار و شخصیت‌هایی که هر یک به نوعی با اعمال و کردار متقابل و منطقی‌شان این روایت‌ را به آرامی می‌سازند و آن را به مرور پیچیده و پیچیده‌تر می‌کنند و مخاطب را غرق لذت کشف.  

توصیفات لومتر مخصوصاً در فصل اول و در صحنه‌ای که آلبر در گودالی دارد زنده به گور می‌شود، بی‌نظیر است:

« سفره‌ی خاک با صدای مهیبی روی او می‌افتد. می‌توان انتظار داشت ضربه‌ای شدید او را در جا بکشد، آلبر بمیرد و همه چیز تمام شود. اما آنچه رخ می‌دهد از این هم بدتر است. سنگریزه‌ها و سنگ‌ها همچنان سیل‌آسا بر سر و رویش می‌بارد. سپس نوبت تلی از خاک است که ابتدا رویش را می‌پوشاند و بعد بیش از پیش سنگین می‌شود. بدن آلبر به زمین چسبیده است.

رفته رفته، هرچه خاک بیش‌تر رویش تلنبار می‌شود، آلبر نیز بی‌حرکت تر، درهم‌فشرده‌تر و متراکم‌تر می‌شود.

روشنایی رنگ می‌بازد.

همه‌چیز از حرکت می‌ایستد.» (ص. 27)

زمان رمان در طی یک سال و چهار ماه اتفاق می‌افتد. یعنی از نوامبر 1918 که جنگ جهانی اول به پایان می‌رسد تا مارس 1920. و لومتر بر  همین اساس کتاب را به سه فصل تقسیم کرده است: نوامبر 1918، نوامبر 1919 و مارس 1920. رمان پنج شخصیت اصلی دارد که هر کدام به دقت پرداخت شده‌اند: آلبر مایار، ادوارد پریکور و پدرش آقای پریکورِ متمول و پرنفوذ، مادلن خواهر ادوارد و ستوان هانری دولنی-پرادل فرمانده آلبر و ادوارد. نحوه‌ی روایت خطی است که گهگداری با فلاش‌بک‌های لازم و فوق‌العاده‌ای قطع می‌شوند. فلاش‌بک‌هایی که کاملاً در راستای ساختمان داستان آورده شده‌اند و مانند ذره‌بینی گذشته‌ی شخصیت‌ها را برایمان بزرگ‌نمایی می‌کنند.

لومتر از زاویه دید سوم شخص (دانای کل) برای روایت داستانش استفاده کرده تا علاوه بر روند پرکشش داستانگویی پازل‌گونه‌اش بتواند آزادانه به ذهن شخصیت‌های رمانش وارد شود و افکار و اعتقادات آن‌ها را برای مخاطب عیان کند. شخصیت محوری داستان آلبر است. حلقه‌ی رابط بین تمامی اتفاقات ریز و درشت داستان و شخصیت‌ها است. حسابدار سابقی که اعمال و کردار مادرش –که هیچ‌وقت در رمان ظاهر نمی‌شود- در ناخودآگاهش جا خوش کرده و او را به جبهه‌ی جنگ می‌فرستد و این زندگی‌اش را دگرگون می‌کند. جذابیت عمده‌ی رمان به نحوه‌ی شخصیت‌پردازی دو کاراکتر آلبر و ادوارد برمی‌گردد. دو جوان با استعداد که جنگ هر دو را به نابودی کشانده است. ادواردِ نقاش و خوش‌چهره  را از ریخت انداخته و او را به مورفین و بعدها هروئین معتاد می‌کند و آلبر حسابدار و باهوش را به مفلسی انداخته است. کاراکترهایی که مدام بین دو طیف قهرمان (پروتاگونیست) و ضد قهرمان (آنتاگونیست) در رفت و آمدند و هنر لومتر در این است که به مرور از این دو نفر برای خواننده ضدقهرمانانی (آنتاگونیست) قابل ترحم می‌سازد. اما برگه برنده‌ی رمان در شخصیت منفی داستان ستوان هانری دولنی- پرادل است. کاراکتر رذل و همه فن حریفی که برای رسیدن به هدفش از هیچ عمل شنیعی دست نمی‌کشد و حضورش در هر کجای داستان زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد.

این رمان سه بار و توسط سه مترجم به فارسی برگردانده شده است:

در سال 1394 و با عنوان دیدار به قیامت، ترجمه‌ی مرتضی کلانتریان؛ نشر آگاه.

در سال 1395 و با عنوان به امید دیدار در آن دنیا، ترجمه‌ی پرویز شهدی؛ نشر به سخن و در سال 1396 با همان عنوان به امید دیدار در آن دنیا، ترجمه‌ی مهستی بحرینی؛نشر ماهی.

در سال 2017 هم فیلمی به همین عنوان توسط آلبرت دوپنتل از روی این رمان ساخته شد.

در پایان می‌توان گفت هر چند که به امید دیدار در آن دنیا داستانی تخیلی را در بستری تاریخی تعریف می‌کند اما نویسنده با چنان مهارتی آن را روایت می‌کند که وقایع، شخصیت‌ها و مکان‌ها برای مخاطب کاملاً ملموس و واقعی از آب در می‌آید. اثری بی‌نهایت پرکشش و گیرا که به عکس اکثر رمان‌های جنگی نه در آن از جنگ و اتفاقات پر فراز و نشیبش خبری است و نه از سربازان و فرمانده‌هان سلحشور و با شهامت. فرماندهانش، افرادی رذل و سودجواند که از مُرده و زنده‌ی سربازان ارتزاق می‌کنند و سربازانش، انسان‌هایی خسته، نحیف و درمانده‌ که در روزگار جنگ به آرزوی پایانش لحظه شماری می‌کنند و در روزگار پس از جنگ، لحظات‌ رو به زوالشان را رج می‌زنند. انسا‌ن‌هایی معمولی و رانده‌ شده از اجتماع که کابوس‌های جنگ‌زده‌شان یک لحظه آن‌ها را آسوده نمی‌گذارد.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۳
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
ژاله زارعی
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۳
درود بسیار استاد ابوترابی گرانقدر
سپاس از زحمات ارزشمندتان
با آرزوی پیروزی بیشتر برای شما گرامیان
ارام
United States of America
۱۷:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۵
جنگ هميشه با خودش جنگ ب همراه نداشته گاهى در اين بين دوستى ومهربانى هاى بزرگى تجلى پيدا كرده
ب اميد روزى كه جنگ در هيچ جاى دنيا نباشه